این مطلب خلاصه سخنان جعفریان در نشست تحلیل واقعه کربلا در ایکنا است.
جعفریان در باب تلقی خودش از قیام عاشورا گفته است : " من فکر میکنم مسئله شهادت امام حسین (ع) از زاویه دید تاریخی و نه کلامی، دو روز قبل از عاشورا مطرح شد. حتی تصور میکنم - باز هم از دید تاریخی ـ نه کلامی ـ امام (ع) تا صبح عاشورا هم انتظار داشت که اوضاع عوض شود و این یک انتظار غیر عادی نبود. این را براساس نصوص تاریخی میگویم و فکر میکنم که امام (ع) به هیچ وجه قصد شهادت نداشته است و مایل نبوده است به راحتی جانش را از دست بدهد.
مفهوم کلیدی اقدامی که امام حسین به آن دست زد، آن هم از دو روز پیش ازعاشورا و بیشتر شب و صبح عاشورا مفهوم «عزت» است، مفهومی که همزمان جنبه انسانی و اسلامی دارد. هم انسان خودش عزت خواه است و هم اسلام عزت مؤمن را میخواهد. من معتقدم امام تمام کارها را کرد تا شرایط به گونهای پیش برود که آخرش هم عزتش حفظ شود و هم شهید نشود. اما وقتی امر دایر مدار عزت و شهادت از یک طرف و ذلت از طرف دیگر شد، اما عزت یعنی شهادت را انتخاب کرد. "
وی درباره علت آمدن امام به سمت کربلا اظهار کرده است : " این که امام حسین (ع) چرا تصمیم گرفت بیاید واقعش این بود که همه چیز درست برنامهریزی شده بود اما شیعیان کوفه قضیه را خراب کردند. آنها حماقت کردند و لااقل اگر صبح عاشورا هم مانند آن سی نفر به امام حسین (ع) پیوسته بودند، اوضاع عوض میشد. کشته شدن برای امام حسین (ع) واقعا هدف نبود. به همین دلیل بود که امام هر پیشنهادی برای تغییر اوضاع داد و بارها با عمر بن سعد گفتوگو و مذکراه کرد. نفس مذاکره عزت را از بین نمیبرد. صبح عاشورا که «زهیربن قین» صحبت میکند، فقط برای اتمام حجت نیست بلکه اطمینان دارد و یا لااقل احتمال میدهد که حتما عدهای به امام حسین (ع) ملحق میشوند.
در آن یکی دو روز هر لحظه احتمال تغییر اوضاع امکان تحول بود. جالب است بدانیم «حربن یزید» که جزو شیعیان نبود، به امام (ع) پیوست، اما اشکال این بود که شیعیان در کربلا نبودند و در راه گریخته بودند. اگر آمده بودند اینجا میتوانستند به امام بپیوندند. تفسیری که من از عاشورا دارم و شاید مربوط به زمان خودمان است، این است که شیعه خیلی محافظهکار است و نمیخواهد به سادگی خونش را بدهد، مگر اینکه پای عزت به میان آید که استثناست. قاعده فقهی این است که شیعه باید سیاست داشته باشد، حرف بزند، گفتوگو کند، امتیاز بگیرد و امتیاز بدهد. "
جعفریان در این نشست به نکات زیر اشاره می کند:
* حقیقت آن است که تفسیرهایی که از عاشورا میشود، به دلایل مختلف، و بیش از همه، به دلیل اهمیت عاشورا میان مردم در گذشته و حال، تفسیرهایی است که یک نوع نظریه گفتمانی بر آنها حاکم است و بدون شناختن زمینه نگاشتن آن کتابها، به لحاظ شرایط زمانی و مکانی، نمیتوان راجع به آنها قضاوت کرد.
* باید توجه داشت که عاشورا فقط یک رویداد تاریخی نیست، بلکه بخشی از باورهای مردمی دیندار است که آن را منبع و منشأ بسیاری از باورهای دیگر خود میدانند و با آن زندگی میکنند.
* بیشتر از سال 1351 که اعدامهای شاه شروع شد، بحث شهادت هم مطرح شد و این بحث در فرهنگ سیاسی ما بحث کاملا تازهای بود. اعدامهای شاه ادامه پیدا کرد و عدهای در زندانها به شهادت رسیدند و اولین اعدامها که از مجاهدین و فدائیان خلق شروع شد، همه را متأثر کرد. سخنرانی معروف «شهادت» و «پس از شهادت» دکتر شریعتی برای اعدام دو نفر از همین چپیهای مشهدی بود که جزو آشنایان نزدیکش بودند و روابط نزدیکی با هم داشتند.
* این شهادتها ادامه پیدا کرد و میراث آن به جنگ تحمیلی رسید و دوباره در جنگ بود که عاشورا تحلیلی کاملا شهادتگونه پیدا کرد.
* اگر دوره قاجار را بررسی کنیم، میبینیم که در این دوره هر کتابی که داریم، عنوان «بکا» در آن وجود دارد؛ یعنی ادبیات عاشورا در دوره قاجار، ادبیات گریه است و هیچ نوع برداشت سیاسیای از این واقعه نمیشود. مداحی هم به آن معنایی که اکنون داریم، در آن دوران وجود نداشت، بلکه تنها تعزیه بود. تعزیه محصول آن دوره است و ترکیبی از نقل های تاریخی ضعیف و آداب و ادبیات و هنری است که به خصوص دربار قاجاری هم دنبال آن بود.
* که عاشورا برای مردم و متعلق به آنهاست، نه برای تاریخ. شاید بتوان گفت خدا عاشورا را برای مردم آفریده است و مردم حق دارند تفاسیر مختلفی از آن بکنند. چرا یک پرسش هست و آن این که منطق تفسیر عاشورا چیست؟ باید گفت هر چه که در بحث تفسیرهای مختلف قرآن گفتید، اینجا هم بگویید. آیا تفسیر علامه طباطبایی درست است که یک تفسیر فلسفی است؟ یا تفسیر «طنطاوی» خوب است که یک تفسیر علمی است؟ ... در آنجا یک منطق تفسیری - ادبی هست اینجا هم باید یک منطق تاریخی باشد. روشهای تحقیق خوب رعایت شود و در عین حال حرمت تفسیرهای مختلف هم پاس داشته شود.
* باید اذعان کرد که در هر دورهای مردم چیزی را قبول میکنند و علما هم چیزی را میپذیرند و ما هم طبق این نظریات معتقدیم که گفتهها و نظریات علمایی که دقیقترند، باید حجت باشد و تقریبا شما بدون اینکه بخواهید یا نخواهید، نوعی اجماع به صورت عمومی پدید میآید. در دین ما به این رویه اعتنا داریم.
*در دوره صفوی، کلمه «بکا» را به شکل قاجاریش نداریم و اصلا این کلمه در آن زمان به کار نمیرود. در دوره صفوی کتاب هم درباره امام حسین (ع) کم است. اگر یک کتاب در دوره صفوی دارید، صد کتاب در دوره قاجار دارید. در باره امام حسین (ع) تصور خامی در دوره صفوی بود که از دوره تیموری بجا مانده بود. گفتمان حاکم بر دوره تیموری گفتمانی است که کتاب «روضةالشهدا» مظهر آن است.
* آیا شما به نسبت اینکه تفاسیر قرآنی مختلف است، بحث نسبیتگرایی را مطرح میکنید؟ ما محکماتی داریم و متشابهات همانهاست که بر سر تفسیر آنها اختلاف نظر است. در تاریخ نیز همین طور است. ما در اصل کربلا و کلیات رویدادهای آن توافق داریم. زیرا محکم است. اما در باره بسیاری جزئیات و نیز تحلیل ها اختلاف نظر داریم و اینها همان هاست که سبب نفوذ عناصر گفتمانی در تحلیل این رویداد میشود.
متن کامل مطلب وی را اینجا بخوانید.
نظر شما