۰ نفر
۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۶
گفت و گوی امام علی (ع) و کمیل

مقاله ای از « هانری کربن» ( فیلسوف و شیعه‌شناس فرانسوی) با ترجمه و اضافات دکتر انشاء الله رحمتی ( استاد فلسفه دانشگاه)

در واقع، در اینجا مخصوصاً نظرمان معطوف است به دو گفتگوی امام علی(ع) با کمیل‌بن‌زیاد، که از شاگردان و یاران برجسته آن حضرت بوده است. گفتگوی نخست، به لحاظ مقصودی که در اینجا دنبال می‌کنیم، به نوعی مقدمه گفتگوی دوم است. این متون معنا و محل نزاع «پیکار معنوی» بر طبق نظر امام(ع) را به بهترین وجهی به تصویر می‌کشند و معلوم می‌سازند که کدام پهلوان مرد پایداری در آن پیکار است. در گفتگوی نخست، کمیل از امام (ع) می‌پرسد: حقیقت چیست؟ امام برای آزمودنش می‌پرسد: تو را با حقیقت چه کار؟ کمیل می‌پرسد: آیا من رازدار تو نیستم؟ امام می‌فرماید: آری، اما بر تو می‌تراود آنچه از من سرریز کند و امام برای وی توضیح می‌دهد که چرا اگر چنین رازی از دریای وجود من به ظرفِ وجود تو بریزد، به زیان هر دوی ماست زیرا یک ظرف بیش از ظرفیت‌اش گنجایش ندارد و امام مأمور است هر چیزی را سر جایش قرار دهد، کمیل دقیقاً با استناد به همین قابلیت امام (ع)، در این موقع می‌پرسد: آیا چون تو کسی، درخواست‌کننده را نومید می‌سازد؟ یعنی آیا کسی در مرتبه تو، با این شناخت رفیع به حقایق روحانی و این درک از قابلیت هر کس، می‌تواند با خود داری از پاسخ درخواست‌کننده را نومید سازد، او را از حقش برای پرسیدن محروم و از دستیابی به مقصود منع کند؟ خیر، دستور خداوند این است که: «و درخواست‌کننده را مران»(ضحی، ۱۰) ـ اگر این سخن پیامبر (ص) را که فرمود «با مردم به اندازه عقل‌شان سخن بگو» قاعده قرار دهیم، این حکم خداوند، امام(ع) را مکلف به پاسخگویی می‌دارد.

در این موقع امام خود را موظف به اجابت او دید و آغاز به سخن فرمود: حقیقت، عیان شدن عظمت‌های جلال است بی‌اشارت. حقیقت، ناپدید شدن همه موهومات دروغین است همراه با پدید شدن همه معلومات حقیقی. کمیل گفت: برایم بیشتر توضیح ده. امام فرمود: حقیقت، پاره شدن حجاب است به دلیل چیره شدن راز. حقیقت، نوری است که از صبح ازل سربرمی‌زند و آثارش بر هیکل‌های توحید فرو می‌تابد.

چنین متنی به تنهایی کافی است برای اثبات این که تعلیم ائمه(ع)، منبع حکمت شیعی، آدمی را در محضر چیزی قرار می‌دهد که همانقدر با جدل متکلمان متفاوت است که با روش استدلالی فلاسفه و بی‌تفاوتی متدینان زاهدمآب به معرفت. در اینجا بحث درباره تعلیم ویژه‌ای است، که نزد ما غربی‌ها، به هنگام بحث و بررسی درباره اسلام، به طور کلی، خیلی کم مورد توجه قرار گرفته است چندان که در این خصوص دچار سوءفهم شده‌اند زیرا درک‌مان از معنای ولایت یا ارشاد معنوی را از کف داده‌ایم. می‌بینیم که امام هیچ حکم جازمی را به کسی تحمیل نمی‌کند. علمی را که امام تعلیم می‌دهد، مؤلفان شیعی ما علم ارثی (معرفتی که نفس به ارث برده است) توصیف می‌کنند. این علم، میراثی است که نفس به اندازه قابلیت و ظرفیت اش، ‌مستحق آن است ـ و می‌تواند آن را تملک کند. وارث کسی است که توانایی فهم دارد. او نباید میراث خویش را از راه تلاش‌های جدل مفهومی یا عقلی‌ به دست بیاورد. به موجب مرتبه فهمش،‌ استحقاقش برای «خلافت» تضمین می‌شود و اهلیّت دریافت «امانت» و امین بودن نسبت به آن را پیدا می‌کند. و به موجب همین درک است که کمیل به اصرار از امام استدعای اجابت سؤالش را دارد.

