"این گروه خشن" شاه فیلم سام پکین پای کبیر است که هر چه بیشتر از آن می گذرد، فیلم هم بزرگتر می شود.

بعید می دانم کسی فیلم "این گروه خشن" را ندیده باشد. همین تلویزیون خودمان بارها آن را پخش کرده است و اگر هزار دفعه دیگر هم نشان دهد، مخاطبانش از این تله فیلم های بی خاصیت بیشتر خواهد بود. من هم که دنبال بهانه ای بودم تا دوباره به سراغ فیلم محبوبمان برویم و درباره اش حرف بزنیم، از خدا خواسته پخش مجدد آن از تلویزیون را غنیمت دانستم تا با آن تجدید دیداری داشته باشیم.
"این گروه خشن" شاه فیلم سام پکین پای کبیر است که هر چه بیشتر از آن می گذرد، فیلم هم بزرگتر می شود. اساسا خاصیت فیلمهای خوب این است که هر چه قدیمی تر می شوند، عزیزتر می گردند.
شاید مهم ترین راز ماندگاری آن در این باشد که می تواند فراتر از زمان خود عمل کند و مخاطبان در هر دوره ای چیزی از روح و جنس زمانه و حال و هوای خود را در آن بیابند. پکین پا یک چیزی می دانست که می گفت وسترن یک قالب جهانیست که در آن امکان نقد زمان معاصر وجود دارد.
به همین دلیل در هر بار تماشای فیلم احساس و برداشت متفاوتی در ما شکل می گیرد. درواقع بستگی دارد که از چه دریچه ای وارد دنیای فیلم شویم و آن را با شرایط دوران و زندگی خود مطابقت دهیم.
اگر موافق باشید این بار از همان صحنه افتتاحیه فیلم راهی برای نفوذ به دنیای غریب و هولناک آن بیابیم.
گروه پایک وارد شهری می شوند که از یک سو یک گروه مصلح مذهبی در حال موعظه و تبلیغ است. از سوی دیگر گروهی از مردان قانون برای شکار آنها کمین کرده اند و در این میان تعدادی بچه در حال بازی با عقرب هایی هستند که در میان انبوه مورچگان محاصره شده اند و راه گریزی ندارند.
قطع نمای پشت سر پایک و گروهش را به نمای درشت از همان عقربها که میان مورچه ها دست و پا می زنند، به یاد بیاورید.
انگار همه فیلم همین است، داستان قهرمانهایی که در میان یک مشت انسان حقیر و بی مقدار گرفتار شده اند. مردانی که در این دنیای ترسو و ریاکار که پر از جایزه بگیر و مزدور و موعظه گر قلابی است، زیادی خشن به حساب می آیند.
چون نمی خواهند در برابر این دنیایی که زیر لایه زیبای اخلاق گرایی و قانون مداری اش، تعفن و کثافت پنهان شده، دست از اصولشان بردارند و تسلیم شوند. اما چاره ای ندارند جز اینکه بپذیرند که دورانشان به سر آمده و خیلی ها منتظرند تا شر این گروه سرسخت و سازش ناپذیر را کم کنند و کلکشان را بکنند.
در دورانی که آدمهای کوچک و حقیر توانسته اند امکان ابراز وجود و قدرت بیابند. آدمهایی که از برتری قهرمانهایشان می ترسند و می کوشند تا آنها را از بالای اسبهایشان به پایین بکشانند و بعد به نظاره سقوطشان بنشینند.
صحنه معروف حرکت گروه به سوی ژنرال ماپاچه را که به یاد دارید. چهار مرد اسلحه هایشان را برمی دارند، سوار اسبهایشان می شوند و می روند تا رفیقشان را نجات دهند. شکوه این حرکت جمعی اسطوره وار آنقدر زیاد است که شاید کسی متوجه چند کوتوله ای که دور و بر گروه پرسه می زنند، نشود اما آنها منتظرند تا وقتش که برسد، قهرمانها را به زیر بکشند و به زمین بزنند.
همانطور که درنهایت هم یک پسربچه کوتوله پایک را می کشد و هنوز چیزی نگذشته که سرو کله جایزه بگیرهای لاشخور بر سر جنازه هایشان پیدا می شود. باز هم خدا را شکر که دک تورنتن به موقع می رسد و اسلحه پایک را برای یادگاری برمی دارد و نمی گذارد که این میراث مقدس به دست یک مشت ترسویی بیفتد که حتی بلد نیستند چطور با آن به هدف بزنند.
یادتان است که دک مدام با حسرت و دریغ از گروه پایک یاد می کرد و درباره شان می گفت که ما دنبال یک مشت مردیم، از خدا می خواهم که منم جزو آنها بودم. حالا از این به بعد هر کس اسلحه پایک را در دستان دک ببیند، خیال می کند که او هم یکی از آنها بوده است. یکی از همان قهرمانهایی که ترجیح دادند به جای مصالحه و سازش با این دنیای شرم آور به استقبال مرگی خودخواسته بروند.
حالا که دوباره فیلم را نگاه می کنیم دلمان برای پکین پا بیشتر تنگ می شود. فقط آدم سرکش و سرسختی مثل او می تواند این دنیای محافظه کار و ریاکار را به رگبار گلوله ببندد و از زبان قهرمانش بگوید"هرکسی تکان خورد، بکشینیش".

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 155205

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =