محمد جعفری می گوید: بدون شک به نفع خیلی از کشورها نیست که رابطه ایران و اعراب خوب باشد.افراد و ساختارهایی از طرف غرب مأموریت دارند تا از بهبود رابطه جلوگیری کنند.اما این فضا در میان توده های مردم به این شکل نیست. توده های مردم متأثر از آموزه های اسلام عرب و عجم را مساوی می دانند.

زهرا خدایی:

رویدادهای منطقه آنچنان پرشتاب و غیرقابل پیشبینی بوده است که به صراحت می توان گفت زمام امور را از چنگ آمریکا و قدرت های دیگر غربی خارج کرده است. شوک و ناباوری ناشی از تغییرات سریع در کشورهای تونس، مصر، لیبی و حتی بحرین و عربستان به همان اندازه که این تحلیل را درست جلوه می دهد تقریبا به همان میزان برخی از ناظران شکاک را به این ارزیابی رهنمون می کند که مبادا آمریکایی ها خود طراح این سناریو ها باشند و اهدافی را از ایجاد این تغییرات دنبال می کنند. گذشته از درستی یا نادرستی هریک از این تحلیل ها لازم است تا نگاه دقیقی به مسائل منطقه داشت. فهم و درک درست از آنچه که در منطقه می گذرد قطعا به ما در رسیدن به تحلیلی درست از چرایی و چگونکی وقوع این انقلاب ها کمک می کند و سبب می شود تا با ضریب خطای کمتری بتوانیم آینده این کشورها بعد از این حوادث را پیشبینی کنیم. محمد جعفری، کارشناس خاورمیانه و رییس حوزه ریاست مجلس شورای اسلامی که هفته گذشته میهمان کافه خبر بود بر این اعتقاد است که آمریکایی ها نقشی در پدید آمدن این انقلاب ها نداشته اند اما قطعا خواهان ایفای نقش در آینده آنها و مدیریت این انقلاب ها هستند.  این کارشناس معتقد است ساختار نظام بین الملل بعد از جنگ جهانی دوم دو پایه و بر اساس مدیریت آمریکا و شوروی بود و بازیگر سوم، یعنی مسلمانان در آن نقشی نداشتند. جعفری وقوع انقلاب اسلامی ایران را ورود بازیگری جدید به نام مسلمانان در صحنه بین الملل می داند. جعفری بر این اعتقاد است که در حال حاضر نیروی سوم در حال قدرت گرفتن در صحنه بین الملل است و کسی نمی تواند این واقعیت را نادیده بگیرد.

برخی بر این باورند که همه انقلاب ها در خاورمیانه کار خود آمریکایی ها بوده است. برخی دیگر نیز از اساس براین باورند که آمریکا همه چیز را باخته است. این تحلیل تا چه اندازه درست است؟
خیر. نمی توان به این صراحت این فرضیه را پذیرفت. گرچه در تظاهرات مردم مصر و تونس شعار مرگ بر آمریکا سرداده نشد. اما برای اینکه بدانیم حرکتهای مذکور آمریکایی و یا ریشه در مطالبات مسلمانان و یا مسلمانان کل منطقه دارد، لازم است به مقدمه ای مختصر در این خصوص اشاره کنم. ساختاری که بعد از جنگ جهانی دوم بنا شد، ساختاری دو پایه بر اساس مدیریت آمریکا و شوروی بود. بر همین اساس متفقین جنگ جهانی به اضافه چین شورای امنیت و سازمان ملل را تشکیل دادند.این قدرتها بازیگران اصلی در صحنه بین الملل بودند و بازیگر سومی وجود نداشت. در همه جنگهایی که بعد از جنگ جهانی دوم به وقع پیوست اعم از جنگ کره، جنگ اعراب و اسراییل، جنگ ویتنام عدم حضور این بازیگر سوم به خوبی نمایان بود.
در این بین آمریکایی ها با استفاده از همین مسئله برای اداره کشورهای منطقه از دو ابزار استفاده کردند و آن حکومت و ارتش بود. در همه کشورهای وابسته به آمریکا این مسئله به خوبی قابل مشاهده است که مناسبات آمریکا با این کشورها محدود به دولت نیست بلکه با ارتش و فرماندهان آن نیز ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. در بسیاری از کشورهای منطقه این مسئله صدق می کند. مثلا در مورد ایران وقتی که ژنرال هایزر به ایران آمد، اول با فرماندهان ارتش جلسه گذاشت. در خصوص مصر نیز وضعیت به همین منوال است. در هند و پاکستان نیز دو ابزار ارتش و حکومت ها هستند که قدرت را در دست دارند.
وقوع انقلاب اسلامی ایران سرآغاز ورود بازیگری جدید به نام مسلمانان در صحنه بین الملل بود .انقلاب ایران را نباید تنها در ساختاری اسلامی و داخلی ارزیابی کرد، بلکه انقلاب اسلامی جریانی است که پشتوانه ایدئولوژیک، پشتوانه تاریخی، جمعیت، تاریخ و جغرافیا دارد و عامل همه آنها مسلمانان هستند.
برای جلوگیری از عدم ورود این بازیگر سوم به صحنه بین الملل، قدرتها همه توان خود را به کار بستند و حتی فلسفه شروع جنگ ایران و عراق را نیز باید تلاش غرب وشرق برای مبارزه با همین بازیگر سوم تلقی کرد.تقریبا همه تحرکات آمریکا در منطقه به نوعی مقابله با همین بازیگر سومی بود که مسلمانان در آن طیف غالب بوده و هستند.عراق مثال خوبی است.تصور می کنید در عراق چه عاملی باعث محدود شدن قدرت آمریکا شد؟ به طور قطع همین بازیگر سوم. بوش نه ماه در مقابل برگزاری انتخابات در این کشور مقاومت کرد اما در نهایت با فشارهای آیت الله سیستانی به آن تن داد.
اما شکستهای آمریکا در منطقه به نوعی باعث پررنگ تر شدن نقش و جایگاه مردمی شد. در واقع تحولات جاری خاورمیانه نیز به نوعی این مسئله را تأیید می کند.مسئلۀ قابل توجه در خصوص تحولات منطقه اینست که ترس از میان مردم خارج شده و ارتش و حکومت ها که زمانی قدرت برتر بلامنازع بودند و مردم جریان محکوم، دیگر این نقش را ندارند. هم اکنون ارتش ها و حکومت ها با مردم مساوی شده اند و مردم دیگر از هیچ چیزی نمی ترسند.اما با بر هم ریختن این معادله، آمریکا خود را با این چالش عظیم روبرو می بیند که آیا باید با این جریان نبرد کرد یا مذاکره؟لذا این فرضیه شما که آمریکا بانی این اعتراضات بوده ، نیاز به اثبات دارد.ولی در نگاهی کلی باید از خودمان بپرسیم که آیا آمریکا به این میزان اهل ریسک هست که کل منطقه را به هم ریزد و دوباره آن را جمع کند؟ و اساسا آیا توانایی آن را دارد؟

بنابراین باید به طور کامل این تئوری را رد کرد؟
آمریکا اصولا در جهت کنترل این جریان حرکت می کند. آمریکا از جریان هایی که مشخص نیستند و رهبر ندارند واهمه دارد. این حرکت ها طراحی آمریکا نیست.این حرکت مسلمانان است که کاملا حرکت استراتژیک بوده و غرب نیز به صورت تاکتیکی با آن برخورد می کند. درمورد انقلاب ایران نیز دو گروه کمونیست ها و سلطنت طلب ها بر این اعتقاد بودند که کار امریکاست چرا که شاه هیچ چیز کم نداشت. سالها زمان برد تا آنها قبول کردند انقلاب ما آمریکایی و انگلیسی نیست. هم اکنون نیز در ایران دو گروه این حرکت را آمریکایی می دانند. یکی افرادی که غرب باورند و دیگری افرادی که گرایشات تند ضدغربی دارند. هیچکدام از این دلایل درست نیست.

