۰ نفر
۳۱ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۶

از دیرباز یکی از شیوه‌های چاره‌جویی انسان در رویارویی با مرگ توسّل به خود زندگی و شادی‌ها و لذات آن در قالب مکتب خوشباشی بوده است.

خوشباشی یا هدونیسم تنها واکنشی در برابر مرگ نبود بلکه جهان بینی‌هایی را هم نفی می‌کرد که خوار شمارنده جهان و لذات جسمانی بودند و تصویری هولناک از دنیایی دیگر را ترسیم می‌کردند.

صاحب‌نظران از دیرباز خوشباشی را نشان‌دهنده اعتراض افراد مرفه جامعه و کیش ریاضت را منعکس‌کننده پرخاشگری طبقات محروم در برابر مرگ و میرایی دانسته‌اند.
ترانه مصری"نغمه بربط نواز" که در مصر باستان آن را در مهمانی‌ها می‌خواندند و بر دیوار مقبره‌ها حک میکردند اشاره به گور و آن جهان دارد و توصیه می‌کند:"تا زنده‌ای به دنبال خواهش دل برو و بر لذت خویش بیفزای".
خوشباشی در هند باستان ریشه در مکتب چارواک دارد که نوشته‌های مذهبی هندو را جعلی و کاهنان را دروغگو می‌داند و بر آن است که آخرت و دنیای دیگری وجود ندارد. این مکتب که نگاهی طبیعی و دنیوی دارد هدف اصلی زندگی را کسب لذت می‌شمارد و بر اساس آن هرچه به لذت بینجامد خیر و آن چه موجب اندوه شود شرّ است. 

خوشباشی در یونان باستان تحت عنوان مکتب سیرنائیک از سوی آریستیپوس(َAristippus ) اهل سیرن بنیان‌گذاریشد. واژه هدونیسم یا خوشباشی از ریشه یونانی "ادنه" به معنی لذت گرفته شده است. آریستیپوس تنها اصل نیکویزندگی را لذت می‌دانست که به زعم او تنها در فقدان درد خلاصه نمی‌شد بلکه به تحقق تاًثرات حسی لذت بخش اشاره داشت. او بر خلاف سقراط که از لذات والا و برتر سخن می‌راند برای لذات ساده و گذرا بخصوص انواع جسمانی لذت اولویت قائل بود. در عین حال بر خلاف برخی از خوشباشان مبتذل امروزی عقیده داشت که خردمند کسی است که لذات را تحت کنترل خود دارد نه آن که زیرسیطره آن‌ها قرار گیرد. زیرا در غیر این صورت با پیآمدهای دردناک لذت‌جویی عنان گسیخته روبرو خواهد شد.

اپیکور(Epicurus) فیلسوف دیگر یونانی برترین مطلوب یا خیر درونی در زندگی را جستجوی لذت پایدار و متعادل می‌دانست که تحقق آن در نیل به راحتی خیال و آزادی از ترس و فقدان درد جسمانی میسّر است. به عقیده او دستیابی به این هدف تنها از طریق کسب معرفت، دوستی و پیروی از یک زندگی فضیلت مدارانه و تواًم با اعتدال ممکناست. اپیکور جاودانگی و بقای روح را رد می‌کرد و معتقد بود روح نیز مانند جسم میراست و دنیای دیگری وجود ندارد. او د رعین حال در برابر مرگ دست به انکاری ژرف و اندیشمندانه زد و می‌گفت مرگ برای ما چیزی نیست یا‌ هیچ است و خوبی و بدی به آن راه ندارد. استدلالش آن بود که مرگ محرومیت از هرگونه شعور حسّی است. او میگفت تا زمانی که ما هستیم مرگ نیست و هنگامی که مرگ فرا رسد مانیستیم. پس وقتی حسی در میان نباشد چیزی در کار نیست.
در ایران نگرش خوشباشانه در ادب و عرفان ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد. حکمت خیامی قرن‌ها پیش از فلسفه‌های معاصر معطوف به پوچی به نوعی تاًمل هیچ انگارانه رسیده که با تلخکامی و بدبینی همراه است و در نهایت راهی که پیش روی انسان می‌گذارد خوشباشی و غنیمت دانستن دم است.

عصاره تمام تعالیم فلسفی و تاریخی خوشباشی را با نگاه به مرگ می‌توان دراین رباعی خیام مشاهده کرد:
خیام اگر ز باده مستی، خوش باش
با لاله‌رخی اگر نشستی، خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیست، چو هستی خوش باش

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 528204

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام US ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
    1 1
    طوطی نقل و شکر بودیم ما مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما