۰ نفر
۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۹

مینا شهنی

حسین قندی استاد روزنامه‌نگاری بودو اگر چه روزنامه‌نگار بی‌نظیر و چیره‌دستی بود، اما به گمان من عاشق معلمی (استادی) بود. نکته به نکته دانشش را با متانت به تک تک ما شاگردانش آموخت و هرگز از آموزش خسته نشد.

تیترهایمان را کلمه به  کلمه با حوصله  خواند و با ظرافتی بی نظیر اصلاح کرد، از کشف و هدایت استعداد شاگردانش بارها و بارها به وجد آمده بود. تحریریه ها همیشه کلاس درس بود، خبرهایمان را که تحویل می دادیم منتظر می ماندیم تا بخواند و نظر بدهد انگار هنوز سرکلاس بودیم و از استاد علم می آموختیم. یک بار به نصیحت گفت: «مراقب باش نوشته های دیگران را خط خطی نکنی، سعی کن با خط خوش و به ظرافت نوشته ها را تصحیح کنی، همیشه به نوشته های  بچه ها احترام بگذار.»

احترام به نوشته‌ها را از آموزه های قندی داریم. هیچ وقت نشد که متنی را مچاله کند، پاره کند و به سطل بیندازد، اگر چه این رفتارهای تحقیر آمیز از سوی بسیاری افراد در مطبوعات رایج بود اما قندی سبک خاص خودش  را داشت. هر چه در توان داشت در آموزش شاگردان به کار بست، شاگردانش را تشویق کرد تا هر چه بیشتر دقت کنند، همه را به مطالعه توصیه می کرد پیشنهاد اولش سعدی بود و بارها و بارها می گفت که حتما سعدی بخوانید بعد از سعدی امثال و حکم دهخدا را توصیه کرد می گفت روزنامه نگار باید کلمه بداند، وسعت دایره ی لغات روزنامه نگار باید زیاد باشد تا بتواند با زبردستی کلمات را کنار هم بنشاند.

جمله‌ها را ساده می‌کرد، کلمات زیر قلمش انگار که زلال قطره‌های باران باشند بر کاغذ فرود می‌آمدند و در بهترین جای ممکن در جمله می‌نشستند. همیشه برای یاددادن آماده بود، حتی وقتی شاگردان تلفن می کردند و می خواستند در نوشتن تیتر کمکشان کند این کار را می کرد یادم نمی رود تیتر «ساز بم کوک می‌شود» را پای تلفن به یکی از دوستانمان گفت. تیترهای ساده، گویا و روان سبک متمایز کارش بود. حکایت «دو  تیتره»ها از ابداعاتش بود، کاری  که هیچکس هیچوقت نتوانست تکرار کند، دو تیتره‌ها را به سادگی توضیح  می‌داد «هر دو تیتر معنای مستقل داشته باشند اما همدیگر را کامل بکنند» به جز این‌ها می‌بایست آهنگین هم می‌بودند تیترهایش ملودی داشتند و متن‌های هارمونی‌های  ساده و زیبا طبیعت بودند.

چقدر با نوشته‌هایش گریستیم همانجا که نوشته بود «ما دیر رسیدیم ماهرخ» و آنقدر دیر رسیدن را خوب توصیف کرده بود که همه ی ماها انگار که دیر رسیده باشیم بغض کردیم و اشک ریختیم. قندی استاد روزنامه نگاری بود که به باور من  معلمی(استادی) را عاشقانه دوست می داشت، همین شد که وقتی بعد از 20 سال در دانشگاه علامه طباطبایی را به بخل و حسد به رویش بستند، دنیا برایش جای سختی شد. بعد از این همه سال این همه عشق به دانشجویان را چگونه می توانست در خود خاموش کند، چطور می شد اشتیاق کلاس های دانشگاه را در خود سرکوب کند. روح انسانی اش تحمل این همه بی مروتی را نداشت، او یک روز در خود فرو ریخت، آرام و بیصدا هر روز بیشتر فرو ریخت، کلاس های بدون استاد قندی دیگر هیچ وقت آن شور و شوق را در خود نیافت دانشجویان سال های  بعد از مردی که درس زندگی  و روزنامه نگاری را با هم می اموخت محروم شدند و مرد استاد هم برای همیشه از دانشجویانش دور ماند و روز به روز به غصه هایش افزوده شد.غصه از حد شد و بیماری و چندان شد که همه می دانیم و دنیا را گذاشتن و درگذشتن و ما با غم بی پایان تنها گذاشت. حالا سعدی بخوانیم"سعدیا مرد نکونام نمیرد  هرگز" قندی نکونام  است و یادش همیشه باماست. بدرود بهترین استاد زندگی ام.

5858

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 411713

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۳:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
    0 0
    و....مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.