چه دلایلی وجود دارد که آمریکا توان لازم برای به راه انداختن این اعتراضات را نداشته باشد؟
آمریکا در افغانستان با چالشهای جدی روبروست.به این دلیل که از ابتدای حمله ، شناخت جامعی نسبت به این کشور نداشت. در خصوص عراق نیز وضعیت به همین منوال است. آمریکا شناخت جامعی نسبت به کشورهایی که هم اکنون در آن  حضور نظامی دارد در اختیار ندارد بنابراین چگونه می تواند از شمال آفریقا تا جنوب آسیا را به آتش بکشد و بعد آن را کنترل کند. آمریکایی ها تا الان پذیرفته اند که شکست خورده اند اما نمی دانند چگونه از این بحران خارج شوند و از همه مهمتر آنکه نتیجه کار به ضرر آنها تمام شده است.

آیا گزینه نظامی می تواند برای پایان دادن به بحران لیبی موثر باشد؟
 خیر.اگر آمریکایی ها اشتباه کنند و وارد لیبی شوند همان بلایی سرشان می آید که در عراق آمده است. آمریکا نتوانست دلایل و ریشه های یازده سپتامبر را به طور کامل درک کند.مگر یک امپراطوری چندبار می تواند اشتباه کند.

بنابراین باید آمریکا و در مجموع تیم اوباما را شکست خورده این قافله بدانیم؟
این نگاه نسبتا مورد قبول است.اما نمی توان توان نقش آمریکا را کاملا صفر تلقی کرد. این مسئله در خصوص مصر مصداق دارد. انقلاب مصر حدود بیست روز طول کشید. آمریکا هفته اول مردد بود از چه کسی حمایت کند؛ یک هفته از مردم حمایت کرد و یک هفته از مبارک. همین مسئله باعث خدشه دار شدن اعتبار آمریکا شد.با این موضع ضدونقیض، افکار عمومی خود را با این سوال مواجه دید که این چه آمریکایی است که با گذشت یک هفته موضعی نمی گیرد و سپس مواضع ضد ونقیض ارائه می دهد. این نقطه اتکای خوبی برای آمریکایی ها نیست.

بنابراین قدرت آمریکا کاهش یافته است؟
بحث از قدرت نیست بحث اقتدار است. آمریکا قدرت دارد اما آنچا اکنون از آن رنج می برد نداشتن اقتدار است. مانورهای دیپلماتیک هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا برای جبران این مواضع در جریانات اخیر زیاد است اما اقتداری برایش نمی آورد.

ماهیت اعتراضات مردمی را چگونه ارزیابی می کنید؟
بیداری اسلامی همانند سیل در میان کشورهای مسلمان در حرکت است.برخی فکر نمی کردند این انقلاب به این وسعت آغاز و گسترش پیدا کند. شاید برای قضاوت در خصوص نتایج و پیامدهای این انقلابات کمی زود باشد.توده های مردم به شکلی گسترده به خیابانها آمدند اما خلاف انصاف است که از یک انقلاب دو سه ماهه توقع بزرگ داشته باشیم. انقلاب ایران از سال 42 تا بهمن 57 و در مرحله نهایی 13 ماه طول کشید.در مجموع باید گفت حرکت جاری بیداری اسلامی است اما در خصوص نتایج آن باید منتظر بود. اینکه انتظار داشته باشیم همه مسلمانان شعار ضد آمریکایی بدهند منطقی نیست. باید راه برای انتخابات آزاد هموار شود. قله پیروزی مسلمانان برگزاری انتخابات آزاد است. نمونه اش انتخابات پارلمانی عراق در 1383 بود.در زمان اشغال این کشور کسی باور نمی کرد که چنین اتفاق مهمی بیفتد و شخصیت های ملی مذهبی و دینی روی کار بیاید. اما این بیداری ملت عراق بود که این موضوع را محقق کرد.

موضع آمریکا در قبال لیبی چیست؟
الان آمریکا می خواهد دور را در دست بگیرد. آمریکا تلاش خود را برای مدیریت اوضاع می کند. و صحنه را به این راحتی ها خالی نمی کند. اما الان دور در دست مسلمانان است. خائنانه ترین حرکت شورای امنیت این بود که لیبی را زیر فصل هفت بردند تا بتوانند بعد از قذافی لیبی را مهار کنند.

