۰ نفر
۶ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۱۰

سیدعلی میرفتاح

اگر آدم‌ها به ویژه جمعیت‌های شهر‌نشین و طبقات میانی نتوانند در عرصه‌های اجتماعی و سیاست کامیاب شوند، پس از مدتی سرخوردگی و افسردگی و قهر با حاکمیت و اجتماع به کامروایی‌های شخصی و فردی - و یا خانوادگی - رو می‌آورند و با ولع بسیار سعی می‌کنند، منتزع از اجتماع، گلیم خود - و دست بالا خانواده خود - را از آب بیرون بکشند. اگر در عرصه اجتماع و سیاست به توفیق نرسند، می‌کوشند تا در عرصه‌های فردی - به ویژه در امور مالی و مادی - به موفقیت‌های بی‌نظیر برسند. آنکه یک خانه دارد، می‌کوشد تا خانه دیگری به مایملک خود اضافه ‌کند و آنکه در آپارتمانی متوسط در منطقه‌ای متوسط زندگی می‌کند. مصرانه می‌کوشد تا ویلایی یا باغچه‌ای در شمال و مناطق خوش‌ آب و هوا خریداری کند. اینکه به خودی خود ایرادی ندارد.

حق با شماست. نه دو خانه داشتن بد است و نه ویلای شمال داشتن. اینها هیچکدام بد نیست، اما قسمت بد ماجرا اینجاست که این کامروایی‌های فردی حدیقف ندارد و خیلی زود به مسابقه طمع و بیشتر داشتن و بیشتر انباشتن و حریصانه جمع مال و عدد کردن می‌انجامد: کسی که در عرصه اجتماع سرش به سنگ بخورد و تیر تلاشش به خودش برگردد، شاید از روی ناچاری و شاید بر مبنای یک رفلکس طبیعی - سعی می‌کند تا حساب خودش را از جامعه جدا کند و بی‌خیال دیگران، نفس خود را به قول علما نفس حیوانی خود را - کامروا کند.

 آنکه دستش می‌رسد، خیلی زود وارد عرصه مسابقه - من می‌گویم طمع، شما هر چه می‌خواهید بگویید. برای رعایت ادب عجالتاً اسمش را بگذاریم مسابقه کامیابی - می‌شود و شروع می‌کند به فربه‌تر کردن خود. اما یکی از قسمت‌های بد ماجرا اینجاست که معمولاً فربه شدن یکی، ملازم لاغر شدن و تکیده شدن چند نفر دیگر است. این همان فرمایش امیرالمومنین (ع) است که کاخی برافراشته نمی‌شود، مگر اینکه کوخ‌هایی ویران شود. این سنت طبیعت است و کاریش نمی‌شود کرد.

همیشه و همه جا کامروایی عده‌ای معدود به ناکامی بی‌حد و حصر جماعتی کثیر می‌انجامد... این ماجرا یک قسمت بد دیگر هم دارد آن اینکه باز همیشه و همه جا کامروایی بی‌حد و حصر ملازم فساد و تباهی است. این حقیقتی است که پول زیاد فساد می‌آورد و کامروایی لجام گسیخته به فساد منتهی می‌شود. لازم به توضیح این امر بدیهی نیست که فساد صرفاً در امور مالی و جنسی و مخدرات و علیا مخدرات و... منحصر نمی‌شود. گاهی مغز چنان فاسد می‌شود که اصلاحش کاری محال است.

هنوز قسمت‌های بد ماجرا تمام نشده. گروهی از مردم طبقه متوسط هم هستند که علی‌رغم قهر و افسردگی و بی‌حالی، نمی‌توانند به کنج انزوا رضایت دهند. اینها وقتی نتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند، خیلی زود جا و شرایط و موقعیت خود را عوض می‌کنند. یعنی چمدانشان را زیر بغل می‌زنند و به اجتماعی دیگر و شرایطی متفاوت پناهنده می‌شوند، من اسم این پناهندگی را می‌گذارم فرار، اما شما می‌توانید بگویید مهاجرت یا ایمیگریشن یا...

دو سه هفته پیش توی همین ستون، ذوق زده شده بودم که مردم دوباره انرژی پیدا کرده‌اند و دوباره به میدان آمده‌اند و دوباره به اجتماع اطمینان کرده‌اند و مثل روزهای آغازین انقلاب با هم مهربان شده‌اند و می‌خواهند کاری کنند کارستان. ازاتفاق کار کارستان را هم به نحو احسن به انجام رساندند، اما همان موقع هم متواضعانه نوشتم که خدا نکند که این انرژی عظیم، احساس ناکامی کند... دقت بفرمایید؛ نمی‌گویم ناکام شود بلکه می‌گویم احساس ناکامی کند. این احساس همان احساس بد و خطرناکی است که پدر صاحب بچه همه را در می‌آورد و کار دست همه می‌دهد. دولت مردان، از هزار کاری که باید بکنند یکی همین است که نگذارند، جمعیت متوسط‌الحال شهرنشین، احساس ناکامی کنند. همچنان تأکید می‌کنم که احساس ناکامی به مراتب بدتر و سخت‌تر از خود ناکامی است...

حالا اوضاع از چند جهت نگران‌کننده به نظر می‌رسد. یکی همین مسابقه کامروایی است که زودتر از آنچه فکر کنیم راه می‌افتد. یکی افسردگی و بی‌حالی جماعتی است که ناکامی خود را با مخدرات لاپوشانی می‌کنند. یکی دیگر مهاجرت جماعتی است که دستشان به دهنشان - کمی بیشتر از بقیه - می‌رسد و می‌توانند آن طرف آب هم موقعیتی دست و پا کنند. یکی هم این است که هر کسی سعی بلیغ می‌کند تا گلیم خود را از این آب‌های متلاطم بیرون بکشد و صرفاً به فکر سود خویش باشد. سوداگری قطعاً چیز بدی نیست اما مشکل اینجاست که به تعبیر حکیم طوس، همیشه و همه جا این سوداگری، ملازم ضرر و زیان دیگران است. زیان کسانی از پی سود خویش. اوضاع طبقه ‌متوسط شهری شاید کمی نگران‌کننده به نظر آید.
الا ما رحم ربی.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 11518

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =