زاهدان از آتش بر آمده اند، عابدان از باد

نیم نگاهی است به تاثیر فیزیک ارسطویی در آموزه های صوفیانه و این که چطور این فیزیک و دیگر آموزه های غلط علمی دنیای کهن روی علوم انسانی و دینی ما تاثیر گذاشته است.

اغلب سرمان را پایین می اندازیم و چنان از علوم سنتی سخن می گوییم که گویی استواری آنها مانند کوه هیمالیا و بلندای آن همآورد قله اورست است. آن وقت برای اثبات فرمایشاتمان، ترکیبی از قرآن و سنت را با افکار یونانی (شامل فیزیک ارسطویی و طب جالینوسی و نجوم بطلمیوسی) و شعب آن ارائه می دهیم و سرنوشت دین را به دست معلوماتی می دهیم که حتی ذره ای از آن دیگر نه موضوع بحث دانشمندان این رشته هاست، و نه کسی حاضر است ـ جز در حد تاریخ علم ـ از آن به عنوان دانشی درخور یاد کند.

و اما وقتی این مجموعه لباس مقدس «سنت»‌ می پوشد، و نام «بومی گرایی»‌ بر آن حک می شود، دیگر هیچ نوع مقابله ای با آن نمی شود کرد، چرا که گویی به ساحت سنت تعدی شده است.

بدتر آن که شماری از افراد، این علوم به اصطلاح سنتی را با دانش مدرن تلفیق کرده و ملغمه ای درست می کنند که وقتی تولید می شود، به قول عربها «یضحک الثکلی» است، یعنی زن جوان مرده هم بر آن می خندد.

معنای این حرف این نیست که هرچه مثلا جدید و مدرن و غربی است درست است؛ مسلما نه، بلکه هرچه با آخرین روشهای علمی ـ روشهایی که مدام باید روی مقدار علمی بودن آن ها هم بحث کرد ـ  قابل اثبات و اقناع است، پذیرفتنی است. علوم انسانی هم روش ‌های خاص خود را دارد و البته اینجا دیگر معرکه آراء است که همه ما صاحب نظر می شویم و به مقداری که فلوس و نفوذ و آنتن داریم، افکارمان را نشر می دهیم. به نظرم حساب علوم دینی و روشهای آن جداست.

حالا یک موضوع قابل پژوهش در حد یک رساله دکتری، تأثیر بخشی از فیزیک ارسطویی در ابواب دیگر علوم انسانی و اسلامی و صوفی و جز اینهاست. ماجرا این است که چطور ما روشهای مختلف علوم را با یکدیگر خلط می کردیم و به جای علم، بافتنی تحویل مردم می دادیم. این که عرض کردم در حد یک رساله دکتری، به هیچ روی تعارف نیست. همین داستان چهار عنصر «خاک و آب و آتش و باد» که در این فیزیک ارکان این عالم را تشکیل می دهند، و در پزشکی آن تاثیرات شگرف را در تولید اخلاط اربعه دارد، در بسیاری از ابواب دیگر هم اثر گذاشته و تولیداتی عرضه کرده  که مصداق کار همان زن جوان مرده و خنده اوست، البته اگر خواننده اندکی از پوست خود در آید و الا اگر یک صوفی عاشق باشد همین حرفها را که نمونه اش را خواهید دید، خواهد پذیرفت و او به ما خواهد خندید.

در اینجا یک نمونه از تأثیر این فیزیک را در تصوف مثال می زنم که بدانیم چطور ما ـ یعنی مایی که در تولید فرهنگ در تمدن اسلامی نقش داشته ایم ـ  در خلط همه چیز با همه چیز استاد هستیم و چیزی که در این میان برایمان ارزش ندارد دانایی است، گرچه روح صادق و صاف و صمیمی داشته باشیم.
رسول جعفریان

امروز که مشغول خواندن کتاب «ترکان، اسلام و علوی گری ـ بکتاشی گری در آناتولی» از استاد دکتر امامی بودم، (تهران، 1392)  در جستجوی گرایش های مذهبی حاجی بکتاش ولی (م 738) مرد صوفی متنفذ و بزرگ، در پی شناخت آثار و افکار وی بود.

ایشان در فصل یازدهم این کتاب ضمن شرح آراء‌ وی شرح می دهد که حاجی بکتاش شرط ایمان را باور به «شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت» می داند. آنگاه به نقل از وی چنین می نویسد:

قطب حاجی بکتاش ولی گوید:‌ حق سبحانه و تعالی انسان را از چهار عنصر آفرید و به چهار بخش تقسیم کرد.