قذافی زمانی دشمن غرب بود اما در سال های اخیر خیلی به غرب نزدیک شد،چرا موضع قذافی تغییر کرد؟
حکومت قذافی را باید به دو بخش تقسیم کرد. سی سال اول که جدای از ویژگی های نامتعادل شخصیتی قذافی و قسمت دوم 12 سال آخر. این اواخر قذافی برای حفظ خودش همه چیز را به آمریکا واگذار کرد. همه تاسیسات اتمی خود را به آمریکا داد و سعی کرد متحد آمریکا شود. این از چشم مردم منطقه و لیبی مخفی نماند. شاید اگر قذافی موضع قبلی خود را حفظ می کرد به این روز نمی افتاد.اشتباه اساسی قذافی در حادثه اخیر این بود که مردم را با سلاح گرم سرکوب کرد و از خشونت گسترده ای استفاده کرد.

مسئله دوم اینکه جریان اسلامی در لیبی از همه کشورهای مورد بحث قوی تر است. در لیبی که حدود 7 میلیون جمعیت دارد یک میلیون نفر آن حافظ قرآن هستند. زبان قرآن عربی است و همه آموزه های قرآنی بر این تاکید می کنند که غیر مسلمان برمسلمان نباید قدرت داشته باشد. طی دهه های گذشته روی آوری به قرآن در جوامع مسلمان بسیار حائز اهمیت است. تاثیر قرآن در جوامع عربی تاثیر کمی نیست و باید به آن توجه داشت.

چه تفاوتی بین قذافی و مبارک وجود دارد؟
مدل قذافی با مبارک متفاوت است. ماشاهدیم که در زمان سادات، مصر از شرق جدا می شود و به اردوگاه غرب می پیوندد و مبارک هم همان خط را دنبال میکند. خطی که مصر در طول 40 سال گذشته از آن پیروی می کرد، همین بوده است. اما لیبی طی ده دوازده سال گذشته مواضعش را تغییر داد. مسئله مصر و لیبی قابل مقایسه نیست.حادثه لیبی برای آمریکا بسیار ناامید کننده است در قضیه لیبی برای سرکوب از ارتش استفاده شد. در حالیکه در کشورهای دیگر ارتش با هماهنگی با آمریکا وارد نشد. اتفاق مصر پیامش این بود که اگر ارتش ها وارد شوند به سرعت دو بخش می شوند یک بخش دولتی و بخش دیگر ملتی. این مسئله به ضرر آمریکاست چون امکان تجزیه ارتش وجود دارد.

در مصر گزینه ای به نام ارتش وجود داشت که بعد از سقوط مبارک کنترل اوضاع را در دست گیرد، اما در مورد لیبی وضعیت به این شکل نیست.قذافی ارتش را تضعیف کرد.
ارتش مصر در چارچوب پیمان کمپ دیوید کوچک شد و نه براساس خواست سادات. ارتش مصر تا قبل از کمپ دیوید 750 هزار نفر عضو داشت. اما بعد از این قرارداد این رقم به 370 هزار نفر رسید یعنی 400 هزار نفر کاهش پیدا کرد و حتی ارتش در صحرای سینا نمی توانست حضور داشته باشد. درمورد ارتش لیبی اینگونه نیست. برای مقابله با تهدیداتی که متوجه لیبی است، ارتش کوچکی وجود دارد. مصر 75 میلیون جمعیت دارد، لذا ضرورت حضور ارتش بسیار پررنگ است. اما جمعیت لیبی یک دهم مصر است براساس این جمعیت نیازی به ارتش گسترده نیست . ارتش در این کشور وجود دارد اما هم اکنون تجزیه شده است.

با توجه به اهمیت لیبی در تأمین نفت و گاز اروپا و جایگاهی که این کشور در بازار اروپا  دارد ،آیا غرب برنامه ای برای جایگزین قذافی ندارد؟
غرب برای قذافی هیچ جایگزین قوی ندارد. این بدترین وضعیت برای آنهاست.از سویی هر تلاشی برای حفظ این منافع نیز با شکست روبرو خواهد شد.مثلا این راهکار که غرب قصد دارد به بهانه حفظ جان اتباع وارد لیبی شود و منابع نفتی را تحت کنترل خود در آورند قطعا پیامدهای بدی خواهد داشت.آن هم در حالی که ارتش لیبی عملا از هم پاشیده است. لذا امریکایی ها نه حکومتی در لیبی دارند که از آن دفاع کنند و نه ارتشی که اوضاع را کنترل کند. غرب هردو ابزار کلیدی خود را از دست داده است. تکیه بر نیروی نظامی برای کنترل فرودگاه ها نیز در لیبی کارساز نیست.

