۰ نفر
۳۱ تیر ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۱

مدتی قبل به مناسبت درگذشت کاردینال مارتینی مقاله‌ای درباره شخصیت و ویژگی‌های او نوشتم. قرار بر این بود که در مناسبتی دیگر درباره افکار و اندیشه‌هایش بنویسم.

مارتيني عليرغم فعاليت‌هاي مختلف اجتماعي‌، خصوصاً به هنگام اسقف ميلان بودنش، از انديشمندان کليساي کاتوليک در دوران معاصر است. او متفکران کاتوليک آلماني زبان را دوست مي‌داشت و کتابهاي مختلفي از کارل رانر و هانس کونگ ترجمه کرد و با توجه تسلط‌اش به زبان يوناني و لاتيني و عبري نوآوري‌هاي فراواني داشت و البته محتاطانه آنها را اظهار مي‌کرد، که عموماً در تعارض با معيارهاي کليساي کاتوليک بود. آخرين کتاب به زبان ايتاليايي او تحت عنوان «اعتقاد داشتن و شناختن» مشتمل بر نکات بسياري است. ذيلاً تلاش مي‌شود به برخي از اين نکات اشارت رود.
1- نقطه تمايز او با همتايان معاصرش فهم او بود از مسيحيت، آنچنانکه در دوران اوليه وجود داشت و نه از خلال ميراث قرون وسطايي آن. چنانکه گفتيم او از متخصصان طراز اول زبان‌هاي قديمي يوناني و لاتيني و عبري و به ويژه يوناني بود. تسلط او در زبان يوناني تا بدان حد بود که او را به عنوان تنها عضو روحاني مجمعي که مسئوليت تصحيح و انتشار کتاب مقدس را به زبان يوناني قديم داشت، پذيرفتند. اين داستان به دهه‌هاي پنجاه و شصت قرن گذشته راجع مي‌گردد.
کساني که با عرف و فرهنگ دانشگاهي و پژوهشي اروپاي قرن بيستم، خصوصاً تا دهه نود آن، آشنا هستند مي‌دانند فضاي ضدروحاني و بلکه ضد مذهبي، و به اصطلاح آنتي کريکال، آن تا بدان حد نيرومند بود که اصولاً اجازه ورود و مشارکت هيچ روحاني‌اي را نمي‌داد. استثناء در آنجايي بود که روحاني کانديدا شده به معناي واقعي متخصص و در عين حال باز و قابل مذاکره علمي و انتقادي ‌باشد. مارتيني از نظر آنان چنين بود و تا بدان حد مسلط بود که در عموم صفحات کتاب مقدس به طبع رسيده توسط آنان، يادداشت‌هاي او را مي‌توان ديد.
در اين ميان مهم درک مسيحي او بر اساس متون نخستين و شرائط عمومي دوران مسيح (ع)، حواريون و مسيحيان اوليه بود. به همين دليل پيوسته به دانشجويانش توصيه مي‌کرد مطالعات خود را در زمينه‌هاي زبان‌شناسي قديم و باستان‌شناسي آن ايام تعميق بخشند. نکته‌اي که کمتر مورد توجه و تأکيد قرار مي‌گيرد. چرا که کاتوليسيسم دوران ما عملاً ادامه کاتوليسيسم قرون وسطي است و از ميراث آن تغذيه مي‌کند.
طبيعتاً اين دو نوع مرجعيت، دوگونه تفسير را به دنبال خواهد آورد. به احتمال قريب به يقين تلقي متفاوت و بعضاً بسيار متفاوت او در زمينه‌ اخلاق جنسي ناشي از همين نکته است.
2 - مارتيني فرهنگ و جامعه اروپا را به خوبي مي‌شناخت و با مکانيسم‌هاي تحولي آن و ضرورت‌ها و اقتضاهايش به خوبي آشنا بود.
اروپا فرهنگي پيچيده و موزائيکي دارد. صرف نظر از بخش اسلاونشين آن، بخش شمال، ژرمن، آنگلوساکسون و لاتين آن پيوسته در نوعي تبادل و تأثير و تأثر دائمي بوده و هستند گذشته از آنکه هر يک در قلمرو خويش تحولات خاص خود را دارند. در اين ميان مهمترين عامل تأثيرگذار خارجي، امريکا و فرهنگ امريکايي است. نفوذي که از جنگ دوم جهاني به بعد به گونه فزاينده‌اي گسترش و تعميق يافته است. گذشته از آنکه تحولات صنعتي و فراصنعتي فرد و جامعه اروپايي را هر روز بيشتر تحت تأثير قرار داده و اصولاً شرايط جديدي ايجاد کرده است.
در خود اروپا کساني که بتوانند اين مجموعه تحولات را به گونه‌اي «به هنگام» دريابند و تحليل کنند، فراوان نيستند. حتي در محافل علمي و دانشگاهي فراوان مي‌توان يافت اساتيدي را که تلقي‌اي «غير به هنگام» از جامعه اروپاي امروز دارند. شايد بخشي از بحران فعلي اتحاديه اروپا ناشي از همين واقعيت باشد. تمايل به گسترش اتحاديه‌اي که ظرفيت پذيرش اين تعداد عضو را نداشت و يا تمايل به ايجاد واحد پولي مشترک، و بلکه نظام مالي مشترک، احتمالاً به دليل همين عدم شناخت کافي بوده است. چگونه مي‌تواند نظام مالي کشور‌هاي دانش‌بنيان و تکنولوژي‌بنياني چون آلمان و هلند و سوئد در کنار کشورهايي که هنوز هم فاقد ساختارها و رفتارهايي متناسب با وضع جديد اتحاديه هستند، چون يونان و پرتغال، قرار گيرد. حتي اگر در خوشبينانه‌ترين تفسير بپذيريم که اينان جنبه تکميلي دارند و نه بيشتر.
سخن درباره پيچيدگي‌هاي جامعه اروپاي امروز بود. آنچنانکه از توليدهاي فکري و ديني و فلسفي و ابتکارات موسسات مسيحي اروپايي برمي‌آيد، اينان نيز شناخت دقيقي از موقعيت موجود ندراند که مارتيني از آن در آخرين مصاحبه‌اش به عنوان «دويست سال عقب‌تر از زمان» بودن تعبير مي‌کند. اگر چه آنان داراي مؤسساتي هم هستند که بعضاً جلوتر و بلکه بسيار جلوتر از زمان‌اند.
در ميان گروه‌هاي مذهبي متعلق به کليساي کاتوليک، ژزوئيت‌ها و يا همان يسوعيان، از شرايط به مراتب بهتري برخوردارند. نظام سخت و بلکه بسيار سخت گزينشي، نظام پيشرفته آموزشي و تربيتي و بالاخره ميراث بسيار غني علمي و تجربي، اينان را چنين کرده است. مضافاً که آنها در مجتمع‌هاي مسکوني مشترک زندگي مي‌کنند. بدين معني که مثلاً در شهري چون رم مجتمع بزرگي در نزديکي دانشگاه گريگورين که کم و بيش متعلق به آنها است، وجود دارد که يسوعيان شاغل در رم از هر گروه و نژاد و کشوري که باشند در آنجا بطور دستجمعي زندگي مي‌کنند. اين نوع زندگي به دليل تنوع فرهنگي و زبان و فکري، آنان را از درون پخته و غني مي‌کند. به همين علت است که اينان عموماً با چندين زبان زنده آشنا و بلکه بدان مسلط هستند. مارتيني از اين گروه بود و به يازده زبان سخن مي‌گفت.
3 - اعتماد به نفس شخصي و قدرت علمي او به همراه آشنائيش با جامعه و فرهنگ امروز، موجب انفتاح او شده بود.
او معتقد بود که مراسم عبادي کليساي کاتوليک که از نظر او سنگين و تشريفاتي بود ديگر نمي‌تواند پاسخگوي نسل امروز و حتي علاقمندان از نسل امروز باشد. مراسمي که جذاب و قانع‌کننده بود، اما براي اروپائيان ايام گذشته. اروپاي قبل از قرن نوزدهم که تحت سلطه امپراطوري‌هاي بزرگ آن روزها قرار داشت و متناسب با اين واقعيت و فضا، احساسات و افکار و تصورات و انتظارات مردم شکل گرفته بود.
راه حل او اين بود که فارغ از تشريفات کليسايي مستقيماً با مردم گفتگو کند. اجازه دهد ديگران هم سخن بگويند، اگر چه کاملاً بي‌دين و غير معتقد باشند. معروف چنين است که او حتي مايل بود با «بريگارد سرخ» که در دهه هفتاد به اعمالي تروريستي دست يازيد و در نهايت نخست‌وزير وقت ايتاليا، الدو مورو، را ربوده و سپس کشت، صحبت کند.
او مي‌گفت مسيح (ع) اصولاً براي صحبت با مردم و ابلاغ کلمه حق آمده است، از طريق در ميان آنها بودن و با آنها زيستن و گفتگو کردن. اين بدين معني بود که او مخالف آن سلسله مراتبي است که کشيشان و اسقف‌ها را در موقعيتي صرفاً شغلي قرار دهد و ارتباط‌شان با توده مردم را قطع کند و اين ارتباط را صرفاً در چارچوب تعريف شده کليسايي قرار دهد. اگرچه نکته اخير را صريحاً بيان نکرد.
درست به همين علت بود که درب‌هاي کليسايش را به روي تمامي گروه‌ها گشود. علاقمندان از هر قشري که بودند در جلسات حاضر مي‌شدند و سخن مي‌گفتند و پاسخ مي‌شنيدند و چنانکه در مقاله قبلي گفته شد اين ابتکاري جديد بود. عامل اصلي شهرت و محبوبيت مارتيني همين بود. عجيب اينجاست که محبوبيت او در بين غيرمعتقدان به مراتب بيش از متدينان بود. چرا که متدينان کنوني عموماً معيارهاي کليسا را پذيرفته‌اند.
آن‌گونه که پروفسور کارلو ملوني، استاد تاريخ مسيحيت و رئيس بنياد ژان بيست و سوم، در طي يکي از مقالاتش نقل مي‌کند يکي از دوستان آتئيست او به او مي‌گويد چرا پاپ شخضاً در مراسم تدفين مارتيني شرکت نکرد؟ و او پاسخ مي‌دهد که مراسم در بالاترين سطح ممکن و با شرکت نخست وزير ايتاليا انجام گرفت و دوستش مي‌گويد مي‌بايست پاپ هم شرکت مي‌کرد.
به هر حال سنتي که مارتيني در کليساي ميلان به جاي گذاشت آن مقدار مورد توجه و اقبال قرار گرفت که حتي پس از بازنشستگي وي و در زمان خلفش کاردينال تتّامانزي هم ادامه يافت و هم‌اکنون که کاردينال ديگري، اسکئولا، اين سمت را به عهده دارد، همان سنت کماکان ادامه دارد.
4 - در آنجا که مسئله به خود کليسا بازمي‌گشت مارتيني بر دو نقطه تأکيد داشت. يکي به نظام کليسايي بود و ديگري به ضوابط عبادي - حقوقي آن.
او نظام کليسائي را بيش از حد سنگين و تشريفاتي مي‌دانست که تناسبي با وضع و نيازهاي کنوني ندارد و همين عدم تناسب موجب خلوتي کليسا است. کليساهايي عظيم و با شکوه، اماخالي از مؤمنان، کشيشان و اسقفاني با لباس‌هاي فاخر، اما بدون مستمع.
