اصولگرایان تلخ ترین تجربه ناهمبستگی خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 تجربه کردند. با اینکه رئیس جمهورمنتخب، در اردوگاه اصولگرایان تعریف می شد،اما فرایندی که در آن انتخابات طی شد، فضا را به گونه ای رقم زد که نامزد اصلی اصولگرایان - علی لاریجانی - ناگزیر شد علاوه بر رقابت با نامزدهای جناح رقیب، در داخل جناح خود با محمدباقر قالیباف و محمود احمدی نژاد که مهمان ناخوانده پای سفره بودمبارزه کند.

مرتضی شهسواری:اصولگرایان از اینکه هاشمی رفسنجانی انتخابات را به محمود احمدی نژاد باخته است هلهله کردند و ورود شهردار پایتخت رابه ساختمان پاستور با کوله باری از شعارهای مردمی و وعده های پوپولیستی جشن گرفتند.
کم بودند سیاستمدارانی که موسیقی شادمانه آن ایام را "فالش" می شنیدند و می فهمیدند آن سرور پر شور، پایانی کور دارد. همان روزها بود که بذر اختلاف اصولگرایان در خاک "دولت عدالت" کاشته شد.


انتخابات مجلس هفتم و وحدت اصولگرایان

مجلس ششم با تندروی هایش ، گلیم بخت اصلاح طلبان را سیاه بافته بود و به همین دلیل پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس هفتم دشوار نبود. پیش از آن در اسفند 1381 اصولگرایان با لیستی که نامش را "آبادگران جوان" گذاشته بودند و در واقع احمدی نژاد پشت آن بود، انتخابات شورای شهر تهران را برده بودند. جو سیاست زده ای که در دولت دوم اصلاحات بر جامعه سایه افکنده بود، و کمابیش بر رفتار شورای شهر اصلاح طلب هم تاثیرگذاشته بود، سیاست گریزی را به ارمغان آورد و انتخابات شورای سوم را کم رونق کرد. در تهران 7میلیونی تعداد شرکت کنندگان به زحمت به 700هزار نفر رسید و لیست 15نفره اصولگرایان، بدون هیچ زحمتی به ساختمان شورای شهر تهران در خیابان بهشت راه یافت.


انتخابات مجلس هفتم نیز در فضایی مشابه و یک سال بعد از شوراها شکل گرفت و اکثریت چشمگیری از کرسی های سبز بهارستان نصیب اصولگرایان شدو حداد عادل از خرداد 83 بر صندلی ریاست آن نشست. دولت خاتمی باید سال پایانی اش را با پارلمانی سپری می کرد که مرد فرهنگی آرام اخلاق مدار آن را مدیریت می کرد.
برای خاتمی ، چنین مجلسی تحمل پذیر تر از مجلس ششم بود که با تنشهای هر روزه مواجه  و برخی وزرای او را به استیضاح و عزل کشانده بود

مجلس هشتم و اوج گیری اختلافات


اصولگرایان دلخوش از انتخابات84 اکثریت مجلس هشتم را نیز در دسترس می دانستند.به ویژه اینکه انتخابات سومین دوره شورای شهر تهران هم ، نتیجه مشابهی را به همراه آورده و محمدباقر قالیباف را به شهرداری تهران رسانده بود.در واقع هیچگونه دلواپسی برای مجلس هشتم وجود نداشت و همین "خاطرجمعی" اختلافات را به میان اصولگرایان کشاند.


پدیده مجلس هشتم علی لاریجانی بود که پس از تجربه تلخ انتخابات ریاست جمهوری نهم، وارد گود رقابتهای مجلس شد. ورود لاریجانی به معنای برهم ریختن اوضاعی بود که حدادعادل را به ریاست مجلس هفتم رسانده بود. او، اما در اقدامی هوشمندانه از انتخابات پایتخت گریخت و تهران را با اختلافات گسترده ای که رقبای اصولگرا برای خود رقم زده بودند و نمی دانستند حداد یا لاریجانی را سرلیست کنند، تنها گذاشت.


پادرمیانی بزرگان اصولگرا


مرحوم آیت الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی به میدان آمدند تا دامنه مناقشات گسترده نشود. با این حال،کار به سهم دهی کشید. جریانی که آیت الله مصباح آن را نمایندگی می کردادعای پایگاه برتر مردمی داشتند و این ادعا را مستند به محبوبیت احمدی نژاد می کرد. جریان ایثارگران نیز بدنبال بالابردن سهم قالیباف بود. جریان سنتی اصولگرا نیز که زیر پرچم "پیروان خط امام و رهبری" گرد آمده بودند به اعتبار پیشینه خود می خواستند نقش بزرگتری ایفا کنند.


انتخابات در اسفند86 برگزار شد و ترکیبی از اصولگرایان که خود را تحول خواه می دانستند(به رهبری جمعیت ایثارگران)، و جمعی از افراد که بعدها نام جبهه پایداری را بر خود گذاشتند ، به همراه عناصر نزدیک به اصولگرایان سنتی وارد مجلس شدند. سهم اصلاح طلبان نیز ناچیز بود.


لاریجانی ، رئیس مجلس هشتم


اختلافات پیش از انتخابات، به بعد از انتخابات مجلس هم کشیده شد. جناح حامی آیت الله مصباح و همچنین همراهان جمعیت ایثارگران ، تمایل بالایی داشتند که حداد عادل را بر کرسی ریاست بنشانند. از نگاه آنها حداد بدلایل مختلف بر لاریجانی ارجحیت داشت زیرا خود را با او همسوتر می دیدند و دوست داشتند همراهی بجامانده از مجلس قبل را یک بار دیگر تجربه کنند. لاریجانی،اما، از نظر آنها آن قدر استقلال داشت که نظر آنها را فقط در حد مشورت بخواهد و همین کافی بود که به ریاست او تن ندهند.
لاریجانی همانگونه که هوشمندی اش را در کاندیداتوری از شهر قم نشان داده بود، با یارکشی توانست اکثریت نمایندگان را با خود همراه کند. او نیز مانند حدادعادل، آهنگ همراهی با احمدی نژاد داشت اما انتقادهای گاه و بیگاه او به دولت، بعضی از اصولگرایان را خوش نمی آمد و در محافل خصوصی مورد اعتراض قرار می گرفت.


انتخابات ریاست جمهوری دهم


انتخابات سال 88 فرصتی بود تا احمدی نژاد خودش را بر اصولگرایان دیکته کند. ورود پرحجم اصلاح طلبان و دو نامزد جدی - کروبی و موسوی - جناح اصولگرا را واداشت تا پای احمدی نژاد بایستد. هر چند محسن رضایی هم در صحنه بود، اما کسی حاضر نبود روی شانس کم او شرط ببندد . به همین دلیل همه تخم مرغهای اصولگرایان در سبد احمدی نژاد گذاشته شد و او همانند 4سال قبل، پا روی دوش اصولگرایان گذاشت و بالا رفت.
رئیس دولت دهم به فراست دریافته بود که پس از پیروزی بر اصلاح طلبان در انتخابات 88 نوبت تسویه حساب با اصولگرایان هم هست. او این کار را البته در ماههای پایانی دولت نهم کلید زد و تا پای انحلال دولت هم پیش رفت .

اگر در انتخابات 88 نگرانی از رای آوردن اصلاح طلبان نبود، به احتمال زیاد، طومار احمدی نژاد در هم پیچیده می شد، اما نگرانی از روی کارآمدن موسوی، همه ظرفیت ها را برای او بسیج کرد.
دیری نپایید که احمدی نژاد همچون ماههای پایانی دولت نهم، به اصولگرایان پشت کرد. او تا آنجا رفت که گفت اگر بزرگان اصولگرا حمایتش نمی کردند، ده میلیون رای بیشتر می آورد.
بخشی از اصولگرایان، تازه در این مقطع بود که فهمیدند کلاه بزرگی که از سال 84آرام آرام روی سرشان جا خوش کرده، تا پایین چانه شان را پوشانده است. با این حال همچنان بخش پرحجمی از اصولگرایان حمایت از او را برای رقابتهای درونی اصولگرایان لازم می دانستند.


جبهه پایداری - نزدیکان آیت الله مصباح - که حیات خود را مدیون احمدی نژاد می دانست سیاست سکوت در برابر احمدی نژاد را پیشه کرد. ایثارگران و رهپویان(که عملا با انشعاب از ایثارگران اما با همان تفکر شکل گرفته بود) سیاست " یکی به میخ، یکی به نعل" را ترجیح داد. مجموع ایثارگران، رهپویان و جبهه پایداری، همه تلاش شان این بود که فشار را از روی احمدی نژاد بردارند و تقصیرها را متوجه اطرافیان او کنند. این آدرس غلط، مجال تنفس را برای احمدی نژادفراهم کرد و او توانست با اختلافی که از همین ناحیه در اصولگرایان پیش آمد، تسلط خود بر اوضاع را کامل تر کند.