اینکه آیا غرب به صورت فیزیکی وارد لیبی می شود یا خیر باید گفت که ورود و حمله نظامی آمریکا به لیبی اشتباهی بزرگ است که مسئله را پیچیده تر می کند چون آمریکا ابزار لازم را ندارد.همانطور که در خصوص افغانستان وضعیت به همین شکل بود.در افغانستان آمریکا توجهی به این مسئله نکرد که در صورت ورود به میدان چگونه می خواهد اوضاع را تحت کنترل در آورد.آن هم در حالی که هم  طالبان در این کشور وجود داشتند و هم جبهه شمال. نیروهای طالبان که دشمن بود و نیروهای جبهه شمال نیز به ایران متمایل بودند.اگر فشارهای ایران نبود کرزای هرگز نمی توانست رئیس جمهور شود.
در خصوص لیبی نیز وضعیت به همین منوال است. آمریکا هیچ ابزاری برای ورود به لیبی ندارد. پس اگر وارد شود اشتباه است. یک حالت این است که غرب وارد نشود.

در صورتی که غرب دخالت نکند، چه خواهد شد؟
 در صورت عدم دخالت غرب، ائتلاف های محلی به سرعت می تواند شکل گیرد.جریان های دینی و روشنفکری دینی مستعدی در این کشور وجود دارد و این امکان هست که حتی شورایی نیز با حضور چهره های دینی، مذهبی و روشنفکر دراین کشور شکل گیرد. بخشی از این کشور نیز به صورت قبیله ای و طائفه ای است و آنها می توانند با هم گفتگو کنند، شورا و دولت تشکیل دهند.

70 درصد مردم لیبی بیان نشین و صحرانوردند و 33 درصد بیکاری در این کشور وجود دارد، ائتلافی که به آن اعتقاد دارید، چگونه با این اوضاع امکانپذیر است؟
تأکید و تکیه اصلی باید بر سازمانها باشد.قیبیله نیز می تواند به عنوان سازمانی محلی عمل کند.

اما این تجربه در مورد افغانستان موفق نبود؟در میان پشتونها اگر سران قبائل می توانستند جمع شوند، جرگه افغانستان به نتیجه می رسید.اتفاقا در افغانستان شاهد شکل گیری سازمان ها واحزاب بودیم.
نقش قدرتهای خارجی را در افغانستان نمی توان نادیده گرفت.پاکستان،هند، چین.

در میان جریانهای اسلامگرای موجود در لیبی آیا جریانی وجود دارد که بتوان بعد از قذافی به آن امیدوار بود؟
در لیبی اسلام به معنای عام قوی و رهبران مذهبی وجود دارند که عمدتا زندانی بوده اند اما اینکه حزب مهمی وجود داشته باشند،هنوز در این کشور شکل نگرفته و تنها کادرهای مذهبی وجود دارند که در صورت آزاد شدن فضا قدرت سازماندهی پیدا می کنند. جریانهای اسلامی دیگر همچون اخوان نیز در لیبی وجود دارد.

با توجه به اینکه گرایشات تند سلفی گری در لیبی در میان قبائل به شدت به چشم می خورد خطری از ناحیه نفوذ القاعده حس نمی کنید؟
القاعده تا این مقطع در مورد کل این حوادث سکوت کرده و هیچ موضع گیری تاکنون از این گروه دیده نشده است. این سکوت می تواند دو تحلیل داشته باشد اول اینکه یا تشکیلات القاعده در لیبی از هم پاشیده و نمی تواند شرایط وصحنه را درک کند و تحلیل دوم اینکه آنها برنامه ای پنهان دارند و قصد دارند یک باره آن را علنی کنند. نمی توان گفت کار القاعده تمام شده و یا آنها ضعیف شده اند. چون در همه این کشورها یک جریان سلفی قوی وجود دارد. اینکه جهادی هستند یا تبلیغی موضوع دیگری است ولی در هر حال زمینه فعالیت وجود دارد. من تصورم این است که هم اکنون القاعده در تحولات لیبی نقش بسیار مهمی ندارد اما ممکن است پس از سقوط قذافی نقش ایفا کنند.