در آنجا که به نظام کليسايي بازمي‌گشت او به همچنين با کيفيت انتخاب اسقف‌ها که از نظر منتقدان حتي متدين به گونه‌اي غير دموکراتيک انجام مي‌شود، مخالف بود. اما آن را با صراحت بيان نمي‌کرد. اين به علت حفظ حريم و مقام پاپ و موقعيت پاپي بود.
در آنجا که به ضوابط کليسايي و به بياني ديگر به فقه کليسايي باز مي‌گشت او خواستار نوعي بازنگري و بلکه تعديل بود. اين موارد از نظر او و بسياري از متخصصان به دوران قرون وسطي راجع مي‌شود و نه مسيحيت اوليه.
براي نمونه در کليساي کاتوليک طلاق به هر عنوان و کيفيتي که انجام شود ممنوع است. در مواردي بسيار استثنايي و نادر اين جدايي اتفاق مي‌افتد و کليسا آن را به رسميت مي‌شناسد، اما در اينجا طلاق نيست، بلکه ابطال علقه زوجيت است که صرفاً با رأي ارباب کليسا و پس از جرياني مفصل و طولاني ممکن است اتفاق افتد. به اين معني که کليسا به بطلان علقه زوجيت به هنگام ايجاد آن رأي مي‌دهد. به عبارت ديگر اصولاً زوجيتي واقع نشده است و نه آنکه واقع شده و سپس به جدايي نظر دهند.
يکي از آثار اين ممنوعيت اين است که هم زن و هم مرد از يکديگر جدا شده، به هنگام مراسم کليسايي نمي‌توانند از نان مقدس استفاده کنند. واين خود مشکلات و ضايعات فراواني به همراه مي‌آورد که من خود شاهد موارد متعددي از آن بوده‌ام که از ذکرش خودداري مي‌شود.
اين بدين معني است که ازدواج مجدد اين زن و مرد از نظر کليسا فاقد مشروعيت و رسميت است چرا که جدايي قبلي غيرمشروع بوده و اين خود حداقل براي علاقمندان به کليسا معضله ديگري است. مارتيني معتقد بود اين موضوع مي‌بايد مورد بررسي مجدد قرار گيرد و مي‌گفت هنگامي که به زن مطلقه‌اي که مجدداً ازدواج کرده اجازه استفاده از نان مقدس را نمي‌دهيد نه تنها او که فرزندان اين زن را هم مورد ستم قرار مي‌دهيد و اينان بطور طبيعي نسبت به کليسا بدبين خواهند شد.
مورد ديگر عدم موافقت کليسا با هر نوع وسيله جلوگيري از حاملگي است. آنان دلايل خاص خود را دارند که در جاي ديگري مي‌بايد مورد بحث قرار گيرد و اينکه اين موضوع چه عوارضي براي متدينان اروپايي داشته و دارد. پس از گسترش بيماري ايدز و اينکه استفاده از کاندوم بهترين و سهل‌الوصول‌ترين و ارزان‌ترين وسيله جلوگيري از انتشار اين بيماري مهلک است، به ويژه در جهان سوم و کشورهاي فقير افريقايي که در آنجا بيشترين قرباني را مي‌گرفت، مسئله استفاده از آن با شدت بيشتري دوباره مطرح شد. اما کليسا کماکان بر مخالفت خود ايستاد. و اين ضربه مهم ديگري بر موقعيت و حيثيت آن بود و عموم پزشکان و کارشناسان سازمان بهداشت جهاني و سازمان‌هاي غيردولتي طرفدار حقوق بشر و محيط زيست و بلکه عموم احزاب اروپايي را به صدا در آورد.
مارتيني با اين مخالفت مخالف بود و دلائل خود را داشت. همچنانکه با حفظ حيات به هر قيمت ممکن و در هر شرايط هم مخالف بود. او مي‌گفت علوم و تکنولوژي جديد اين امکان را فراهم مي‌کند که زندگي به اصطلاح گياهي فرد مشرف به موت، ادامه يابد بدون آنکه فرد زندگي قابل قبول انساني داشته باشد و يا آنکه آن را در آينده نزديک به دست آورد و خود در ماه‌هاي آخر عمرش اجازه نداد براي حفظ حيات او از اين وسايل استفاده شود.
