یاسر هدایتی

«من یک مرغ تخم گذار نیستم اما قطعا بهتر از یک مرغ مزه املت خوب را می فهمم.» این جمله معروف یکی از منتقدان انگلیسی در جواب نویسنده ای است که منتقد مزبور را نویسنده ای شکست خورده و فاقد هر گونه بارآوری می دانسته است که به عالم نقد و ایراد گرفتن از دیگران پناه اورده است. این جمله آن هم از زبان یکی از کسانی که به یکی از کلاسیک ترین مکاتب نقد ادبی و هنری جهان تعلق داشته امروزه اما چون یک مثل سائر به کار می رود. مثل سائر برای کسانی که می خواهند بفهمانند برای نقد لزوما نباید در همان حوزه بارآوری داشت بلکه دانش نقد به مثابه یک حوزه علمی بایسته ها و نبایسته هایی دارد که فراتر از امر پدیدار شده به حیات خود ادامه می دهد. به این ترتیب است که برای نقد باید دانش نقد داشت که یکی از اجزا این دانش تخصص و احاطه به موضوع مورد نقد است و نه لزوما اشتغال به آن.

صحبت کردن درباره نقد و فرهنگ نقادی و اهمیت این حوزه از دانش در جای خود به ویژه برای جامعه ما بسیار ضروری است، مسئله ای که صحبت کردن از زوایای مختلف درباره آن خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و ابتلائات مختلفی که از این منظر گریبانگیر جامعه سیاسی، هنری و علمی ما است در جای خود بحث برانگیزی بسیاری دارد که البته هدف این نوشتار خرد نیز نیست که خود گویی لب تر کردن به دریاست و مجالی موسع می خواهد.

از طرفی باید گفت اگر چه نقد و فرهنگ نقادی و آیین انتقاد به مثابه یک دانش از منظر تاریخی و در صورت بندی نوین خود نیز، نگاهی بر آمده از فرهنگ هلنیستی و تماما غربی است؛ اما این گونه نیز نیست که جوامع شرقی نسبت به این حوزه از معرفت بشری بی هیچ چیز بوده باشند. خاصه فرهنگ های غنی و کهن این سوی دنیا که خود میراث دار بسیاری از مبانی ای هستند که به تبادر بعدا در ان سوی عالم نیز مورد توجه قرار گرفته اند.

نقد به معنای سنجش عیار آن هم در سرزمین ایران که میراث فرهنگی کهنی در کارنامه تاریخی خود دارد، یکی از این جمله است. زبان فارسی در دل تمدن بشکوه پارسی با تعامل با زبان عربی و زبان آوری اعراب و جهان بینی اسلامی طرحی بالا بند از فرهنگ و هنر ایرانی اسلامی درانداخت. طرحی که حتی امروز نیز از پس چند صد سال برای دیدن این بالا بلندی کلاه از سر خواهد افتاد.

در این میان البته که نگاه سنجشگرانه ای لازم بود تا بالیدن میسر شود و همین نگاه سنجشگرانه که قرار بود به اعتلا بینجامد خود مبتنی بر آدابی بود و اخلاقی. قواعدی ناگزیر که ملاک و معیاری بودند برای نقد درست و پوینده و سنجه ای از سر مروت و انصاف. این ملاک ها سنگ ترازوی ناقد بودند برای پارسنگ کردن ترازوی نقدشان. تا آنچه می گویند به کار آید و چونان که لازمه این سنجش گری است هم پیشبرنده باشد و هم تا حد ممکن از جاده مروت و انصاف خارج نشوند که تا البته بی اثر نیز نشوند.

نکته دارای اهمیت این که این اخلاق و آداب دانی نقد و نقادی با بنیان های دینی فرهنگ ایرانی نیز در آمیخته بوده و نه در عرصه علم و هنر بلکه در همه عرصه ها به رعایت و التزام به ان سفارش موکد شده است. پند نامه ها و فتوت نامه ها بهترین گواهانی هستند که می توان ظهور و بروز این آداب و اخلاق سنجشگری و نقادی را در فرهنگ ایرانی دید.

