تحول روحی من به بهانه انتشار کتاب "آغاز و انجام هستی و راهبری انسان"

مهرداد محمدی

گر چه تا حدودی پیش بینی می کردم در رشته دلخواهم در دانشگاه شریف قبول شوم، ولی با توجه به رقابت شدید و میلی متری، خیلی امید نداشتم، بنابراین هنگامی که خبر قبولی خود را در رشته مکانیکِ این دانشگاه دریافت کردم، سر از پا نشناخته به خیابان زدم و با دویدن ممتد، انرژی نهفته خود را تخلیه کردم، ولی این حالت ادامه نداشت و بعد از انجام تشریفات ثبت نام و شروع سال تحصیلی، ناگهان به یک حالت افسردگی رسیدم و دائما از خود می پرسیدم، چند سال از همه لذت های دوره نوجوانی چشم پوشی کردم، درس خواندم، مهمانی و گردش را حذف کردم، ارتباط با دوستان و وب گردی را تعطیل کردم و ... که در بهترین دانشگاه ایران و رشته مورد علاقه ام قبول شوم. امروز این اتفاق افتاد و عنوان دانشجوی مهندسی مکانیک را یدک می کشم، خوب بعدش چه؟! چند سال دیگر هم فارغ التحصیل می شوم و احتمالا وارد بازار کار. آیا این همه سختی ها برای این بود؟ و...
این افکار روحیه ام را خراب و لذت و عیش دانشجو بودن را مُنقَّص کرده بود. دو هفته اول، این سوال بزرگ، مرا از خواب و خوراک انداخته بود و دوستان و نزدیکانم تعجب می کردند که چرا من به این حال و روز افتاده ام؟
در هفنه دوم، که درس ها جدّی تر شد و کمی حواسم به جزوه نویسی و انجام تکالیف کشیده و بحث در مورد درس ها و اساتید، بین همکلاسی ها گرم شده بود، یکی از موضوعات مورد صحبت، درس معارف بود. بچه ها در مورد آن نظر منفی داشتند و می گفتند: همه سختی درس هایکطرف، نشستن در کلاس معارف و شنیدن مطالب خسته کننده و تکراری که اغلب در کتاب های دینی دوره راهنمایی و دبیرستان آن ها را خوانده ایم، یکطرف.
بهر تقدیر چون کلاس ها اجباری بود و حضور و غیاب هم انجام می شد،به هر بدبختی که بود خودم را راضی کردم در اولین جلسه کلاس معارفیک شرکت کنم. برخلاف انتظار، استادمان روحانی نبود، مردی حدود چهل ساله، مهندس برق، خوش پوش و معمولا هم از ادوکلن های گران قیمت استفاده می کرد.
هنوز به یاد دارم که پس از معرفی خودش،اولین سخنی که گفت این بود "بچه ها! من حضور و غیاب نمی کنم، هر کس بدون شرکت در کلاس، قادر باشد از بیست نمره، هجده بگیرد،این واحد را گذرانده و می تواند ترم بعد، معارفدو را بردارد. سوالات امتحانی هم، پنجاه درصد از کتاب و بفیه از یادداشت هایی است که در کلاس تهیه می کنید، آنهم مشکلی نیست، آخر ترم، جزوه یکی از بچه ها را کپی کنید و از آن استفاده نمایید."
همه ما دهانمان باز مانده بود که این آقا چه می گوید؟ در ادامه گفت "این را گفتم که خیالتان راحت باشد، ولی یک پیشنهاد دارم، شما در طول تحصیلات دانشگاهی خود، چهار واحد معارف دارید و دیگر هیچگاه این سخنان به گوشتان نمی خورد، بنابراین،یکی - دو جلسه در این کلاس حضور پیدا کنید، اگر دیدید مطالب قابل استفاده و پاسخگوی مشکلات فکری شماست، ادامه دهید و اگر چنین نبود، بروید دنبال کارتان و شب امتحان با خواندن کتاب و جزوه، مشکل را حل کنید."
همه ما در دل خود به انصاف او اقرار کردیم و گفتیم، پُر بیراه نمی گوید، دو جلسه که ما را نکشته است! سپس او شروع به آغاز درس کرد و گفت: اولین نکته به عنوان مقدمه این است که شما تحت تاثیر جو جامعه، فشار پدر و مادر، کم نیاوردن بین هم دوره ای ها و... تلاش کردید و در چنین دانشگاهی قبول شدید، در سه سال گذشته، "تصور وصال"، موتور محرک شما و لذتِ دانشجویِ شریف شدن، عامل حرکت و تحمل کردن سختی ها و ترکِ لذاتِ دوره نوجوانی بود. امروز که "وصال"حاصل شده است، اغلب شما با این سوال بزرگ مواجه شده اید: همه این تلاش ها برای قبولی در این دانشگاه و رشته محبوب بود که این اتفاق هم افتاد، سپس چه؟ آیا هدف از زندگی همین است؟ ما آمده ایم که درس بخوانیم، کنکور دهیم، دانشگاه قبول شویم، فارغ التحصیل شویم، ازدواج کنیم، جایگزین استاد بازنشسته خود شویم و ... واقعا هدف خلقت ما انسان ها این است؟ این دایره بیهودگی، ارزش این همه سختی کشیدن را دارد؟ و اساسا از خدایی که این همه حساب و کتاب در خلق آسمان و زمین داشته، انتظار می رود که ما ر ا خلق کند تا مثلتِ :کار کنم، تا پول درآورم، پول درآورم که تفریح و استراحت کنم و استراحت و تفریح کنم که بتوانم کار کنم، تحقق پیدا کند؟"
سپس به ما گفت: لطفا هرکس در این دو هفته، این موضوعات ذهنش را مشغول نکرده است یا با طرح این موضوع توسط بنده، این سوال از پس ذهنش به جلو نیامده، دستش را بلند کند. قابل پیش بینی بود که که از ما سی دختر و پسر-در آن روزگار هنوز تفکیک جنسیتی انجام نشده بود!- هیچکدام دستمان را بلند نکردیم، زیرا واقعیتی بود که با آن درگیر بودیم.
سپس استاد ادامه داد: در این کلاس می خواهیم در مورد این سوالات و دغدغه های شما سخن بگوییم و تلاش کنیم تا آنجا که امکان دارد، هدف از خلقت انسان و انتظاری را که خدا از او دارد، تبیین کنیم. سعی خواهیم کرد با کمک هم، به این سوال پاسخ دهیم که اگر انبیاء دروغ گفته باشند و قیامتی در کار نباشد و ما هشتاد سال در دنیا فقط کیف کنیم، چقدر سود برده ایم و اگر احتمالا-تاکید می کنم احتمالا- انبیاء راست گفته باشند و جهان صاحبی خدا نام داشته باشد و پس از مرگ، حساب و کتابی باشد، وکسانی که به دستورات آن ها عمل کرده، پاداش بگیرند و مخالفان آن ها گرفتار عذاب شوند و خلاصه این حرف ها درست باشد و ما هشتاد سال کیف کنیم و به این موارد بی توجه باشیم، با بی نهایت سال عواقب آن چکار خواهیم کرد؟
او تاکید کرد: من نمی گویم سخن انبیاء، مبنی بر این که در آن طرف، خبر های هست و خدا شما را بیهوده، برای بازی و خوشگذرانی خلق نکرده است ( افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون)، درست است، من فقط می گویم، اگر احتمالا راست گفته باشند، پس از مرگ ،چه خاکی بر سرمان خواهیم کرد؟ وما در این کلاس می خواهیم بررسی کنیم، اگر حرف ایشان عقلا اعتباری ندارد، راحت برویم و خوش باشیم و به این محدودیت ها هم توجه نکنیم و اگر سخنانشان مبنای عقلی داشت، با قاطعیت و اطمینان، پای در این راه بگذاریم و در عین کیف کردن در دنیا و لذت بردن از لذائذ آن، با پذیرفتن چند محدودیت، آرامش پس از مرگ را برای خودمان تامین کنیم.
کلاس تعطیل شد و هر کس به سوی کلاس بعدی خود رفت ولی همه ما درگیر موضوع شده بودیم و تصمیم گرفتیم-اگر چه حضور و غیابی در کار نیست- در کلاس شرکت کنیم.
آن ترم تمام شد، شانزده جلسه بدون غیبت، همه ما در کلاس، حضور پیدا کردیم، به بسیاری از سوالات و اشکالات ما پاسخ داده شد و از همه مهم تر، با روش کار او، نظم فکری پیدا کردیم و مبانی فکری و دینی ما شکل گرفت.
از آن روزگار تا کنون، که حدود پانزده سال می شود، هر ازچندگاهی، جزوات این استاد را مرور می کردم و هر بار انرژی مثبتی جذب و با قدم های محکم تری مسیر زندگی را طی می کردم.
امروز با داشتن همسری مهربان که تصادفا او هم در آن ترم تحصیلی در آن کلاس معارف شرکت داشت و یکی از کسانی بود که تحت تاثیر این کلام، "راه" را یافته بود،با دو فرزند دختر و پسر، در یکی از مراکز تولید موشک های دوربرد، فعالیت می کنم و احساس می کنم ضمن درک لذات مادی زندگی، از لذت مهم تری مبنی بر مفید بودن برای کشور و نقش داشتن در عامل بازدارندگیِ دشمن از حمله به کشورم، برخوردار هستم و خیالم راحت است که به فضل الهی، اول مرگم، اول راحتی ام خواهد بود.
اخیرا که متوجه شدم مطالب درسیجناب مهندس سید محمد رضا دربندی، به صورت کتابی تحت عنوان "آغاز و انجام هستی و راهبری انسان"، توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی، منتشر شده است، به فکر افتادم با مراجعه به آن جزوات، این یادداشت را بنویسم و ادای دینی نسبت به زحمات او داشته باشم، خدا یار و نگهدارش باد.

فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه شریف

4545

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 484175

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =