درخواست پدر یکی از کودکان قربانی انفجار خمپاره ایلام؛ وزیر بهداشت چشم فرزندم را معاینه کند

سایت شبکه آفتاب نوشت:

پدر محمد باباخانی نگران وضعیت ترکشی است که در چشم راست پسرش پنهان شده. بعد از انفجار خمپاره در عصر دهم اسفند امسال در نزدیکی سیاه‌چادر عشایری‌شان، محمد، مهدی (برادر محمد) و سه هم‌بازی‌شان مجروح شدند.

چهار روز بعد از حادثه، محمد روی تخت بیمارستان در خواب عمیق است. روز اول زبانش بند آمده بود. دیروز که به هوش آمد به پدرش گفته بود فقط لحظه‌ای را به خاطر می‌آورد که از ترس انفجار فرار می‌کرد.

تازه از مدرسه‌ برگشته بودند. هادی و مهدی نزدیک چادرها مشغول بازی بودند و محمد و برادرش کمی دورتر از آنها ایستاده‌ بودند که ناگهان صدای انفجار را شنیدند و دیگر چیزی نفهمیدند. چشم‌های زن همسایه بیرون سیاه‌چادر بر دود سیاه میخکوب شده بود. دود و تکه‌های لباس تا آسمان بالا رفت. نه می‌توانست بچه‌ها را صدا کند و نه از کسی کمک بخواهد. فریاد در گلویش خشکیده بود.

پدر می‌گوید: «مادر بچه‌ها هم در لحظه‌های اول توان انجام هیچ کاری را نداشت.»

پدر در صحرا در کار رسیدگیِ زمین کشاورزی و چرای دام بود که صدا را شنید و خود را تا پشت تپه نزدیک چادرها رساند. نفهمید بچه‌ها را چه کسی به بیمارستان رساند. این چند روز هم نفهمید چه بر سرش رفت. محمد را به تهران آورد و برادرزنش را همراه مهدی کرد که به بیمارستان اهواز اعزام می‌شد.

تن نحیف محمد زیر پتوی چهارخانه‌ بیمارستان تکان می‌خورد اما چشم‌ها بسته‌اند. پاها از زیر پتو بیرون می‌زند و زخم‌های ترکش پیدا می‌شوند. پدر پتو را روی پاها می‌اندازد و می‌گوید:‌ «پاهای محمد پر از ترکش است. یک ترکش نزدیک زانو است. دیروز نمی‌توانست روی آن پا راه برود. می‌ترسم این ترکش جابه‌جا شود و به زانو آسیب برساند.»

بیشتر از زانو نگران چشم راست محمد است که ترکشی در آن جا خوش کرده. پزشکانی که این چشم را معاینه کرده‌اند گفته‌اند ممکن است جراحی این ترکش و خارج کردنش از چشم خطرآفرین باشد. حتی احتمال داده‌اند جراحی نشدنش هم خطرناک باشد. پدر محمد از عاقبت این جراحی می‌ترسد. «می‌ترسم چاقوی جراحی به این ترکش بخورد و اوضاع بدتر شود. خیلی می‌ترسم. کاش می‌دانستم کدام راه درست است. کاش وزیر بهداشت که می‌گویند چشم‌پزشک است، چشم محمد را معاینه می‌کرد.»

صورت محمد سیاه شده. در نیمه‌ی چپ صورتش پوست بینی و اندکی از گونه کنده شده. پوست گرمادیده خشک و براق شده. پدر می‌گوید: «همه‌ بچه‌ها سوختند. صورت آن پسرم که به اهواز اعزام شده بیشتر. نگران گوش محمد هم هستم.»

از چشم چپ چندین ترکش درآورده‌اند. پدر دست‌ها را بالا می‌برد که «خدا را شکر زنده‌ ماندند. من تلفنی حال پسرم و بچه‌های دیگر در اهواز را می‌پرسم. حال هادی بدتر از بقیه است. مجبور شدند پایش را قطع کنند. خدا کند زودتر خوب شود.»

تلفنش مدام زنگ می‌خورد و مرد در راهروی بیمارستان راه می‌رود و توضیح می‌دهد و از احوال‌پرسی فامیل تشکر می‌کند. دیشب روی همین تخت، پیش محمد خوابیده.

صدای رادیوی سرهنگِ سالخورده‌ای که در این اتاق بستری است قطع نمی‌شود. محمد در خواب جابه‌جا می‌شود. پدر عکس رادیولوژی را برمی‌دارد و به نقطه‌های سفید روی استخوان‌ها اشاره می‌کند. «این‌ها همه ترکش است.»

تا امروز مسئولان بهداشت و آموزش‌وپرورش استان ایلام با او تماس گرفته‌اند و قول رسیدگی داده‌اند.

مرد سرتکان می‌دهد که «من فکر نمی‌کردم آنجا مین یا خمپاره‌ای باشد. ما خیلی سال است که زمستان در این منطقه چادر می‌زنیم. شنیده‌ بودم در مناطق مرزی هنوز مین منفجر می‌شود ولی هیچ فکر نمی‌کردم این بلا به سر ما هم بیاید.»

باباخانی چیزی از انفجار یک سال پیش در نشکاش هم نشنیده که هفت کودک مجروح برجای گذاشت. چند بار می‌پرسد که آن مین کجا منفجر شده بود؟ نزدیک کدام شهر؟

او هنوز نمی‌داند خمپاره‌ای که زیر پای بچه‌هایش منفجر شد حالا اسم روستای کنجان‌چم، را روی زبان‌ها انداخته و همه شنیده‌اند که در ۱۵ کیلومتری شمال شرقی مهران، زندگی چند کودک به تیر مهماتِ باقی‌مانده از جنگ تحمیلی زخمی شده است، همان طور که یک سال پیش برای گشین، سینا، آلا، خبات، متین، بهنوش و زانا در روستای نشکاش اتفاق افتاد و چند ماه پیش برای کوسار شادمهر در روستای گاگل. کوسار شادمهر حالا با عینک سیاه در اتاقی تاریک می‌نشیند و از نگاه کردن به صفحه‌ی سفید کاغد و کتاب می‌هراسد.

هادی ملکیان، امیرمحمد و علیرضا پیکانی و مهدی باباخانی در اهواز تحت درمان هستند و محمد، دانش‌آموز کلاس اول در بیمارستان رسول اکرم تهران است.

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 403129

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۸:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
    5 0
    خدا لعنت كنه باعث و باني جنگ 8 ساله رو... تموم اتفاقاتي كه تو اون سالها و سالهاي بعد افتاد و اينهمه رنج و درد مردمي كه هنوز نفهميدن به كدوم گناه مستحق اين سختي و مصيبت ها شدن...