به این ترتیب است که می توان در ذیل اخلاق اسلامی و اخلاق عملی اسلام، اخلاق نقد را تعریف کرد. یعنی مجموعه گزاره های هنجاری ای که با سرنمون قرار دادنشان می توان از اخلاق و آداب نقد صحبت کرد و این البته علی رغم داشتن مشترکاتی ماهیتا متفاوت است از آنچه به عنوان اخلاق نقد و اخلاق فرهنگ نقادی ذیل اخلاق کاربردی (Applied ethics) در حوزه مطالعات جدید اخلاقی شناخته می شود. پرداختن به این معنای از اخلاق نقد البته در نوشتارهایی که در ادامه این مسیر، میسر خواهد شد، وجه اهتمام خواهد بود؛ اما آچه در این نوشتار مورد نظر من است همان معنای آداب و اخلاق نقد در فرهنگ ایرانی - اسلامی است.

تقوای نقد در کلام امیرالمومنین علی(ع)

صحبت از اخلاق نقد در حوزه مطالعاتی اخلاق عملی اسلامی اگر چه در نگاه نخست سبقه ای نقلی دارد اما با توجه به برخی از آموزه های مهم وارد شده در این زمینه می توان صبغه عقلانی ای نیز در مجموعه گزاره های ناظر بر آداب و اخلاق نقادی دید. این صبغه اخیر جدای از توصیه های اخلاقی عمومی ای که در حوزه نقادی و سنجش افکار و کردار از زبان بزرگان دین روایت شده، تلاشی است برای فهم دقیق و منطقی افکار و کرداری که می توان آن را به نقد نشست. و تاریخ گواه است که تلاش شیعه به ویژه شیعه امامیه با فلسفه عمیق و عقلانیت محض مستنبط از آن در طول تاریخ در حوزه های گوناگون از جمله این حوزه بسی تاثیر گذار بوده است و واحسرتا از آنچه ما به عنوان میراث دار این ماترک سترگ از آن در افکار و رفتار برخورداریم.

شاهد مثال من در بیان این نوع از نقادی یکی از نمونه های اعلای نقد ادبی است که بر زبان امیر کلام عرب، حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه جاری شده است. نمونه ای اعلا از حضور عقلانیت و انصاف در نقد که من نام آن را تقوای نقد می گذارم. تقوایی که هر چقدر هم که سعی شود جانب انصاف در آن فرو گذارده نشود باز بدون منطق و عقلانیت نمی توان نام تقوا را بر آن نهاد.

این نمونه اما در حکمت های کوتاه منقول از ایشان در جایی است که از حضرت درباره شاعر ترین شاعران عرب پرسیده شد و حضرت در جواب با بیان دو نکته کوتاه اوجی از تقوای نقد یعنی رعایت تام انصاف و دقت و منطق و عقلگرایی را در مقام نقد نشان می دهند. حضرت در پاسخ به پرسش پرسنده که « أَشْعَرِ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ»، ابتدا این نکته منطقی را گوشزد می کنند که در مقام مقایسه این پرسش خطاست و مغالطه ای منطقی در خود دارد، چرا که « إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا» شاعران همه يك روش نداشتند و در يك ميدان به مسابقه نپرداخته اند تا بهترین آن ها را بتوان مشخص کرد.

حضرت اما در فراز دیگر با تصحیح پرسش پرسنده به عنوان یک پرسش نه علمی بلکه پرسشی کلی ناظر بر هنرمند بودن شاعران می فرمایند اگر ناگزیر به پاسخ دادن این پرسش باشیم آن پادشاه تبهکار(مَلِكُ الضِّلِّيلُ‏) سر آمد شاعران محسوب می شود. پادشاه تبهکار لقبی است که در ادبیات عرب برخی برای (امرؤ القيس‏) شاعر بزرگ جاهلی به کار می برند. شاهزاده ای که موصوف به شاعر زن و شراب و شمشیر است و اگر چه محتوای شعرهایش قطعا مورد توجه و التفات حضرت امیر(ع) نبوده اما توانایی های زبانی اش و سلاست و فخامت سخنش نیز از نگاه منتقدانه ایشان دور نمانده و به صراحت از ان یاد می کنند و حق آن را فرو گذار نمی نمایند. وقتی می گویند آن پادشاه تبهکار که ناظر بر مورد تایید نبودن روش و منش شاعر است و در عین حال اذعان به سر آمد بودن او در فنی که از حضرت پرسیده شده است یعنی زبان آوری و شاعری.

حالا این نمونه از تقوای نقد را مقایسه کنید با آنچه امروز ما در مقام های مختلف نقد فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و هنری گاه بر سر حتی هم مسلکان و هم آیین هایمان می آوریم. فاعتبروا یا اولی الابصار.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 402021

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =