یادی از ایرج افشار به مناسبت سالروز تولدش

جایی خواندم که مرحوم افشار در 16 مهرماه به دنیا آمده است. با این که امروز هفدهم بود، تصمیم گرفتم پاره ای از آنچه را در لابلای یادداشت های قدیم در باره ایشان نوشته ام، اینجا بیاورم شاید برای کسی مفید باشد. این قدر هست که به یاد او که عمری برای ایران تلاش کرد هستیم.

 

سه‌شنبه 17 خرداد 1373
عصر با آقاي عبدالعزيز طباطبايي و شيخ محمدرضا انصاري به جلسه بزرگداشت محمدتقي دانش پژوه رفتيم. اول آقاي حبیبی سخنراني كرد راجع به آثار دانش‌پژوه و روش كار او. بعد آقاي افشار راجع به خاطراتش با دانش صحبت کرد. بعد دكتر محقق و بعد هم همسرش. سخنراني محقق خوب بود در آخر خود دانش سخنراني كوتاهي كرد گفت كه در آغاز به رياضيات علاقه داشته كه زندگي به او اجازه نداده است. او از چند كتاب ياد كرد كه بايد ترجمه و خوانده يا تصحيح شود. چند بار هم گفت كه بايد آثار گلدزیهر را خواند. از قزويني و اقبال ياد كرد و گفت آثار نولدکه را بايد خواند. از مقاله ارتباط فرهنگ يهودي و اسلام یاد كرد و گفت چون كتابشناس بود خوب مي‌نوشت. گفت به زرياب هم علاقمندم و معتقد، چون زبان آلماني مي‌داند.
سه شنبه 21/6/1374
در مشهد در كنگره كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي شركت كرديم. براي نخستين بار ذبيح‌الله صفا را در آنجا ديدم. افشار و مهدوي هم شركت كرده بودند. سخنراني بنده در جلسة عمومي درباره كتاب اعلام‌الوری و مآخذ آن بود
سه شنبه28/12/1375
ديروز تهران جلسه سيما فيلم بود. مدتي است در اين جلسه شركت مي‌كنم. فيلمنامه امام رضا محل بحث بود كه آقاي دكتر سيد جعفر شهيدي و دكتر آئينه‌وند حضور داشتند. قبل از آن سر به ايرج افشار زدم.
دوشنبه 31/6/1376
امروز ايرج افشار به قم آمد و ساعتي در كتابخانه تاريخ بود. بنا داشت از آنجا به گلپايگان برود.
چهارشنبه 19/9/1376
امروز آقاي ايرج افشار، احمد اقتداري و جهانداري به كتابخانه آمدند. صحبت راجع به كارها و كتاب‌هاي مختلف شد. پس از ناهار به سمت نايين رفتند. با افشار دربارة وضع فرهنگي قم صحبت كردم و خاطر نشان كردم كه در طي هيجده سال گذشته و در واقع 12 سال گذشته يك تحول اساسي در قم پديد آمده است. حتي از نظر كامپيوتريزه كردن اطلاعات ديني در حد قابل توجهي رشد داشته است. يك نمونه از فهارس تاريخ اليعقوبي را به او دادم. افشار گفت اين كار رشد علمي حوزه را نشان مي‌دهد.
سه شنبه 9/10/1376
امروز صبح ايرج افشار با آقاي شفيعي‌كدكني و يكي دو نفر به قم آمدند. همراه آنها به پاساژ قدس كه محل كتابفروشي‌هاست رفتيم بعد از نهار هم سري به مركز احياءالثرات اسلامي آقاي اشكوري رفتيم. بنده تاكنون آقای شفيعي را نديده بودم. سال‌ها طلبه بوده و بعد هم دانشگاه و شعر و شاعر و كتاب‌هاي چندي و اخير هم كارهايي روي فرقه كراميه.