مجلس نهم،باز هم بالاگرفتن اختلافات


زمستان 1390 انتخابات مجلس آغاز شد. اختلافات اصولگرایان باز هم بالا گرفت. اصلاح طلبان بعد از فتنه 88 مجال عرض اندام نداشتند و باز هم پش بینی می شد مجلس مانند دو دوره قبل ، بدون هیچ دغدغه ای به تصرف اصولگرایان در آید. باز هم محوریت جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین مطرح شد و باز هم بخشهایی از اصولگرایان با هدف سهم خواهی، تصمیمات این دو نهاد محوری را دور زدند.


فرمولها و مدلهای مختلفی برای دادن سهم بخشهای اصولگرایان وارد معاملات شد. آنها که پایگاه اجتماعی شان ضعیف بود، به مدد صدای بلندشان توانستند سهم بیشتری بگیرند. عده ای هم ترجیح دادند سکوت کنند و بخشی نیز به تماشای این بازار نشستند.
نتیجه انتخابات، باز هم مجلسی چندقطبی بود. جبهه پایداری در نخستین ساعات نتیجه انتخابات، تا 100 کرسی را هم برای خودش پیش بینی می کرد. یثارگران و رهپویان هم چنین خیال خوشی را داشتند. اما ترکیب مجلس، خودش را در انتخابات هیات رئیسه نشان داد.
حدادعادل اسیر تحلیل دوستان پایداری و رهپویان و ایثارگرانش قرار گرفت. بنا بود تلاشهای این 3گروه که در جریان انتخابات، اختلاف افکنی را نهادینه کرده بودند و نتیجه رفتارشان - خواسته یا ناخواسته- به بداخلاقی های فراوان منجر شده بود،به بار بنشیند و آبی را که در مجلس قبلی از جوی رفته بود، دوباره بازگرداند و حدادعادل را رئیس بهارستان کند.
لابی های سنگین داخل و خارج، نتیجه اش حدود 90 رای برای حداد عادل بود. لاریجانی با رایی تقریبا دو برابر او باز هم بر صندلی ریاست نشست .

شاید از جایگاه هیات رئیسه، بهتر می شد دید که دود اختلاف به چشم همه رفته است. هم به چشم حداد عادل که شکستی سنگین را پذیرفته بود و هم به چشم لاریجانی که شبنامه های پراز تهمت و توهین آمیز علیه او در خانه های مردخم قم و حتی مراجع و روحانیون بزرگ ریخته شده بود.


انتخابات 24 خرداد 92


با اینکه گروهی برآنند که اگر اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم یکپارچه بودند و بر یک کاندیدای معتدل بسنده می کردند، نه هاشمی پا به میدان می گذاشت، و نه با رد صلاحیت او، روحانی به میدان می آمد، اما آیا باید تقصیر را به گردن قالیباف و ولایتی و حداد و جلیلی انداخت که چرا  به نفع یکی کنار نرفتند؟ به نظر می آید که اگر همه آنها هم متحد می شدند، نام یک اصولگرا از صندوق در نمی آمد.
دلیلش هم روشن است. فرایند وحدت، یک شبه و ده روزه و چندماهه شکل نمی گیرد. وحدت، محصول تلاش همدلانه طولانی با تکیه بر اصول مشخص و پرهیز از سهم خواهی شکل می گیرد. فرآیند وحدت، در خوش بینانه ترین حالتش، از سال 84 دچار فروپاشی شده و هرگاه که بزرگان اصولگرا وارد میدان شده اند، با رفتارهای افرطی و انحصارطلبانه ای روبرو شده اند که آنها را به عقب نشینی یا تسامح ناگزیر کرده است. نتیجه اینکه زخمهای وارده بر پیکره اصولگرایان،کاری تر از آن است که با پانسمانهای مقطعی از بین برود.


آینده چه می شود؟


خطر اصلاح طلبان، حالا بیخ گوش اصولگرایان است. همه دستپاچه شده اند. گرچه رقبای اصلاح طلب ، اتهام همیشگی رانت شورای نگهبان را مطرح می کنند ،اما اصولگرایان نگران تر از گذشته اند. با این حال ، بخش عمده ای از کسانی که دوباره پرچم وحدت برداشته اند، همانهایی هستند که پیشتر، زمین اصولگرایی را شخم زده اند و در آن بذر تندروی و تفرقه کاشته اند و با سهم خواهی ، تیشه به بنیانهای ایدئولوزیک اصولگرایی زده اند.
اینک به نظر می رسد ، سپردن فرمان اتومبیل اصولگرایی به این جریان، یعنی راندن در اتوبان 4 بانده ای که سراسرش سنگلاخ است.

 

1717

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 420120

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =