۰ نفر
۲۴ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۰۳

سیدعلی‌میرفتاح

این روزها جز کتاب خواندن و کتاب خواندن و کتاب خواندن، چه می‌شود کرد؟ خدا را شکر، کتاب خوب زیاد است و کتاب خوب نخوانده، زیادتر. از کتاب‌هایی که توی بازار کتاب توجهم را به خود جلب کرد «روح ایران» بود؛ این کتاب شریف محتوی مقالات مفید و مختصری از هانری کربن و یان ریپکا و لویی ماسینیون و رنه‌گروسه است که این بزرگواران سال‌ها پیش در‌باره ایران و -به تعبیر صحیح‌تر- روح ایران نوشته‌ بودند و حالا به همت نشر آفرینش و با ترجمه محمود بهفروزی، و از همه مهم‌تر با مقدمه‌ای از داریوش شایگان، به بازار کتاب عرضه شده است.

قبل از اینکه وارد کتاب شوم و بحثم را سر بیندازم، این نکته را باید تصریح کنم که موضوع ایران و روح ایرانی بسیار بسیار مهم است و نباید آن را به کتب تاریخی یا موقعیت جغرافیایی منحصر کرد. ایران شاید حقیقتی منتزع از تاریخ و جغرافیایش نباشد، اما قطع و یقین مفهومی است که از این تاریخ و جغرافیا فراتر می‌رود و می‌تواند به عنوان یک پرسش فلسفی یا یک موضوع فلسفی مورد توجه قرار گیرد. یعنی همچنان‌که شرق و غرب جدای از جغرافیا و تاریخ، در زمره مفاهیم فلسفی‌اند، ایران نیز واجد خصوصیات و -از آن مهم‌تر- روحی است که اقتضائات خاص خودش را دارد.

از این حیث، همیشه و همواره ایران مترادف و منطبق بر حاکمیت سیاسی‌اش نیست و درک و فهم ایران، منتزع از درک و فهم حاکمیت سیاسی است. چه می‌خواهم بگویم؟ ما وقتی درباره غرب صحبت می‌کنیم، به مفهومی اشاره می‌کنیم که این مفهوم ربط چندانی با حاکمیت سیاسی غرب ندارد. به تعبیر واضح‌تر ما آمریکا را از خلال رفتار بوش یا اوباما نمی‌شناسیم، بلکه به لحاظ فلسفی معتقدیم که غرب و آمریکا یک انسجام معنایی وهویتی واحد دارند که پس از شناخت کلیت آن قادر به شناخت و تحلیل رفتار حکام سیاسی‌شان خواهیم شد. اینکه آیا همه کشورها، جدای از جغرافیای سیاسی و طبیعی، یک موضوع فلسفی هستند، نمی‌دانم اما یقین دارم که جاهایی مثل هند، یونان، غرب و چندجای دیگر، مثل ایران، جدای از همه آنچه در‌باره‌شان می‌گویند و می‌شنویم، شبیه به موجودات زنده‌ای هستند که فکر می‌کنند، خواهش دارند و از همه اینها مهم‌تر روحی دارند که میل به کمال دارد.

این بحث در‌باره ایران، یک بحث تازه نیست و ضمناً ربطی به رفتارهای میهن‌پرستانه هم ندارد. چون ما ایرانی‌ هستیم، از این حرف‌ها نمی‌زنیم. لااقل این کتاب مدرک قابل توجهی است که اروپاییان فرهیخته نیز -نه از نگاه مستشرق، که از منظر فلسفه- به ایران -یا به تعبیر بعضی بزرگان «این موجود الهی»- نگاه کرده‌اند و این روح را دریافته‌اند. این روح نه سیاسی است و نه تاریخی، اما پس از شناخت کلیت آن است که تازه سیاست و تاریخ معنای حقیقی‌شان را آشکار می‌کنند. متأسفانه در این مضیقه کافه، من مجال پرداختن به کتاب و نقل و نقد آن را ندارم.

یقین دارم که جلوتر از من کتاب را یافته‌اید و خوانده‌اید، اما نمی‌توانم از این نکته مهم چشم بپوشم که پس از خواندن این کتاب، خاصه مقاله هنری ماسینیون، است که آرامش خاطر پیدا می‌کنیم و درمی‌یابیم که در بسیاری از امور- به ویژه امور سیاسی- جای نگرانی نیست و این موجود زنده فراتر از اراده‌های ما و فراتر از تلاش‌ها و زحمات ما به تقدیر خویش گردن می‌نهد. آیا دارم از خودمان سلب مسئولیت می‌کنم و دارم کار عالم را به تقدیر حواله می‌دهم؟ حقیقتش را بخواهید در این امور از خواجه شیراز تقلید می‌کنم که می‌فرماید: «گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر‌ ای دل که توانی بکوش».

من نمی‌گویم که از کوشش و تلاش و تکلیف دست برداریم، بلکه می‌گویم که غایت این موجود الهی و رستگاری این روح ناآرام، از دست و اراده ما بیرون است و. . . «اینجا پای تمدنی چند هزارساله در میان است که علی‌رغم ناملایمات و انتزاع‌های متعدد که تهاجمات بی‌شمار دشمنان بر آن تحمیل کرده‌اند، علی‌رغم دگرگونی‌ها و افت و خیزهایش در طول تاریخ، همچنان شبیه خویش و یگانه و منحصر به فرد باقی مانده و. . . و هنوز آخرین کلام خویش را ادا نکرده است.»

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 12694

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 15 =