بحران سوریه و اوکراین؛ فرسایش هژمونی آمریکا

از بعد استراتژیکی، آنچه باعث افول هژمونی ایالات متحده آمریکا شده، خطاهای راهبردی واشنگتن در خصوص مسائل جهانی است. نمونه بارز این خطاهای استراتژیک را می توان در بحران های سوریه و اوکراین مشاهده نمود. این بحران ها که با حمایت و دخالت مستقیم آمریکا شروع شدند، پس از مدتی با شکست واشنگتن ادامه یافتند.

مولفه های شکل دهنده توانایی و همچنین الگوهای رفتاری بازیگران در عرصه روابط بین الملل بستگی زیادی به ماهیت اهداف تعیین شده و موقعیت داخلی و جهانی آنان دارد که در فرآیند تحقق اهداف خود ایفای نقش می کنند.

در این بین ایالات متحده امریکا همواره در تنظیم رفتار بین المللی و الگوهای سیاست خارجی خود به اتخاذ روش هایی که مبتنی بر ساخت داخلی، نظام بین المللی، الگوهای فکری و نگرش تصمیم‌گیران و شرایط ژئوپلتیکی می باشد، مبادرت نموده است.

بر این اساس در دوران جنگ سرد نظام دوقطبی ایجاب می کرد تصمیم گیرندگان و سیاستگذاران برای تامین امنیت ملی و بین المللی اقداماتی را انجام دهند که چالش های ناشی از کارکرد گروه رقیب را به حداقل برساند.

با این حال فروپاشی شوروی و متعاقب آن جایگاه و قدرت امریکا در ساختار نظام بین المللی در دهه 90، به این کشور فرصت داد تا الگوهای مداخله گرایانه و همچنین حوزه منافع ملی خود را افزایش دهد و دیگر بازیگران بین المللی را وادار به پیروی از اهداف و الگوهای خویش سازد و یا میان آنها و خود هماهنگی به وجود آورد.

در واقع امریکا با اتخاذ این رویه در پی ایفای نقش پلیس جهانی برای خود بود. از این رو با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده که خود را تنها ابرقدرت باقی مانده در عرصه جهانی می دید، به تئوری سازی روی آورد. زیرا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها رقیب هژمونیک آمریکا را از میدان خارج کرد و عرصه جغرافیایی الگوی اقتصاد لیبرالی را به تمام نقاط قابل سکونت جهان گسترش داد.

بر این اساس برخی همچون فرانسیس فوکویاما، نظام لیبرال دموکراسی را کاملترین الگو برای ادامه جوامع بشری معرفی کردند و از فروپاشی شوروی به مثابه پایان تاریخ و پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی یاد کردند. انها همچنین بی بدیل بودن الگوی لیبرالی اقتصاد و دموکراسی لیبرال را نشانه امیدوار کننده پایان تعارضات جدی در برابر ویژگی های توضیح فرهنگی غرب قلمداد کردند. از سوی دیگر برخی از اندیشمندان نظیر هانتینگتون از جهان شمول بودن سیستم دموکراسی و علاقه خاص آمریکایی ها برای سازگاری دموکراسی با تکامل جهانی بحث کردند.

در مجموع این تئوری ها و اهداف آمریکا موجب شد که ایالات متحده از تسلط هر دولت معارفی به مناطقی که منابع طبیعی آن مناطق به آن اجازه دستیابی به قدرت قابل توجهی را می دهد، جلوگیری نماید. همچنین دولت آمریکا سعی کرد از تلاش هر کشور در جهت به چالش طلبیدن رهبریت آمریکا و بر هم زدن نظم اقتصادی و سیاسی تثبیت شده‌اش ممانعت به عمل آورد و اقدام لازم را در جهت جلوگیری از ظهور هر رقیب بالقوه برای این کشور در صحنه جهانی مبذول دارد. از این رو سه هدف برای تداوم هژمونی امریکا در نظر گرفته شد:

1. مقابله با هر قدرت متخاصم در تسلط بر مناطقی که منابع آن به و ی امکان دهد تا به رده ابرقدرت دست یابد؛

2. ممانعت کشورهای پیشرفته صنعتی از هر تلاشی در جهت زیر سؤال بردن رهبری آمریکا در جهان و یا واژگون ساختن نظم سیاسی و اقتصادی حاکم؛

3. پیشگیری از ظهور هرگونه رقیبی در سطح جهانی.

با این حال امریکایی ها غافل از این امر بودند که تحولات بین المللی با وجود تمایزات ساختاری و ارزشی، از یک به هم پیوستگی تکوینی برخوردارند. این بدان معنا است که پایه های هژمونی فراگیر امریکا به یکباره دچار لرزه شده است و دیگر قادر به انجام و پیشبرد کارکردهای پیشین خود نیست. زیرا آنچه به نظام بین الملل سلسله مراتبی که مد نظر امریکا بودف امکان تداوم می داد، ماهیت ترکیب قدرت بود.

ماهیت قدرتی که به شدت متاثر از دیدگاه های ارزشی، اولویت منافع بازیگران اصلی، عملکرد ساختار های داخلی، تعهدات بین المللی، انتظارات جهانی و روابط فراملی، بازیگر الگوساز و پیکربند جهانی است. با این حال بروز بحران های متعدد در سیستمی که امریکا رهبری آن را بر عهده داشت، نه تنها باعث تضعیف کل سیستم شده، بلکه عملا هژمونی، اقتدار و سیطره امریکا را نیز زیر سوال برده است.