متن گفتگو یقیناً دشوار است. به همین دلیل شرح‌های مفصلی بر آن نوشته شده است. سید حیدر آملی در بخش دومِ اثر سترگش جامع‌الاسرار که در ادامه بدان می‌پردازیم، به تفصیل آن را شرح کرده است. و اما وی نخستین باری که به این سخن استناد جسته است، به این ملاحظه بسنده می‌کند که معنای نهایی گفتگو در عبارت پایانی آن است: «پس از این امام لب از سخن فروبست». به اعتقاد وی این بدان معناست که: کمیل که تا مرتبه طریقت عرفانی پیش رفته است، از این پس می‌تواند با چشم خویش ببیند. دیگر مسأله به شکل مباحثه و مجادله عقلی مطرح نمی‌شود زیرا مباحثه و مجادله عقلی بسان چراغ در قیاس با خورشید است. حقایق الهام باطنی و تجربه عرفانی، همانطور که امام در آغاز گفتگو تلویحاً فرمود، نهایتاً از طریق عبارت و اشارت قابل بیان نیست. سید حیدر آملی از این، دو نتیجه می‌گیرد: اولاً عارف در سکوت، به مقصود خویش از راه ذوق یا تجربه روحانی که بالاترین مرتبه ممکن برای وصال خداوند است، دست می‌یابد. در ثانی، اگرچه ائمه(ع)، این اسرار الهی را برای اخصِّ خواص و شاگردان خویش فاش می‌کنند، احدی حق ندارد که آن اسرار را در حضور عوام‌الناس و نادانان فاش سازد. باز هم در اینجا، یاد شکوهمندانه اصل «امانت» الهی تداعی می‌شود. پس کیستند آنان که وظیفه حفظ و انتقال این امانت را نسل اندر نسل برعهده دارند؟

گفتگوی دوم امام با کمیل در خلوتی شکوهمند برگزار می‌شود. امام دست کمیل را می‌گیرد، به خارج از شهرش، به بیابان می‌برد، و در آنجا پس از برآوردن آه عمیقی، به او می‌فرماید: «ای کمیل! این دل‌ها آوندهاست و بهترین آنها نگاهدارنده‌ترین آنهاست. پس آنچه تو را می‌گویم از من به خاطر دار. مردم سه دسته‌اند: دانایی که شناسای خداست، آموزنده‌ای که در راه رستگاری کوشاست و فرومایگانی رونده به چپ و راست که درهم آمیزند و پی هر بانگی گیرند و با هر باد به سویی خیزند. نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند. کمیل! دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزینه کردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید. دانش فرمانگذار است و مال فرمانبردار. کمیل! گنجوران مال‌ها مرده‌اند گرچه زنده‌اند، و دانشمندان چندان که روزگار پاید، پاینده‌اند. تن‌های‌شان ناپایدار است و نشانه‌هاشان در دل‌ها آشکار»:

و امام (ع) به سینه خود اشاره فرموده و ادامه داد:

«بدان که در اینجا دانشی است انباشته، اگر فراگیرانی برای آن می‌یافتم. آری! یافتم آن را که تیز دریافت بود، لیکن امین نمی‌نمود، با دین می‌اندوخت و به نعمت خدا بربندگانش برتری می‌جست، و به حجّت علم بر دوستان خدا برتری می‌فروخت. یا کسی که پیرو خداوندان دانش است. اما در شناختن نکته‌های باریک آن او را نه بینش است. چون نخستین شبهت در دل وی راه یابد، درماند. بدان که برای فراگرفتن دانشی چنان نه این درخور است و نه آن. یا کسی که سخت در پی لذت است و رام شهوت راندن و شیفته فراهم آوردن است و مالی را برهم نهادن. هیچیک از اینان اندک پاسداری از دین را نتواند و بیشتر به چارپای چرنده مانَد. مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین. بلی زمین تهی نماند از کسی که حجّت برپای خداست، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‌ها است. تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‌هایش از میان نرود. و اینان چندند و کجا جای دارند؟ به خدا سوگند اندک به شمارند و نزد خدا بزرگ‌مقدار. خدا حجت‌ها و نشانه‌های خود را به آنان نگاه می‌دارد، تا به همانندهای خویش بسپارند و دردل‌های خویش بکارند. دانش نور حقیقت بینی را برآنان تافته و آنان نور یقین را دریافته و آنچه را نازپروردگان دشوار دیده‌اند، آسان پذیرفته‌اند. بدانچه نادانان از آن رمیده‌اند، خو گرفته و همنشین دنیایند با تن‌ها، و جان‌های‌شان آویزان است در ملأاعلا. اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او می‌خوانند، وه که چه آرزومند دیدار آنانم.»

با قراردادن این سخن شکوهمند امام علی(ع)‌در کنار سخن امام صادق(ع) که در پایان بند قبلی یادآوری شد، در می‌یابیم که ائمه شیعه، یکی پس از دیگری تعلیم مبنایی واحدی را بیان داشته‌اند. از هر دو سخن فوق، و همینطور از انبوه سخنان مشابه، به سه مطلب یقین پیدا می‌کنیم: ۱- تشیع اساساً و به حق، باطن یا معنای باطنی دین اسلام است. ۲- این باطن یا معنای باطنی از آغاز و به صورت تمام و کمال تعلیمی است که ائمه (ع)، به اصحاب‌شان آموختند و همین تعلیم را اصحاب منتقل ساختند. ۳- در اثر نشر این تعلیم، قبول آن از سوی برخی و انکارش از سوی برخی دیگر، انسان‌ها قهراً سه گروه می‌شوند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 550401

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 7 =