اگر گرم شدن کلی هوا (تغییر اقلیم) و کم شدن بارشها را تا حدی در تغییر وضع آبهای سطحی کشور موثر بدانیم (که بهویژه در 8-7 سال اخیر چنین بوده)، اما در مورد "آبهای فسیلی" کشور با قاطعیت میتوان گفت که بدمدیریتی ریشهدار در حوزهی آب به تاراج این منابع مهم انجامیده است. به موازات استفادهی ناپایدار از منابع آب، و کاربست شیوههایی مانند سدسازی و انتقال بینحوزهای که سبب توزیع نادرست آب و بریز و بپاش آن شده، ده سالی است که روند مهلک دیگری شکل گرفته که "کارخانه"های تولید آب کشور نابود میسازد.
کوهها، تولیدکننده و ذخیرهگاههای آب ما هستند؛ بیدلیل نبوده که کانونهای اصلی تمدن ایران زمین، در امتداد رشتهکوهها (با وجود خطر بوملرز(1) که در این نقاط شناخته شده بوده) پدید آمده است. کوهستانها، متعادل کنندهی اقلیم ایران و از این رهگذر، متعادل کنندهی وضعیت اجتماعی سرزمین ما بوده اند. امروزه، کشور ما از نظر اقلیمی و وضعیت منابع آب تنها امتیازی که نسبت به کشورهای بیثباتی مانند لیبی و عراق و عربستان دارد، برخورداری از کوهستانهایی است که موجب تولید آب در درون مرزهای ملیمان میشوند.
برداشت آن دسته مواد معدنی که در حجم زیاد انجام می شود و با تخریب کلی کوهستان همراه است، مانند برداشت سنگ آهن، سنگ مس، و بوکسیت (مادهی اولیهی آلومین / سنگ آلمینیوم)، سرچشمهی رودخانهها و سامانهی طبیعی تامین آبهای زیرزمینی را به شکل جبرانناپذیری نابود میسازد. این گونه برداشت مواد معدنی و فروش آنها، مصداق عینی چیزی است که در زبان کوچه و بازار به آن "خوردن از مایه" میگویند، و لستر براون آن را به "شبکهی پونزی" تشبیه کرده است؛ دریافت "سود" ظاهری از محل اصل سرمایه که دیر یا زود موجب ورشکستگی فرد یا سازمان، و در مقیاس ملی موجب شکلگیری دولت بیاقتدار(2) میشود.
کوه شاهوار که نزدیک به چهار هزار متر ارتفاع دارد و میتوان آن را مهمترین برج آب شهرستان شاهرود دانست، از حدود چهار سال پیش به گفتهی کنشگران محیط زیست و کوهنوردان، برای برداشت بوکسیت به زیر تیغ رفته است. برپایهی مطالعهی خسرو خندان رییس موسسهی طنین طبیعت تیرگان، معدنکاری سنگ بوکسیت در ایران با توجه به قیمت جهانی آن و به دلیل هزینههای زیستمحیطی، بهویژه در جایی مانند شاهوار با ذخیرهی نسبتا کم آن، توجیه اقتصادی ندارد و بهتر است که ما آلومین وارد کنیم و با استفاده از مزیت اقتصادی که در حوزهی انرژی داریم، آن را تبدیل به شمش آلمینیوم و سپس صادر کنیم(3).
در برنامهی کوهنوردی که دو هفته پیش در شاهوار داشتم، وضعیت آن را در مقایسه با دیدار ده سال پیش خود، بسیار رقتانگیز یافتم. ماشینهای کوهکن تا ارتفاع بالای سه هزار متر رفته بودند و شیبهای چهل و پنجاه درجه را که بسیار آسیبپذیر هستند، میکندند. سر و صدای این ماشینها و رفت و آمد پیاپی کامیونهای سنگین، رانش دامنهها، فرسایش سهمگین خاک، ریخت و پاش زباله و روغن موتور و گازوییل، و آلودگی و تخریب سرچشمهها، در بخش گستردهای از کوهستان به چشم میخورد. یک کانون بزرگ گرد و غبار شکل گرفته بود؛ سینهی آن کوه سربلند و برکتآفرین، با کیلومترها جاده و بر اثر برداشت مادهی معدنی، شرحه شرحه شده بود؛ و رودخانهی سابقا بلورینی که به سوی روستای تاش و دیگر روستاهای منطقه روان است، آلوده و کدر بود. ستیغ آسمانسای شاهوار، چونان سر قهرمانی اسطورهای و سالخورده، تماشاگر تباه شدن تن و مرگ تدریجی خویش بر اثر زخمهای پرشمار بود.
واقعیت این است که محیط معدنهای اینچنین، مانند محیط کشتارگاه است؛ آنقدر پلشتی و خشونت فراگیر است که دیگر کسی دربند یک لکهی آلودگی (در اینجا: قوطی کنسرو و بطری آب و لکههای روغن...) نیست. سرنوشت غمبار این کوه شاهوار که میرود هیات گداوار بیابد، باید آینهی عبرتی باشد برای مسوولان منابع طبیعی، محیط زیست، و آب کشور که نگذارند در کوهستانهای دیگر (مانند بهرآسمان و کوهشاه) معدنکاری صورت گیرد.
پینوشت
1) بوملرز: زلزله
2) پیش از این هم در یادداشتی به تاریخ 22/12/92 با عنوان کوه آسمانی بهرآسمان، هدف زمینیان آزمند به خطر نابودسازی سرمایههای آبی کشور، امکان شکلگیری دولت درمانده یا بیاقتدار، و ویژگیهای این گونه دولت اشاره کرده ام.
3) خسرو خندان، محیط زیست رایگان نیست، روزنامهی دنیای اقتصاد، 14/10/1392
هر روز ده ها کامیون سنگین، خاک و سنگ کوه شاهوار را می برند
ریخت و پاش گازوییل و روغن موتور
ریزش سنگ ناشی از برداشت ماده ی معدنی، و تخریب یکی از سرچشمه ها
جاده سازی عریض و تخریب شدید کوهستان
نظر شما