چهارشنبه 28/5/1377
امروز 28 مرداد صبح ساعت 5/5 به ايستگاه قطار آمدم. قطار ساعت 6 و ربع به سمت ادينبورگ حركت كرد و مدت 5 ساعت و ربع ما را به اين شهر كه پايتخت اسكاتلند است، رساند. برای همایش صفویه. .. يك جلسه با دو سخنراني كه يكي دكتر احسان اشراقي بود تمام شد. جلسه بعد هم شروع شد و سخنراني‌ها پشت سرهم. ناهار را كه بيشتر سبزيجات بود خوردم و اولين سخنران برنامه بعد از ظهر بودم كه بحمدالله بخير گذشت. موضوع صحبت من نسخه‌هاي مهاجر بود. نسخه های خطی آثار شیعی که پس از تشکیل دولت صفویه از بلاد عربی به ایران منتقل شد. برگزاري اين كنفرانس به سعي و همت دكتر نيومن انجام شده كه در حال حاضر چهل و پنج سال دارد و تنها دختر كوچكش هم همراهش بود. بعدازظهر 5 سخنراني شد و ساعت 6 بود كه براي گرفتن كليد اتاق به هتل آمديم. البته هتل چيزي جز خوابگاه دانشجويي نبود. غذاخوري هم سر ساعت هفت بسته شد كه مجبور شديم يك غذا را دو نفره بخوريم. تكيه سخنراني‌هاي عصر روي مأخذشناس كتاب‌هاي صفوي بود. سرجمع بايد گفت تاريخ صفوي علاقمندان فراواني در اینجا دارد كه برخي شهرت فراواني هم دارند. آقاي فلور كه قبلاً در كنفرانس مطالعات ايراني او را ديده بودم و اصلاً در بانك جهاني كار مي‌كند، اينجاست. از ايران آقاي ايرج افشار، احسان اشراقي و منصور صفتگل و بنده آمده‌اند. احسان اشراقي نخستين سخنران بوده و عصري هم من و آقاي افشار سخنراني كرديم. روز سوم هم سخنراني آقاي صفت گل است.... پس از آخرين سخنراني به ديدن موزه اسكاتلند رفتيم و بخش شرقي آن را ديديم. فرش‌ها و پارچه‌ها و ظروف ايراني و تركي و هندي در كنار هم بود. امشب شام ندادند و افراد را آزاد گذاشتند. به همراه آقايان افشار، اشراقي و صفت گل به يك رستوران ايتاليايي رفتيم و اسپاگتي ايتاليايي كه خوشبختانه هيچ نوع گوشتي نداشت خورديم. باران شديدي مي‌باريد و ما تا به خوابگاه رسيديم كاملاً خيس شديم. ...
جمعه31/5/1377
امروز شنبه 31 مرداد سومين روز كنفرانس بود. درست مثل ديروز صبح ساعت 5/7 از خوابگاه به سمت محل صبحانه رفتيم. دهها نوع خوراكي كه بسياري پختني و از گوشت بود. عجالتاً از خوردن گوشت محروميم، مگر ماهي كه مطمئن شويم فلس‌دار است. تيم ما همان چهار نفري است كه از ايران آمده‌اند. بعد به سمت محل كنفرانس رفتيم. پنج سخنراني صبح بود كه يكي آقاي فلور و ديگر كلمار فرانسوي شاگرد ژان اوبن بود. تعدادي هم سخنراني در بعد از ظهر بود. آقاي صفت‌گل هم صبح سخنراني كرد كه وقف دوره شاه سليمان و شاه سلطان حسين بود. سخنراني‌هاي عصر بيشتر مسائل هنري و نقاشي‌هاي شاهنامه‌اي و غير آن از دورة صفوي بود. شب را هم به شام دعوت كردند كه در يك تالار بزرگ كه در سال 1789 ميلادي ساخته شده برگزار شد. ... امروز به شمارش من 60 نفر در جلسه حضور داشتند. صبح از داستان قابوس‌نامه فراي از آقاي افشار سؤال كردم. گفت: فراي نسخه‌اي از فخرالدين نصيري خريد كه گفته مي‌شد دو سه دهه بعد از تأليف کتابت شده بود. نسخه را براي يك موزه معروف در امريكا خريدند. بعد مقاله‌اي به آلماني نوشتند كه نسخه‌ای بسیار مهم است و كلمات پهلوي دارد. يك دانشمند آلماني و گوياي هلنيگ ديده و متوجه شده بود که این کلمات پهلوي قدري ناآشناست. تحقيق كرده بود ديده بود چند كلمه پهلوي كه به غلط در سبك‌شناسي بهار آمده در اين نسخه است. معلوم شد نسخه ساختگي است. خبر به مينوي داد و مينوي هم مقاله‌اي با نام كاپوس‌نامه فراي نوشت که در يغما چاپ كرد و افتضاح شد. در نسخه یاد شده به جای قابوس، کاپوس آمده بود.
شنبه31/5/1377
امروز شنبه 31 مرداد آخرين روز كنفرانس بود. شش سخنراني صبح و دو سخنراني در عصر برگزار شد و ظهر هم طبق معمول ناهاري دادند. عصري بعد از 5/3 رفتيم گشتي زديم و خريد مختصري كرديم. چند تكه لباس براي بچه‌ها. ادينبورگ يكپارچه مشروب‌فروشي است و اين ايام سخت شلوغ. مركز شهر مملو از توريست. در عين حال هواي امروز نسبت به روزهاي باراني يكي دو روز قبل بهتر بود. عصر ساعت 5/6 همراه آقاي كلمار و يكي دو سه نفر ديگر و نيز اكيپ سه‌نفري ما به يك رستوران رفتيم. باز هم ماهي سفارش دادم. فكر مي‌كنم برگردم ايران رنگ و روي ماهي پيدا كرده باشم. دو ساعت و نيم يك شام خوردن با مخلفاتش به درازا كشيد. در اين فاصله از هر دری صحبت شد. از صحبت‌ها و اظهارنظرهاي كلمار معلوم شد كه نسبت به ادبيات عمومي شيعه وقوف فراواني دارد. آقاي افشار هم چند داستان از كتاب دزدي در كتابخانه مركزي را گفت. از آن جمله گفت: وقتي به ساختمان جديد آمديم، پيشخدمت بخش خطي گفت 11 تا 12 عدد از مرقع‌ها گم شده است. او گفت كه شخصي چند روز قبل آمد گفت مي‌خواهد از ساختمان داخل كتابخانه عكس تهيه كند. فكر مي‌كنم همو دزديده. اما نه اسمش بيادش بود و نه جايش را مي‌شناخت. چند روز بعد پيشخدمت آمد و گفت همو آمده، مي‌گويد عكس‎ها خراب شده و من گفتم امروز كليد ندارم فردا بيا. فردا او را گرفتند و به من خبر دادند. وقتي آمديم معلوم شد نسخه‌ها در خانه‌اش است. رفتند آوردند و داستان فيصله يافت. يك بار هم كنار خيابان يك جلد از كتاب‌هاي چاپ كتابخانه را ديدم. وقتي تحقيق كرديم معلوم شد نظافتچي كتاب‌ها را عصر مي‌برده و مي‌فروخته است. از سعيد نفيسي صحبت شد و اين كه نسخه‌هاي مجلس را مي‌دزديده است. همان موقع در جلسه شوراي دانشگاه صحبت اخراج او مي‌شود و همه متفق بوده‌اند، اما مرحوم مشكوه مي‌گويد سعيد نفيسي اگر در روز 10 تومان داشت كتاب مي‌خريد. از زن و بچه‌اش كم مي‌گذاشت. همه چيزش را براي كتاب داده. حالا شرفش را هم سر كتاب گذاشته چه كارش داريد؟ بعد از صحبت او ديگر كسي حرفي نمي‌زند.