با سقوط مبارک آیا باید منتظر تقویت جریانهای مقاومت در منطقه باشیم؟
اسرائیل الان در شرایط خیلی سختی قرار گرفته است آن هم در صحنه عمل نه در سطح تبلیغات. با این حال تدابیر لازم برای دفاع از منافع اسراییل از سوی آمریکا در اولویت سیاست خارجی قرار دارد.در شرایطی که اکثر کشورهای مسلمان خاورمیانه اینگونه شاهد قیام مردمی است،آمریکا به تازگی در شورای امنیت به نفع اسرائیل قطعنامه شهرک سازی را وتو کرده است.در واقع پیام آمریکا به مسلمانان اینست که آمریکا طرفدار اسرائیل است.با این اوصاف آیا آمریکا می تواند نقش بی طرف و یا حکم منصف را داشته باشد. من بر این اعتقادم که اسراییل در حال حاضر روز به روز در قبال تحولات خاورمیانه سردرگم تر می شود، چون آمادگی برخورد با چنین اتفاقاتی را نداشت.تنها دلخوشی آنها اینست که شورای نظامی مصر اعلام کرده است که به همه معاهدات خارجی متعهد است اما خود همین شورای نظامی موقعیت باثباتی ندارد،بنابراین چه تکیه گاهی می تواند داشته باشد.

آیا این احتمال وجود دارد که رسیدن به  استیصال اسرائیل را وادار به انجام عمل نامعقولی کند؟
اگر منظورتان از عمل نامعقول جنگ است باید بگویم اسراییل زمانی در دهه های 1960 و 70  مطمئن بود که اگر به ارتش مصر و سوریه حمله کند، پیروز است.اما شکست از حماس و حزب الله ثابت کرد که دیگر این مسئله امکانپذیر نیست.احتمال استفاده از گزینه نظامی ضعیف است. چون به ضرر آمریکا نیز هست.

آیا در بحرین باید منتظر سقوط پادشاه باشیم؟
این پتانسیل در جامعه بحرین وجود دارد.موضوع اینجاست که رهبران معارض از این پتانسیل استفاده کنند یا نه.

غرب تمایل دارد انقلاب ها را فیس بوکی و توئیتری جلوه دهد،این در حالی است که این شبکه های اجتماعی دیگر در برگرداندن مردم به خانه هایشان نقشی ندارند. شما نقش شبکه های اجتماعی در انقلابات را چگونه ارزیابی می کنید؟
غربی ها می توانند درباره خیلی از فناوریها به دستاوردهای خود افتخار کنند. مثل اختراع ضبط صوت که در انقلاب ایران نیز بسیار مورد استفاده انقلابیون قرار گرفت و یا حتی به اختراع تلفن که در انقلاب اسلامی ایران نقش مهمی ایفا کرد که بیانیه های امام از طریق تلفن خوانده می شد.در مورد اینترنت و توئیتر و فیس بوک هم همینطور.غرب می تواند به همه این دستاوردها به خود ببالد اما این پرسش مطرح است که استفاده از این ابزارهای رسانه ای به نفع چه کسی شده است؟آیا به نفع غرب بوده یا مسلمانان؟

مهم آنست که برای اولین بار مردم می توانند بدون داشتن قدرت مالی و سیاسی ، رسانه داشته باشند دقیقا همین مسئله است که در حال تغییر سرنوشت بشر است .تا به این مقطع فردی در جامعه صدای بلندی داشت که قدرت مالی و سیاسی و یا هر دو را داشته باشد.با اختراع اینترنت و موبایل ورق برگشت و دیگر این قاعده مصداق ندارد و برای توده های مردم این فرصت فراهم شده که صدایشان را به گوش همه برسانند.اگر همین فناوری ها نبود حادثه خودسوزی جوان تونسی نمی توانست ابعاد جهانی پیدا کند. این فناوری ها باعث شده هرحادثه ای که در دنیا اتفاق می افتد از طریق اینترنت و دوربین موبایل ها و رد شدن از مرزهای ملی جهانی شود.اما اینکه چه کسی می تواند از این ابزار استفاده بهتری داشته باشد باید گفت کسی که فکر و حرف تازه ای داشته باشد.غرب در حوزه ایدئولوژی حرف های خود را زده است.تا این مقطع شعار غرب سوسیالیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم و اباحه گری بوده و مسلمانان همه این شعارها را شنیده و یا تجربه کرده اند ، غرب دیگر چه حرف جدیدی دارد که بزند؟ اما مسلمانان حرف جدید دارند. از این رو این ابزار می تواند بیشتر در اختیار مسلمانان باشد تا غرب.

