قادری معتقد است که داستان های شجاعی را باید با این نگاه دید که، نگاه نویسنده خوابگذارانه است و خود نویسنده در بیداری خوابی را دیده است که دارد برای ما روایت می کند.

به گزارش خبرآنلاین، نشست نقد و بررسی مجموعه داستان های «مرا به خواب هایت ببر ماریه» نوشته سیدعلی شجاعی که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده، با حضور نویسنده، نصرالله قادری و محمدرضا گودرزی در فرهنگسرای گلستان و با حضور گروهی از علاقه مندان به فرهنگ و هنر برگزار شد. در آغاز این نشست، سیدعلی شجاعی بخشی از داستان «مرا به خواب هایت ببر ماریه» را برای حاضران خواند و در ادامه منتقدان به نقد و بررسی این کتاب پرداختند.


داستانی برای خوانده شدن و تعبیر شدن
نصرالله قادری، منتقد، نویسنده و کارگردان درباره کتاب «مرا به خواب هایت ببر ماریه» گفت: این اثر بر بنیان دنیای مدرن نوشته شده است و بر اساس بحران هویت پیش می رود. بی هویتی، سرچشمه ی مالیخولیای انسان مدرن است. به این جهت در این دنیا ما با اندویدالیزم روبه رو هستیم، با فردگرایی روبرو هستیم و همه ی آدم ها زندانی هویتی هستیم که اکنون برای ما ساخته اند و بیگانه هستیم از مفهوم جامعه آرکاییک و خواب و رویا. نه به دلیل این که اسم کتاب "مرا به خواب هایت ببر ماریه" است.
وی افزود: به جز چهار داستان آخر تمام داستان ها در دنیای خواب و رویا می گذرد. ما نباید فراموش کنیم که با خوانش این داستان ها اولین اصلی که باید رعایت شود این است که داریم خوابنامه می خوانیم و خوابنامه ای را که می خوانیم، زبانش زبان بیداری نیست، بلکه زبان خواب است. خواب همواره و در صریح ترین صورتش، هم رمزآلود و هم مه آلود است و نیازمند خواب گذاری است و زبان آن را معادل زبان بیداری گرفتن معادل خطای مهلک و عظیمی است که ما را از ادراک اثر عاجز می کند.

رییس پیشین کانون ملی منتقدان تئاتر گفت: ما فکر می کنیم که یک اثر هنری یک موعظه است، یک خطابه است و یک اثر هنری باید لزوما یک درسی اخلاقی یا دینی را به ما بیاموزد. شکل بسیار کوچکی از هنر در دنیای پداگوژی چنین است که ما می خواهیم چیزی را آموزش بدهیم. در دنیای نویسنده، او چیزی برای آموزش ندارد. به این دلیل که تمام چیزی که در این داستان ها اتفاق می افتد، خود نویسنده نمی داند چه می خواهد بگوید. به این معنا که عرض می-کنم؛ که او از پیش یک موضوع مشخصی را ندارد که بگوید این موضوع من است با این تم و در اثرم یا نفی می کنم یا اثباتش می کنم که مخاطب به ادراک برسد. اگر نویسنده این را می دانست، که در دنیای سنتی و نگاه نقد اخلاقی این است، که از پیش موضوعی را انتخاب می کنیم و این موضوع بر بنیان این تم است و در اثرش این را اثبات می-کند یا نفی اش می کند و آموزه ای اخلاقی برای مخاطب دارد. در این جا اولین اصلی که در اثر هنری باید با مخاطب ارتباط برقرار کند، نفی می شود. مخاطب در خوانش یا دیدن هر اثری باید به لذت برسد و به محض این که به سمت پند و موعظه می روید، لذت از آن حذف می شود. با این نگاه، نگاه افلاطونی، که می گوید شعر، هنر و ادبیات که نوعی هذیان است و شاعر را آدم آشفته و پریشانی می داند که بی خویشتن است، نویسنده کتاب مطلقا آدم آشفته و پریشان و بی خویشتن است. به این امر در دنیای آفرینش می گویند بی خودی. یعنی از خود بی خود شدن. نویسنده تمام کارهایی که انجام می دهد در یک عالم بی خودی از خود جدا شدن برایش اتفاق می افتد و در حقیقت او یک خوابی را در بیداری می بیند که برای ما روایت می کند. پس در این نگاه، با این منظر باید به این داستان ها نگاه کنیم که نگاه، نگاه خوابگذارانه است و خود نویسنده در بیداری خوابی را دیده است که دارد برای ما روایت می کند.

مدیر انتشارات نمایش و سردبیر ماهنامه نمایش در ادامه افزود: در نوع آفرینش این گونه داستان ها که نمونه ی جذاب داستان های کوتاه این چنینی آثاری است که نویسنده ی جوانمرگ ژاپنی آکوتاگاوا نوشته است، اساسا دنیای ادبیات داستان کوتاه مدرن را با آکوتاگاوا در دنیا می شناسند، چند نکته دارای اهمیت است. اولین نکته که نویسنده در آن رعایت می کند "از پیش خود به پیش خود شدن" است. دوم با خود سخن گفتن است و سوم خود را دیگری پنداشتن است و چهارم سخن خود را از دیگری شنیدن است. در این داستانی که خوانده شد، مرا به خواب هایت ببر ماریه، شما می بینید که یک زندگی در خواب را دارد تعریف می کند، و یک مرگ در خواب را دارد تعریف می کند و راوی این داستان را از ساحت خواهرها، برادرها و ما می گوید و در دنیایی این داستان را می گوید که دنیا، دنیای صنعتی و مدرن است، اما نگاه مطلقا نگاه سنتی است.

نویسنده دو رمان «ناله های عشق» و «تنهاترین عاشق، عاشق ترین تنها» همچنین گفت: ماریه چرا از بقیه جداست؟ این پرسشی است که برای همه مخاطبان پیش می آید. این که چرا ماریه مثل بقیه نیست؟ چرا کم کم بقیه با او اخت می شوند، ولی نمی دانند باور کردند یا باور نکردند؟ خواهرها و برادرها و پدر همه تسلیم این خواب می شوند. این آدم در خواب می میرد. ولی آخر از خود سوال می کنیم در خواب مرد یا نه زنده است؟ تمام این روایت زایمان ذهنی نویسنده است. اما راویِ نویسنده دانای کل نیست؛ جا به جا راوی را عوض می کند. این امر از طریق زبان اتفاق می افتد. زبان در دنیا برای ارتباط های معمولی است. در این ارتباط ها اساسا ما به شیوه بیان هیچ توجهی نداریم. به این زبان زبان خودکار می گویند. ما از تمام توان زبان داریم استفاده می کنیم و می توانیم ارتباط برقرار کنیم، اما در زبان ادبی شیوه ی بیان هست که جلب توجه می کند و به سبب برجسته سازی ای که انجام می دهد برای ما در زبان آشناست.

وی افزود: اولین کاری که در همین داستانی که خوانده شد اتفاق افتاده است، این است که آشنایی زدایی در زبان وجود دارد. نویسنده با زبان معمول روزمره یا زبان ادبی ای که ما در داستان ها دیده ایم، با تمهیداتی که به کار می گیرد آشنایی زدایی ایجاد می کند. نمی دانیم خواهرها، برادرها، ما، پدر یا مادر، چه کسی دارد داستان را روایت می کند؟ در این شکل اساس کار و ساختار این اثر بر نظام تبدل فرم هست که بر بنیان اندیشه ی کلیت، اندیشه ی تبدل فرم و اندیشه ی خودتنظیمی پیش می رود.

تلاش برای پرهیز از مطلق گرایی در برخورد با مفاهیم
دیگر منتقد نشست نقد و بررسی کتاب «مرا به خواب هایت ببر ماریه» که مدیریت جلسه را نیز بر عهده داشت «محمدرضا گودرزی» بود. گودرزی در آغاز صحبت هایش گفت: صحبت های آقای قادری متمرکز بر داستان اول است و بقیه ی داستان ها تقریبا این گونه نیستند. شاید چهار تا از داستان ها این گونه باشند، ولی بقیه این جوری نیستند. یعنی نقش خواب را روی ما دارند. در مورد مدرن، دغدغه مدرن ها شناخت است. تفاوتی که در تعریف ها می کنند، این است که داستان های مدرن شناخت شناسی هستند و داستان های مابعد مدرن اصطلاحا هستی شناسی هستند. دیگر این که نویسنده طبیعتا جهان بینی دارد و ما اصلا زبان خنثی نداریم. فکر نکنیم هرکس هر جور که خودش خواست می تواند به زبان شکل دهد. وقتی ما با زبان برخورد می کنیم، جهان بینی در زبان تاثیر می گذارد. یعنی مثالی که من همیشه می زنم، اگر یک نویسنده به معنای سنتی باورمند باشد، باور به این معنی که هست، یک نفر کاملا غیرباورمند باشد، یک نفر دیگر نگاه عرفی داشته باشد نه نگاه دینی و یک نفر دیگر این نگاه را نداشته باشد، این چهار نفر در یک داستان یک زن را می خواهند توصیف کنند، آیا این ها از جمله ها و توصیف ها معنای نگاهی یکسانی دارند؟ یا زبان را یک شکل به کار می گیرند؟ امکان ندارد. بنابراین نوع نگرش به هستی خود به خود در نحوه برخورد با زبان، موضوع و مضمون هست که در مورد آقای سیدعلی شجاعی کاملا بارز است؛ یعنی جهان بینی پشت همه داستان هاست. این ها را به یک سمتی در مجموعه می برد. تمام داستان ها مفهوم محور است، منهای این که ما مفهوم را چه بگیریم؟

این مدرس داستان نویسی افزود: من روی ویژ گی های مشترک داستان مکث می کنم که یکی از آن ها ژانر است. در دنیا درباره این موضوع طرفداران و مخالفانی وجود دارد. معتقدم که ژانر یعنی دسته بندی و گونه بندی؛ اصلا نیاز تفکر این است و انسان ها ژانری هستند و حتی نمی توانند خارج از ژانر فکر کنند. منوی رستوران هم ژانر است: دسته بندی کردن بر مبنای ویژگی های مشترک. در داستان ها هم همین طور؛ ولی نه ارزشی؛ این که ژانر بر ژانر دیگر ارجحیت داشته باشد یا دیدگاهی بر دیدگاه دیگر تسلط داشته باشد، به این شکل نه. می خواهم با آن دیدگاهی که خودم فکر می کنم، با آن شاخص هایی که هست بگویم. 9 تا داستان واقعگرای اجتماعی و در بعضی ها دینی است. یعنی معیار نهایی داستان ها و دغدغه آن چیزی است که در جامعه مطرح است؛ با یک نوع نگاه دینی. 5 داستان تمثیل است که به دلیل تمثیل مدرن بودن، رخنه کردن در معادل یابی جز به جز این تمثیل مثل تمثیل کهن نیست. به راحتی و با زبان مالوفی که در زبان خودمان است. بیاییم با این 5 تا تمثیل از اول برخورد کنیم؛ نمی توانیم رخنه کنیم. انگار باید با یک زبان دیگری با این داستان ها برخورد کنیم و من اعتقاد ندارم که تمثیل ها در نهایت معناگرا نیستند. یک چیزی، پیشنهادی، در پشتشان هست.

وی اضافه کرد: دغدغه ای که سیدعلی شجاعی دارد، سعی می کند از مطلق گرایی در برخورد با مفاهیم بپرهیزد. سعی می کند دیدگاه های متفاوت در برخورد با یک پدیده را مطرح کند. در داستان اول هم همین است. یعنی یک نوع نگرش ماریه است، در تقابل جمعی که هست، که یک جا می شود خواهران، برادران، ما. در اصل، همه ما هستند. ما یعنی غیر از ماریه. تقابل ماریه با دیگران که از اول شخص جمع استفاده کرده است، ولی یک جا خواهران می گویند، یک جا برادران، یک جا ما. فاقد جنسیت است. متن می خواهد بگوید جنسی به راوی نگاه نکنید. مفاهیم عمومی که ماریه نمی پذیرد و این که او به مساله ی خواب به گونه ای دیگر نگاه می کند که شما نگاه نمی کنید؛ یا زندگی را به شکلی دارد می بیند که شما نمی بینید و این را در آخر داستان می گوید. آیا ما در خواب ماریه هستیم یا ماریه در خواب ما؟ من فکر می کنم این مساله ی خواب در کارهای جدید، به خصوص در کارهای آمریکای لاتین خیلی وجود دارد. یعنی امروزه بحث این که خواب یا بیداری چیست؟ رمز میان آن ها کدام است؟ کدام یک معیار سنجش هستند؟ آیا خواب یک چیزی است که برای استراحت است یا خود خواب قواعد خاص خودش را دارد؟ آن ها هم بخش هایی از واقعیت هستی یک انسان و به شکل پیچیده تری از طریق نمادشناسی ضمیر ناخودآگاه می گویند. داستان اول در واقع این مفهوم را می گوید که چرا با آن منطق خشک روزانه با ازدواج کردن یا غیره و غیره با جهان برخورد می کنید؟ ممکن است یک نفر واقعا از زندگی اش لذت می برد، بدون این که این منطق را بخواهد رعایت کند. یعنی نوع نگرش دیگری از هستی را پیشنهاد می کند. یعنی ماریه در خواب همان کاری را می کند که این ها در بیداری می کنند. یعنی ازدواج می کند، بچه دار می شود. ولی از یک جنس دیگری است. در یک فضای دیگر است که عین چیزی که دیگران می-گویند نیست. می خواهد بگوید همان گرایش های انسانی و رفتاری هست، ولی با یک منطق دیگر، با یک دیدگاه و نگرش دیگر.

گودرزی همچنین در بخش دیگری از سخنانش گفت: اشکالی که می خواهم به کتاب بگیرم، آن هم با توجه به دغدغه روایت شناسی که من دارم، این است که نویسنده در این داستان ها اطلاعات داستانی را در متن دیر به خواننده می دهد یا حتی این اطلاعات را پنهان می کند. البته با این کار تعلیقی ایجاد می شود که خواننده را همراه می-کند. بعضی ها معتقدند که اطلاعات داستانی را یا اطلاعات مورد نیاز خواننده را در اسرع وقت به او بدهید و تعلیق را از طریق دیر دادن اطلاعات ایجاد نکنید. در بعضی جاها برای این که آن پایان انتظار را ایجاد کنند، اطلاعات را تا آخر نگه می دارند تا یک نوع تحولی در خواننده ایجاد کند. تحول ایجاد کردن در پایان نامنتظر برای خواننده به ذات نه خوب است و نه بد. بستگی به روشی دارد که نویسنده به کار می برد.

6060

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 396905

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 9 =