نگاه همزمان به گذشته و آینده، کار سختی نیست، اما می‌دانیم که شاگرد تنبل‌ها همیشه وجود داشته‌اند، چون عواملی که سوی چشم‌ها را ضعیف و یا حتی آنها را به کوری برساند کم نیست.

ما برای پیمودن راه پیش رو دو کار همزمان داریم؛ یکی نگاه به آینده و دیگری نگاه به گذشته. چشم دوختن به یکی از دو دوره و بی‌توجهی به هر یک از آنها، سلامت پیمودن راه پیش رو را به خطر خواهد انداخت. در پشت سر، آموزه‌های بی‌شماری وجود دارد؛ ذخیره‌ای از تجربه. در روبه‌رو هم امیدهایی خفته است؛ شور ماندن و رسیدن. برای کار در کارخانه دنیا، هم در منش فردی و هم در زندگی اجتماعی به همراهی و همگامی این دو نگاه احتیاج داریم. اگر می‌بینید چرخی از اقتصاد به درستی نمی‌چرخد، اندیشه‌ای در فرهنگ به نیکی به بار نمی‌نشیند، برنامه‌ای در سیاست به راستی نمی‌گراید، و حرکتی در اجتماع به لنگی و اعوجاج دچار است، از آن روست که تجربه گذشته، دستمایه آینده نیست. این اکسیر موفقیت چیزی نیست که دانسته نباشد. بیشتر مردم، بلکه همه کارگزاران جامعه از آن آگاه هستند، چرا که از دروس ابتدایی در آموزش زندگی، و الفبای حکمرانی است. دانستن آن امری است و به کار بستنش امری دیگر.
نگاه همزمان به گذشته و آینده، کار سختی نیست، اما می‌دانیم که شاگرد تنبل‌ها همیشه وجود داشته‌اند، چون عواملی که سوی چشم‌ها را ضعیف و یا حتی آنها را به کوری برساند کم نیست. یکی از این عامل‌ها، چگونگی رویارویی با «بد» و «بدی» است. یا بهتر بنویسیم، نادانی در روبه‌رو شدن با پلید و پلیدی. ما با دو زمینه متفاوت در این موضوع روبه‌رو هستیم: بیرونی و درونی. آنچه بیرونی است در شمایل «دشمن» ظاهر می‌شود: دشمن سیاسی، فرهنگی یا نظامی. تکلیف مقابله با آن روشن است؛ از تدبیر و دور کردن و گریختن و مماشات گرفته تا دفاع و جنگ و جهاد. همه این راه‌ها در یک چیز مشترک هستند: مبارزه با پلیدها و بدها، اما این مقابله در درون جامعه شکل دیگری دارد. وقتی یک ملت روی فرشی به نام میهن و زیر چتری به نام فرهنگ به سر می‌برد، چگونگی مبارزه، راه و روش دیگری پیدا می‌کند. در اینجا مقابله با «بدها» جایش را به رویارویی با «بدی‌ها» می‌دهد. آنچه از میان برداشتنی است، دشمنی است نه دشمن؛ بدی است نه بد. البته کار سختی است؛ ولی چون شاگرد تنبل‌ها از پذیرش سختی طفره می‌روند، به راحتی جای دشمن و دشمنی را عوض می‌کنند. آنها از نگاه به گذشته و مرور آن درس‌های ابتدایی عاجز هستند.
این گرفتاری اگر در بین مردم باشد، عیبی است اجتماعی که امکان سر کشیدن آن به سوی بالا کم است. اما اگر این نقص در بین حکمرانان باشد، عیبی است سیاسی که امکان سرریز شدن آن به طرف مردم بسیار زیاد است. تداوم و بقای این عیب نزد مرشدان سیاسی (جا به جا دیدن دشمن و دشمنی) شکافی میان آحاد مردم و گروه حکمرانان ایجاد می‌کند که ماهیت آن پیش از هر چیز فرهنگی است. در گذر زمان و با بزرگی این شکاف، جامعه با دو فرهنگ ناهمخوان مواجه می‌گردد که یکی نزد آحاد مردم است و دیگری نزد حاکمان. این دوگانگی تأثیرات خود را به مرور بر همه شئون جامعه نشان می‌دهد. وقتی هم‌ذات پنداری بین مردم و کارگزاران لطمه ببیند، نخستین واکنش‌ها در سست شدن مشارکت‌های عمومی ظاهر می‌شود. با تعمیق این واکنش‌ها پدیده «هر چه باداباد» گسترش می‌یابد و زنجیره اعتماد را بین مردم و نهاد قدرت پاره می‌کند. جامعه‌ای که به این مرحله برسد در آستانه تحولاتی قرار می‌گیرد که همگی نامبارک هستند. این تحولات از رشته‌ای آویزان خواهد شد که به دو گیره دیکتاتوری و وابستگی وصل هستند.
خوب است چشم‌های‌مان را بمالیم و درست نگاه کنیم. یک نگاه به گذشته نه چندان دور، به آن رشته شوم و دو گیره نامیمون آن؛ یک نگاه به آینده، به امیدهایی که در راه هستند و انقلاب اسلامی برای رسیدن به آنها، قول داده است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 367087

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 8 =