تغییر و تحولات در کشورهای خاورمیانه به نفع ایران است؟
اگر در همه کشورها انتخابات آزاد برگزار شود به نفع منافع ایران است.

آیا می تواند فضای بی اعتمادی میان ایران و اعراب را تا حدی تلطیف کند؟
فکر می کنید مشکل ما با اعراب از کجاست؟ بدون شک به نفع خیلی از کشورها نیست که رابطه ایران و اعراب خوب باشد.افراد و ساختارهایی از طرف غرب مأموریت دارند تا از بهبود رابطه جلوگیری کنند.اما این فضا در میان توده های مردم به این شکل نیست. توده های مردم متأثر از آموزه های اسلام عرب و عجم را مساوی می دانند. دولت ایران نه به سرزمین اعراب نظری دارد و نه به ثروت آنها. لذا به میزانی که حکومت های دموکراتیک در این کشورها روی کار بیایند رابطه آنها با ما بهتر خواهد شد مثل ترکیه که یکی از همسایگان خوب ماست.

با توجه به نفوذ آمریکا در میان فرماندهان ارتش مصر آیا دولتی مردمی در این کشور روی کار خواهد آمد؟
همانطور که گفتم ارتش در همه کشورهای وابسته به آمریکا ابزار است و فرماندهای عالی ارتش هستند که به آمریکا وابسته اند اما بدنه ارتش در همه این کشورها توده های مردم هستند. آمریکا نتوانسته دیواری بین ارتش و جامعه بکشد تا بیداری اسلامی به داخل ارتش نفوذ نکند.بیداری اسلامی به داخل ارتش ها نیز نفوذ کرده بر همین اساس است که آمریکا جرأت نمی کند دیگر از ارتش استفاده کند.

ایران بر اسلامی بودن انقلاب مصر تأکید دارد، در حالی که اخوان المسلمین در مقطعی اعلام کرد که این انقلاب، اسلامی نیست و آن را مردمی می داند.موضع این حزب را چگونه ارزیابی می کنید؟
حرف ایران و اخوانی ها در این مورد به لحاظ محتوا با هم تفاوت ندارد بلکه تفاوت در شکل است.مصریها مسلمانند و مسلمانان در این انقلاب حرکت کردند. اینکه اسلام به چه میزان در برنامه های دولت آینده دخالت خواهد داشت، مربوط به آینده است.مسئله مهم اینست که مسلمانان در این حرکت تلاش کردند تا به سرسپردگی یک مسلمان به غیرمسلمان پایان دهند.مبارک مورد حمایت آمریکا و اسراییل بود،مردم دیگر نمی خواستند زیر بار این مسئله بروند و نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت.فکر می کنید مشکل مردم با مبارک چه بود؟سرسپردگی وی نسبت به قدرتها و دیکتاتوری اش. بدون شک با روی کار آمدن احزاب اسلامگرا و انتخابات آزاد دیگر از این مسائل خبری نیست.

آیا قدرت گرفتن احزاب اسلامی در منطقه به نفع ایران است؟
جدای از نفع، خطری که وجود دارد این خواهد بود که دشمنان با استفاده از مذهب به اختلافات میان شیعه و سنی دامن بزنند.حتی این اختلاف فقط منحصر به شیعه و سنی نخواهد بود، سلفی ها که تماما سنی هستند،با چهارمذهبی های سنی اختلاف دارند.اگر دشمن بتوانند از این مسئله استفاده کند و مسلمانان بیدار نباشد، به ضرر آنها خواهد بود.این مسئله به میزان هوشیاری مسلمانان بستگی خواهد داشت.16246

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 134403

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۹:۴۸ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۸
    0 0
    آقای جعفری نگفتند که همین عراقی که به اصطلاح انتخابات آزاد بوده یا مثلا به نفع ایران بوده چرا انقد واسه ایران موش میدونه؟