دوشنبه 19/7/1378
امروز تهران رفتم. سري به آقاي افشار زدم و يكي دو اثر تازه چاپ ايشان را گرفتم. درباره يار شاطر گفت كه از خانواده يهودي بوده‌اند كه بعداً بهائي شده‌اند فرزندي ندارد و اموالش را هم در لندن در حراجي دو ميليون پوند فروخته و وقف همان ايرانيكا كرده است. وي گفت قدري از نامه‌هاي تقي‌زاده را زنش جلوي من به زرياب داد كه او هم در حياتش به آقاي موجاني داده بود كه استنساخ كند و تاكنون نه چاپ كرده و نه به من داده كه چاپ كنم. تقي‌زاده هم عقيم بوده و فرزندي نداشته است. افشار گفت كه چيزي از كتاب‌هاي شريعتي نخوانده و فقط يك كارمند كتابخانه دانشگاه قبل از انقلاب يك پاورقي از كوير را به من نشان داد كه دكتر نوشته از تاريخ بدم مي‌آيد چون حرف ت اول اين كلمه و كلمه تقي‌زاده است. دكتر رضا شيخ‌الاسلام هم بود كه دكتر را سطحي مي‌دانست و مي‌گفت اطلاعاتش از غرب در حد همان حرف‌هايي است كه در كافه ترياي پاريس مطرح بوده و حتي راجع به ايدئولوژي مي‌نويسد معلوم مي‌شود اصلاً مفهوم مورد نظر ماركس را از ايدئولوژي نفهميده است. شيخ‌الاسلام طي ماه گذشته در مؤسسه تحقيقات تاريخ معاصر بنياد مشغول مراجعه به اسناد سال 1299 بوده است.
دوشنبه 27/4/1379
امروز تهران رفتم. صبح سري به منزل آقاي ميرهاشم محدث زدم. بعد از آن به كتابخانه مجلس رفتم و عصري هم دو ساعتي همراه آقاي اكبر ايراني، احسان اشراقي، حسن انصاري و ايرج افشار منزل آقاي شفيعي‌كدكني بوديم. خيلي از كتابخانه‌ هاروارد تعريف كرد. دو ترم در آنجا بوده و هفته‌اي دو ساعت تدريس مي‌كرده است، صحبت‌هاي مختلفي شد.
دوشنبه 12/10/1379
امروز ديدني از علي‌نقي منزوي در خانه‌اش در سعادت‌آباد كردم. تازگي عمل قلب كرده و مشغول ترجمه يك كتاب طبي (از طبري قرن سوم) براي مهدي محقق بود. با زنش كه دخترعمويش است زندگي مي‌كند. بعد هم طرف عصر به منزل افشار رفتم كه آقاي اصغر مهدوي هم آمده بود دو سه ساعتي از هر دري گفتگو شد. ساعت هفت بود كه به سوي قم حركت كردم.
شنبه 4/3/1381
امروز تلفني به آقاي ابوالحسني منذر زدم. قبلاً كتاب جريان‌ها و جنبش‌ها را مطالعه كرده و يادداشت‌هايي دور آن نوشته بود كه قابل استفاده بود. مي‌گفت اول انقلاب فضا جوري بود كه چهره‌ها خير مطلق و شر مطلق بودند. اما الان بايد با دقت بيشتري نگاه كنيم. مثال هم مرحوم شريعتمداري بود. آقاي افشار هم نامه نوشته كه فهرس‌التراث و كتاب سعد السعود را مي‌خواهد كه برايش فرستادم. يك جلد هم جريان‌ها را برايش پست كردم.
دوشنبه 21/11/1381
امروز با ايرج افشار صحبت كردم تا براي كنفرانس ما به قم بيايد. مادرش سخت مريض است. نگران بود از چاپ كتاب بياض تاج‌الدين وزير عصباني بود و مي‌گفت واقعاً چاپ عجیبی است و قابل تحمل نيست اغلاط زيادي دارد و بسياري از خطوط را نتوانسته است بخواند.
پنج‌شنبه 8/12/1381
امروز همايش روش‌هاي تحقيق در تاريخ را داشتيم كه در سالن قدس در نزديك مصلاي نماز جمعه برگزار شد. اصل آن از طرف پژوهشكده بود و گروه تاريخ برنامه‌ريزي آن را كرده بود. چند ماه بود كه سرگرم مقالات آن بودم. از تهران هم سخنراناني داشتيم. از جمله ايرج افشار. آقاي شفيعي كدكني هم در جلسه هم صبح و هم عصر حاضر بود. آقاي خيرانديش و صفت‌گل هم سخنراني كردند. هدف اصلي تربيت بچه‌هاي پژوهشكده و ديگر علاقمندان تاريخ بود. من خودم فقط خيرمقدم گفتم. جلسة ميزگرد را هم اداره كردم. دلم مي‌خواست بچه‌ها سخنراني كنند. كتاب دوازده رساله دربارة نماز جمعه به بازار عرضه شد.
دوشنبه 27/5/1382
امروز آقاي ايرج افشار، شفيعي‌كدكني، اسلام پناه، دهباشي و عده‌اي ديگر به قم آمدند. صبح اول وقت كتابخانه بودند. بعداً به كتابخانه مرعشي رفتند و سپس مركز اطلاع‌رساني آن رسميت رفتند. ظهر ميهمان آقاي شهرستاني بودند. چند نفر شب مي‌مانند كه مهمان شهيدزاده سفير سابق ايران در عراق كه از اشراقي‌هاي قم است هستند.
پنج‌شنبه 15/5/1383
امروز عصر ساعت 5/7 آقاي حسينعلي محفوظ اينجا به كتابخانه آمد. خيلي بشاش، با حافظه كامل و شرح حال بود. عصا در دست و بسيار پير. گفت كه تعداد نوشته‌هايش اعم از كتاب و مقاله و رساله بالغ بر هزار عنوان است از نود شيخ اجازه دارد. تلفني از اينجا با آقاي روضاتي متصلش كردم. خيلي خوش و بش كرد. بعد با آقاي ايرج افشار تلفني وصلش كردم. تا ساعت نزديك به 9 شب بود و شفاهي به من و آقاي باقري بید هندي اجازه روايتي داد. خيلي از ديدن كتابخانه خوشحال شد.
پنج‌شنبه 1/10/1384
عصري ساعت شش به ديدن ايرج افشار رفتم منزلش در همان ابتداي فرمانيه است و يك خانواده‌اي را آورده كه در خانه‌اش كار مي‌كنند. هنوز هم سرحال به كوه و دشت مي‌رود. هفته قبل با ستوده و اقتداري هشت روز در جنوب گشته بود. چند كتاب براي من گذاشته بود كه برخي از موقوفات بود تعدادي هم از خود او. درست مثل يك جوان كار مي‌كند از جمله شاهنامه 675 را به صورت عكس چاپ كرده است كه نسخه‌اي را لطف كرد. من هم مقالات دفتر سيزدهم را دادم. چندي قبل مادرش هم فوت كرد كه فكر مي‌كنم بيش از صد سال داشت.
جمعه 19/3/1385
امروز صبح ساعتي به ديدن آقاي افشار رفتم. گفت كه از رفتن به اكسفورد براي صدمين سال مشروطه منصرف شده و نگران اين بود كه بازتاب منفي داشته باشد. چند كتاب جديد چاپ كرده كه جلد سي‌ام فرهنگ ايران زمين يكي از آنهاست و گفت آخرين جلد است. قدري از تازه‌هاي ديگر هم صحبت شد از جمله چاپ افست حبل‌المتين در يك صد نسخه كه در نمايشگاه 600 هزار تومان پيش فروش مي‌كردند.
سه‌شنبه 1/8/1386
سه روز اول هفته را معمولاً در تهران هستم و كلاس دارم. ديروز عصري سري به منزل آقاي افشار رفتم. پسر علي اميني هم آمده بود. گفت در حال نوشتن كتاب زندگي سياسي علي اميني است و تمام شده و قرار است نشر ماهي آن را چاپ كند. افشار هم چند كتاب چاپ كرده بود از جمله گلبدن نامه. نسخه‌اي از تذكرة‌الطريق را دادم گفت كه نسخه‌اي هم براي زكي يماني خواهد برد كه دادم. گفت جلد اول دايرةالمعارف حرمين از مؤسسه دايره المعارف زكي يماني چاپ شده. جالب است كه چندين صفحه به خط عباسي اقبال پيدا كرده بود كه سفرنامه رضاشاه به جنوب را بازنويسي كرده و اضافات تاريخي بر آن كرده بود. گفت در حال نوشتن مقاله‌اي در اين باره است.

رسول جعفریان

تاریخ این عکس مرداد ماه 1382

افرادی که هستند: آقایان پارسی نژاد، مرحوم شهید زاده، دهباشی، مرحوم اصغر مهدوی، اسلام پناه، جعفریان. مرحوم ایرج افشار،شرافت

نشسته: محمد اسلامی، مرحوم بابک افشار، شفیعی کدکنی

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 379791

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 10
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ثقلین A1 ۲۱:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۷
    25 1
    استاد خدا حفظت کند از مطالبت حظ وافر می بریم التماس دعا
  • الف IR ۲۱:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۷
    15 1
    خدا رحمتشان کنه
  • بی نام US ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۷
    3 0
    نشسته دکتر محمد اسلامی، مرحوم بابک افشار، دکتر شفیعی کدکنی
  • بی نام A1 ۰۵:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۸
    11 0
    از خبر آنلاین خوشمان نمی آمد ، تا بواسطه چاپ این خاطرات همه کدورت ها ریخت و دوست شدیم ، با سپاس فراوان ،معلم دانشگاه
  • منصور A1 ۰۷:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۸
    18 0
    مرحوم ایرج افشار از گوهران ناب ایران شناسی و انسانی بسیار وارسته بودند یاد وخاطره او همیشه در یاد ایران دوستان وعلاقه مندان به فرهنگ این بوم باقی خواهد ماند .خوشا به حال استاد جعفریان که آن وجود پر از صدق و صفا را درک کرد. رحمت ورضوان واسعه ی الهی براو باد.
  • بی نام A1 ۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۸
    10 0
    لذت بخش بود چه قد جالب خاطرات رو‌کنار هم اوردید.
  • دانشجو A1 ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۹
    0 0
    استاد خودمونه.خدانگهدارش باشه مرده بین دانشجو تبعیض قائل نمیشه.
  • هنر بدون مرز IR ۲۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۰
    0 0
    با اجازه استاد با ذکر مأخذ در وب منتشر شد.
  • احمد ر . م A1 ۰۷:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
    0 0
    سلام همه را خواندم . به نظرم وقتی بذارید سوالات مهم کامنت ها را پاسخ دهید . نمیتونم بیام دانشگاه تهرنا یا قم . راه دور است 500 کیلومتر. باورش سخته که آقای محفوظ را خوش حافظه معرفی کردید اصلا بهشون نمیاد. من نمیدونم چرا از این آقای شفیعی خوشم میاد. یادداشتهای در باره کرامیه ایشان کجا چاپ شده؟ رحمت خدا بر آسید عبدالعزیز . اطلاعات و مبدعات خود را رایگان در اختیار دیگران میگذاشته . آقای مهدوی راد از آقای حسینی جلالی نقل میکردند: شب وفات آقای جلالی تماس گرفت و بعد از تایید خبر وفات با تاثر گفتند: هر وقت محضرش میرفتم مطلب تازه ای داشت. یا علی .
  • چکوفردوسی RO ۰۴:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
    1 0
    کس نماند دیردراین کهنه دیر / یاد بادت گر کنی "یادم "بخیر . افرین که مردانه بیاد مردبزرگی بودید.