۰ نفر
۹ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۳:۲۹

اکنون، ساعت 4 بعدازظهر است و من تازه از بهشت زهرا به خانه آمده­ام. امروز، درست مصادف با اذان ظهر، پیکرمرحوم دکتر محمود بروجردی، داماد مکرم امام، در کنار مراد و محبوبش، حضرت امام آرام گرفت.

 اکنون، ساعت 4 بعدازظهر است و من تازه از بهشت زهرا به خانه آمده­ام. امروز، درست مصادف با اذان ظهر، پیکرمرحوم دکتر محمود بروجردی، داماد مکرم امام، در کنار مراد و محبوبش، حضرت امام آرام گرفت.

در ساعت ده صبح  در حسینیه جماران، جناب حجه الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی، یادگار ارزشمند امام در حالی که دیگر یادگاران امام از جمله سید یاسر- که چقدر چهره اش آدم را یاد عکس­های دوره جوانی پدرش مرحوم حاج سید احمد آقا می­اندازد -  و سیدعلی آقا خمینی و مسیح بروجردی - فرزند ارشد مرحوم دکتر- و.. هم پشت سر او بودند، بر پیکر داماد امام نماز خواند و چه بجا وقتی به عبارت اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا - خدایا ما از او جز خوبی ندیده­ایم - رسید این عبارت را با لحنی بغض آلود سه بار تکرار کرد.

در بهشت زهرا هم، سید یاسرخمینی هم به درون قبر رفت و در حالی که مسیح  و مادر صبور و خواهرش با دیدگانی اشکبار اما آرام، نظاره­گر دفن عزیزشان بودند بعد از آنکه تلقین را خواند پیکر را به خاک سپرد و از قبر بالا آمد.

تا مقدمات دفن آماده می­شد زیارت عاشورایی خوانده شد و درست در انتهای آن بود که قبر بسته شد. من که در کنار مسیح ایستاده و نظاره­گر گذاشتن آخرین سنگ­های لحد بودم در این اندیشه بودم که امام که مظهر عطوفت تام بخصوص نسبت به خاندان خویش بود و دامادش را بسیار دوست می­داشت حتما در اینجا حضور دارد و در این لحظات سخت، در کنار ائمه معصومین  - که در روایت است در اولین لحظات دفن مومنین خاص در کنار تازه در گذشته از دنیا و تازه وارد شده به عالم برزخ  حضور می­یابند- از داماد خود که  مهربانه او را آقا محمود صدا می­کرد استقبالی گرم و صمیمانه کرده است.

دکتر بروجردی را سال­ها از نزدیک می­شناختم و این آشنایی با آمدن فرزندش مسیح به جبهه بیشتر از قبل شد. مردی بود پاک و متدین، عالمی بود فرهیخته و متواضع. با آنکه بیش از چهار دهه در کنار امام بود کمتر تصویری از او با امام منتشر شده است.

در دوران جنگ - سال 65 - فرزند او جناب حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی که با حالاتی که دارد هر وقت او را می­بینم به یاد امام می­افتم، ایامی را به قرارگاه خاتم الانبیاء آمد و در واحد تبلیغات و جبهه و جنگ آن، که این کمترین مسولیت آن را بر عهده داشتم خدمات ارزشمندی کرد.

در آن زمان هیچ کس از رزمندگان و فرماندهان جنگ نفهمید این دانشجوی بسیجی آرام و بی سر  و صدا و گمنام، که درجبهه­ها حضور دارد و نماز جماعت مغرب و عشاء مانند امام شمدی بر روی دوش خود می­اندازد و در انتهای صفوف جماعت در جمع رزمندگانی که او را نمی­شناختند عاشقانه و سر به زیر به نماز می­ایستد همان مسیح بروجردی، نوه امام است!

 در طول این بیست و چند سال که از آن روزها می­گذرد نه بیت شریف امام و نه پدر مکرمش از این حضورمسیح در جبهه­ها هیچ  سخنی نگفتند.

دکتر بروجردی، انسانی ناشناخته بود. این ناشناختگی معلول چند چیز است که مهمترین آن شاید این باشد که یاران و بویژه نزدیکان امام در کنار این معمار بزرگترین انقلاب قرن کمتر دیده می­شوند و تعمدا به دلیل عظمت ایشان  و احتیاط­هایی که در این باره کرده و می­کنند، کمتر حاضر به طرح خود هستند و بهترین نمونه­اش همین آیت الله شیخ حسن صانعی است که  شاید کسی - جز مرحوم حاج احمد آقا - از او به امام نزدیکتر نبود و تعابیر و توصیف و ستایش­های متعدد امام از او در صحیفه نور که در مورد هیچ کس دیگر تکرار نشده انسان را به شگفتی می آورد.

اما درطول سالهایی که با امام بود وسالهای سخت و تلخ پس از امام کمتر کسی از او مطلبی شنیده است و نسل نو که اصلا او را که بسیار معتمد امام بود نمی­شناسد.

 

امروز که پس از دفن پیکر داماد امام، آقای صانعی را بعد از گذشت بیست و چندسال - که او را در دفتر امام  می­دیدم-  در بهشت زهرا دیدم تا به او نزدیک شدم و آهسته خود رامعرفی کردم با کمال تعجب با ذهنی که از تیزی به ذهن جوانان می­ماند در حالی که مهربانانه صورتم را چند بار بوسید گفت می­شناسمت.

از پرسش­های بی پاسخ زندگی من یکی این است که چرا این مرد که امام آن همه از او تعریف کرده و در بیت او نقشی کلیدی اما پنهان داشت حرفی وسخنی نمی گوید. تردیدی ندارم که اگر این مرد ناگفته­هایش را بگوید شاید خیلی چیزها در ذهن خیلی از ما درباره دیگران عوض شود.

خداکند لااقل خاطراتش را برای موسسه  امام گفته باشد.

برای درک رابطه او با امام، نمونه­ای را که از خودش شنیده­ام  برای ثبت در تاریخ بازگو می­کنم.

یک روز که در دفتر امام در خدمت آیت الله شیخ حسن صانعی بودم به من گفت: فلانی امام نامه­ای بمن داده و گفته تا زنده هستم آن را باز نکن. بعد درحالی که  پرده­ای لطیف از اشک چشمان نافذش را فورا پوشاند اضافه کرد: امیدوارم بعداز امام زنده نمانم تا این نامه را باز کنم. و من هنوز نمی­دانم که امام در آن نامه به او چه فرموده است.

 مرحوم دکتر محمود بروجردی یکی از مدیران ارشد و شایسته نظام بود. او در دوره­ای مسولیت قائم مقامی وزارت­های خارجه و ارشاد، ریاست دانشگاه بین المللی امام خمینی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی و سرپرستی مرکز گفتگوی تمدنها و یک دوره سفارت در فنلاند را برعهده داشت.

آنگونه که امروز جناب سید حسن خمینی به من گفت خاندان او ازخاندانهای خوشنام و خدوم و عالم پرور بروجرد بوده­اند.

  اظهارات مرحوم دکتر بروجردی درباره امام، از سندهای مهم و آشکار زندگی امام است و من در کتاب 5 جلدی سیره امام خمینی  -که موسسه چاپ و نشر عروج که وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام آن را منتشر کرده و بعضی از مجلداتش به چاپ هشتم رسیده­اند- از ایشان روایات مکرری درسیره امام  که بسیار خواندنی و گاه منحصر بفرد هستند نقل کرده­ام.

او کسی بود که بدلیل نزدیکی به امام دقیقترین و صحیح­ترین روایات را از حالات، سیره وتاریخ زندگی امام در خاطرات خود نقل کرده است.

 به شهادت تمامی اعضای دفتر امام  و کسانی که مرحوم دکتر بروجردی را از نزدیک می­شناسند وی به رغم اینکه از موقعیت مهم دامادی امام برخوردار بود و حاج احمد آقا او را بزرگ خویشان خود می­دانست و برای او احترام ویژه­ای قائل بود، هرگز از این انتساب بهره­ای نبرد. پاک و ساده زیست و با همان حقوق کارمندی خود گذران زندگی کرد. شاید این ویژگی یکی از دلایل علاقه امام به داماد سوم خود باشد.

ویژگی دیگر مرحوم دکتر بروجردی، که فرزند بسیار دوست داشتنی­اش جناب آقا مسیح به من می­گفت این بود که ارتباط گسترده­ای با اقشار مختلف و بویژه محققین و هنرمندان داشت.

در بهشت زهرا که منتظر رسیدن آمبولانس حامل پیکر مطهر مرحوم دکتر بروجردی بودیم دوست و محقق ارجمندم جناب آقای فرامرز شعاع حسینی که از دوستان قدیمی است و سالها در واحد خاطرات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خدمات ارزشمندی را در جهت ثبت و ضبط خاطرات امام انجام داده است  به من  و فاضل ارجمندجناب آقای حشمتی معاون فرهنگی موسسه می­گفت: در این ماههای آخر که حال دکتر مناسب نبود و یکطرف بدنش فلج شده بود تا جایی که حال  او اجازه می­داد خاطراتش را ضبط کرده­ام. وقتی از او پرسیدم یک جلد می­شود؟ گفت آنچه من ضبط کرده­ام گنجایش مجموعه­ای در سه جلد را هم دارد.

 

آخرین باری که دکتر بروجردی رادیدم در مراسم ختم برادر همسر امام مرحوم آقای ثقفی در مسجد حجت بن الحسن سهروردی بود. درکنار هم نشسته بودیم. به او گفتم درصدد تهیه کتابی درباره کرامات امام خمینی از قبل از نهضت 15 خرداد تا حتی ایام پس از ارتحال او هستم و به نمونه­هایی هم اشاره کردم - ازجمله شفای یک بیمار در اثرنوشیدن آبی که امام به آن دعا خوانده بود و شفای بیمار دیگری دراثر خوردن قند متبرک  شده به دست و دعای امام و کشیدن دست امام بردیدگان یکی ازفرماندهان جنگ که ترکشی به چشم او خورده و بیناییش راتقریبا از دست داده بود و بیناییش رابدست آورد و کشیدن دستمال متبرک شده به دست امام  به روی قلب پیرزنی بیمار از اهالی آبادان قهرمان که باعث شفای او شده بود و­ نمونه­های پس از ارتحال که عده­ای با دخیل بستن به ضریح امام نتیجه گرفته­اند که تماما بر مبنای سند و تحقیق تدوین شده و در کتاب 110 صفحه­ای  سبوی نور توسط ستاد سالگرد ارتحال امام  در شمارگان 30000 نسخه در سال 1386 چاپ شده است-  وقتی از او پرسیدم آیا شما هم نمونه­هایی سراغ داری، پاسخ مثبت داد و گفت: بله، من هم نمونه­هایی دارم که یک وقتی برایت تعریف می­کنم که متاسفانه این  توفیق نصیب من نشد.

در پاویون حرم که پس از نهار نیم ساعتی در خدمت  جناب سیدحسن خمینی بودم بعد از طرح بعضی مسائل، با اشاره به حوادث یکی دوسال اخیر در کشور و انتساب بعضی رفتارهای ناصحیح به امام گفت: نگران هزینه شدن نام و نقش امام در ذهن  جامعه هستم و افزود :هدف من از نامه­ای که به آقای ضرغامی نوشتم ثبت در تاریخ  در این جهت بود که او البته پاسخی احساساتی به این نگرانی داد.

پس ازخداحافظی با سیدحسن، لحظات کوتاهی با برادرش سیدعلی خمینی صحبت کردم. می­گفت مطالبم را درباره عدم حضورش در مراسم 9دی مهدیه خوانده است. وقتی به او گفتم که چرا این همه با سکوت خود به دروغ پردازان میدان دادید،گفت: آخر، دفتر امام این خبر را تکذیب کرده بود و من تکذیب دفتر را کافی میدانستم ولی در نهایت ناچار شدم در مصاحبه­ای حضورم را در مهدیه تکذیب کنم.

با دو خاطره زیبا از مرحوم دکتر بروجردی که از افراد مورد علاقه امام بود این نوشته رابه پایان می­برم و از محضر خوانندگان گرامی این سطور تقاضا می­کنم برای شادی روح پاک او صلوات و فاتحه­ای عنایت کنند.

خاطره اول مربوط به آزادی امام  پس از بازگشت از اولین دوره کوتاه بازداشت ایشان پس از سخنرانی تند او بر علیه شاه درارتباط با حادثه مدرسه فیضیه در سال1342 است .

 مرحوم آقای دکتربروجردی می­گفت: وقتی مردم دسته به دسته می­آمدند و با امام دیدار می­کردند و به او اظهارعلاقه می­کردند یکبار شاهد بودم امام تا از یکی از این دیدارها برای استراحت به اتاق آمد در حالی که می­گریست گفت: آقا محمود، چرا مردم برای من این کارها را می­کنند؟ من که برای این مردم کاری نکرده­ام.

خاطره دوم مربوط به روزی است که  مهندس سید محمد غرضی استاندار وقت خوزستان در تماسی تلفنی خبر سقوط خرمشهر را به دفتر امام داد. مرحوم بروجردی می­گفت: وضعیت دفتر امام در آن غروب دیدنی بود چنان دود سیگاری از فرط ناراحتی اعضای دفتر، اتاق را فرا گرفته بود که چهره­ها درآن محو می­شد. کسی حاضر نبود این خبر را به محضر امام برساند. وقتی دیدم هیچ کس حاضر به این کار نیست داوطلب شدم و گفتم من این کار را می­کنم و بلافاصله از دفتر بیرون رفتم  و خودم را به امام رساندم. آقا نماز مغرب را خوانده و مشغول تعقیبات نماز بودند .

تا با صدایی لرزان خبر سقوط خرمشهر را به نقل از استاندار خوزستان به ایشان دادم ناگهان دیدم آقا بدون اینکه از شنیدن این خبر مهم جا بخورد بمن فرمودند: جنگ است دیگر، یک وقت ما می­بریم یک وقت آنها. این را که امام گفت از جا بلند شد و با همان آرامشی که همیشه در وجود او دیده می­شد نمازعشا را شروع کرد.

ساعت سه بعد از ظهر است که با آخرین اتوبوس به جماران بی­امام برمی گردم. چقدر دلم برای چشمان امام که بارها از نزدیک به آنها خیره می­شدم و آنها را همانند اقیانوسی زلال و بیکرانه می­دیدم تنگ شده است.

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 133430

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۱:۱۶ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
    1 1
    چه نوشتار باحال وصادقانه ای بود صدق وصفایتان پایدار باد
  • معصومه موسوی زاده US ۰۵:۱۲ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۳
    1 1
    باتشکر از جناب استاد رجایی وسایت خوبتان امید است این اخبار مستند باعث شودجوانان تاحدی تصور واقعی از امام و بیت ایشان داشته باشند وتحت تاثیر استفاده ابزاری جاه طلبان از نام امام، به انقلاب بدبین نشوند