بطور کلي نظرات او در باب اخلاق جنسي و حتي مشروعيت ازدواج کشيشان که کليساي کاتوليک کماکان به عدم پذيرش آن اصرار مي‌ورزد، با نظرات رسمي متفاوت بود. نکته اين است که ديدگاه‌هاي او بيش از انکه از ويژگي آزاد‌منشي و ترقي خواهي او ناشي باشد، متأثر از شناخت او از مسيحيت و شناخت او از زمان و جامعه امروز نشأت مي‌گرفت. در قضاوتي بي‌طرفانه واقعيت اين است که نظرات او در اين زمينه‌ها در تناسب بيشتري است با مسيحيت ايام نخستين و متون اصلي آن تا ديدگاه‌هاي کاتوليسيسم موجود. ميراث سنگين قرون وسطايي کليساي کاتوليک را در شرايط سختي قرار داده است.
5- ديدگاه‌هاي او درباره حضور اجتماعي - سياسي کليسا، در فرصتي ديگر مي‌بايد مورد بحث قرار گيرد. عليرغم تفاوت فراوان ديدگاه‌هايش با ديدگاه‌هاي رسمي کليسا هيچگاه نظراتش را به گونه‌اي برانگيزاننده بيان نکرد و حتي در آخرين مصاحبه‌اش گفت که مشکلات موجود مي‌بايد از طريق پاپ و اساقفه و با اقدامات آنها حل و فصل شود.
اگرچه در قرون گذشته اصلاحات کليسايي عموماً با اعتراض و شورش و قيام همراه بوده است، اما کم و بيش پس از جنگ‌هاي سي ساله معروف اين‌گونه روش‌ها چندان مورد استفاده نبوده است. عملاً کليسا و کليسائيان پذيرفتند که براي اصلاح خود مي‌بايد از روش‌هاي اقناعي و مسالمت‌جويانه استفاده کنند. حتي در آنجا که اصحاب گرايش‌هاي مختلف در درون يک کليسا و يا اصحاب کليساهاي مختلف در تعارض و تقابل و درگيري بودند، کليسا عموماً مي‌کوشيد نقش آرام‌کننده و تعديل کننده داشته باشد. به تعبير خاورميانه‌اي آن، کليسا در رقابت‌ها و خصومت‌هاي طائفي مي‌کوشيد استقلال خويش را حفظ کند و در کنار يک طرف و در مقابل طرف ديگر قرار نگيرد.
به احتمال فراوان نسل آينده رجال ديني کليساي کاتوليک نقطه نظرات مارتيني را جدي خواهد گرفت. آنچه هم‌اکنون مقاومت مي‌کند بيشتر نظام پيچيده و سنگين بوروکراتيک کليسا است و نه صرف نقطه نظرات متفاوت فلسفي و کلامي. جالب اينجاست که مارتيني مکرر از اين نظام «نا به روز» انتقاد کرده بود.
نظرات مارتيني به مثابه يک روحاني مسيحي دانشمند و انديشمند که در عين حال با جامعه و فرهنگ خويش به خوبي آشنا بود مي‌تواند براي همگان قابل توجه و تأمل باشد و به ويژه کيفيت تعامل او با ديگران و نيز با مرکزيت کليسايي. او بدون آنکه حساسيت و يا مشکلي برانگيزد ديدگاه‌هاي خود را بيان کرد و معتقد بود که زمان صحت آنها را اثبات خواهد کرد و اين نظرات جاي خود را باز خواهد کرد.

این مطلب، پیش از این در تاریخ 14 مهر 91 در صفحه بین الملل خبرآنلاین منتشر شده است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 366544

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 5 =