در نتیجه آمریکا که سعی می کرد رهبری هژمونیک خود را یک الزام بین المللی و یک مسئولیت جهانی نمایش دهد، هر چند در مقطعی خاص بیشترین منافع را کسب کرد، اما به مرور زمان دچار فرسودگی هژمونیک شد. چرا که از یک سو دیگر قادر به بسیج منابع خود برای پیشبرد اهداف جهانی نبود و از سوی دیگر هر نقض و اشتباهی در سیستم عملا به پای امریکا نوشته می شد.

در این بین به نظر می رسد دو عامل اقتصادی و ژئوپلتیکی در سال های گذشته، باعث افول هژمونی امریکا در نظام بین الملل شده است:

1. در بعد اقتصادی، بحران مالی جهانی که در سال 2008 آغاز شد و تا کنون نیز ادامه یافته است، نقش آمریکا را به عنوان تنها قطب مالی جهان زیر سوال برده و ضربه‌ی مهلکی به پیکره‌ی ساختار جهان تک قطبی وارد کرده است. در واقع بحران جهانی اقتصاد به معنای پایان نئولیبرالیسم و شکست کسانی قلمداد می‌شود که به نفی ضرورت نقش تنظیم‌کنندگی دولت در اقتصاد، دل بسته بودند و اعتقاد داشتند که خود بازار تمامی مسائل توسعه‌ی اقتصادی را حل خواهد کرد. اصول اشتباه سرمایه داری که غده‌ی سرطانی بحران مالی را در ایالات متحده آمریکا و سایر کشورها بوجود آورد، اینک از پایان عصر نئولیبرالیسم در کل دنیا خبر می دهد. زیرا دولت هایی که همواره بر عدم دخالت در اقتصاد تاکید می کردند، اینک با تمام توان به مداخله در امور اقتصادی می پردازند. در واقع عمده‌ترین اقدامات دولتی از سوی انگلستان و ایالات متحده آمریکا اتخاذ شده که منادی نئولیبرالیسم در اقتصاد جهان بودند.

2. از بعد استراتژیکی، آنچه باعث افول هژمونی ایالات متحده آمریکا شده، خطاهای راهبردی واشنگتن در خصوص مسائل جهانی است. نمونه بارز این خطاهای استراتژیک را می توان در بحران های سوریه و اوکراین مشاهده نمود. این بحران ها که با حمایت و دخالت مستقیم آمریکا شروع شدند، پس از مدتی با شکست واشنگتن ادامه یافتند. د سوریه، آمریکایی ها تصور می کردند که با برکنار بشار اسد از قدرت، بازوهای جمهوری اسلامی ایران را قطع خواهند کرد و حاکم بلامنازع خاورمیانه خواهند شد. با این حال گذر زمان و تحولات صورت گرفته نشان داد که امریکایی ها در سوریه با شکست مواجه شدند. همچنین در اوکراین نیز آمریکایی هافکر می کردند که اگر دولت یانوکویچ سرنگون شود، به جای آن دولت هوادار غرب بر سر کار می آید که در مرحله اول به اتحادیه اروپا می پیوندد و در مراحل بعدی به پیمان نظامی ناتو خواهد پیوست. اما واقیعت این است که بازی که روسیه در این بحران انجام داد کاملا ورق را به نفع روس ها بازگرداند و امریکا را در تنگنای استراتژیک قرار داد. در نتیجه ایالات متحده آمریکا و سایر کشور های غربی، در بحران سوریه و اوکراین دچار یک اشتباه محاسباتی شدند و این اشتباه به قیمت گزافی برایشان تمام شده است.

منبع: جوان آنلاین

برای مشاهده صفحه شخصی شعیب بهمن اینجا را کلیک کنید

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 349640

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۲۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۶
    4 3
    چه شکستی تو سوریه که هنوز جنگ تموم نشده و سوریه الان به یک ویرانه شبیه است تا یک کشور.در اکراین نیز اشغال کریمه با محکومیت جهانی مواجه شد وبسیاری از سرمایه های خارجی در حال خروج از روسیه هستند و همچنین باعث شد قضیه ی اسنودن در روابط اروپا و ایالات متحده به فراموشی سپرده شود و دو باره مانند جنگ سرد بر سر یک دشمن مشترک به اشتراک برسند.خواهشا چاپ کنید
  • بی نام A1 ۲۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۶
    5 6
    تحلیل یک جانبه گرایانه و از سر تعصب آمریکا ستیزی آمریکا سوریه رو به بحران کشید. روسیه هم همون کاری رو با اوکراین کرد که غرب در سوریه کرد. یک یک مساوی چرا اصرار دارین همه جا امریکا رو شکست خورده نشون بدین
  • بی نام IR ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۶
    3 3
    شما که میگین کل این وقایع رو امریکا به وجود اورد یا در اون نقش داشته پس یعنی از هیچ چیز ساخت اونم در کشور مجاور روسیه و حتی سوریه
  • محمد IR ۰۰:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۷
    4 0
    با هر توجیه و استدلالی تاریخ نشون داده هیچ امپراطوری همیشگی نیست شوروی عثمانی بریتانیا فرانسه ...مصر باستان روم باستان و خود ایران باستان....... چرا انسان ها از تاریخ درس نمی گیرند؟......
  • بی نام IR ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۷
    3 3
    حکومت امریکا با حمایت از تروریست ها و فاشیست ها با حمایت از کودتاها و بی عدالتی ها جهانی ساخته که همه مون میبینیم. روز به روز به جای اینکه اشوب و فقر و تروریسم کمتر شود بیشتر شده باز طرفدارای امریکا حقیقت رو نمیبینند