نخستین عنصر از عناصر چهارگانه آفرینش انسان، خاک، عنصر دوم آب، سوم آتش و چهارمین باد است.

اما در مورد آفرینش چهار بخش انسان باید گفت:‌

نخستین بخش عابدان هستند که آن قوم شریعت اند. اصلشان باد است. باد هوا هم شفا دهنده است و هم نیرو است. اگر وزش باد نباشد، و کشت ها از کاه ها جدا نشود، تمام عالم از بوی گند از بین می رود. در این جهان هر چه هست، حلال و حرام، پاک و ناپاک، همه از طریق شریعت مشخص می گردد.

دومین بخش زاهدها هستند، اصل آنان ازآتش است و آنان طایفه طریقت اند. بدین جهت لازم است شب و روز خود را بسوزانند و وسوختنشان ضروری است. هر کس در این دنیا خود را بسوزاند، فردا در آخرت از عذاب های مختلف رهایی می یابد. عبادت  زاهدها ذکر شبانه روزی خداوند، یاد کردن و گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در هر کاری، ماندن در ترس و امید، و آرزوی آنان در این دنیا و انجام کارهای سودمند در آخرت است.

بخش سوم طایفه عارفان اند و اصل آنان از آب است. آنان از طایفه معرفت اند. آب هم خود تمیز و پاک است و هم پاک ننده است، بدین ترتیب عارف نیز باید پاک و تمیز باشد و هم پاک کننده.

چهارم طایفه محبان اند و آنان طایفه حقیقت اند. اصل آنان از خاک و این بیانگر تسلیم و رضا است. بدین جهت محبت نیز باید میان رضا و تسلیم باشد. عبادت محبان التماس به درگاه خدا، سیر و انتظار است.

بدین ترتیب، شاهدیم که عارفی مانند حاجی بکتاش که میلیونها نفر همین الان از پیروان او هستند، چطور برای مقامات اربعه خود از چهار عنصر آفرینش که اساس فیزیک ارسطویی است استفاده کرده است. این نحوه اقتباس حتی اگر در حد یک بحث استعاری باشد، نشانگر این است که ما چطور در چهارچوب های فکرهای غلط در طبیعت گرایی، برای حوزه های انسانی و تربیتی تعیین تکلیف می کنیم و با پیش داوری، مانع از تفکر و اندیشه در باب می شویم.

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 396108

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 21
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • م م م. A1 ۱۳:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    29 3
    استادارجمند حضرت آقای جعفریان بسیار بجا وزیباوتنبه آفرین بود.احسنتم.
    • بی نام A1 ۱۹:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
      6 6
      البته ایشون یک اشتباه بزرگ کردند که عناصر چهارگانه طبیعت را برگرفته از فیزیک ارسطویی معرفی کردن. در حالیکه اولین بار این دیدگاه عناصر چهارگانه طبیعت و احترام به آن در ایران باستان و توسط زرتشت بیان شد. که از ایشون بعید بود اطلاعات اشتباه بدن و اینو از بیخ بنام یونانی ها بزنن. گرچه اونها هم تحت تاثیر زرتشت به این اعتقاد داشتن.
  • بی نام A1 ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    13 4
    الحق والانصاف ازاستعاره های نیکوئی برای بیان مطلب که قابل فهم مردم عامی آن زمانهابوده استفاده شده وموضوع انحرافی یانفع شخصی دراین گفته های حاجی بکتاش دیده نمی شودمانبایدخودوافکارخودرامحورامورعالم بدانیم مابایدکناردیگران بتوانیم افکارخوب آنهارابگیریم ودرجهت رفع بدیهای خوداستفاده کنیم
  • شهاب IR ۱۶:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    8 0
    جناب آقای جعفریان با سلام. مفسران در باره سبع سموات که در قرآن آمده چه نوشته اند؟
    • شهاب IR ۱۸:۵۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
      6 0
      ممنون از خبرآنلاین بابت تصحیح نظرم.
  • بی نام RO ۱۷:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    8 4
    گل گفتی حاج آقا
  • آرش A1 ۱۸:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    5 17
    به نظرم این استاد از همه بیشتر خلط مبحث می فرمایند و در مقابل استدلالاتی که به عنوان نظر مستند ذیل اظهارات قبلی ایشان درباره نجوم اسلامی و طب اسلامی نوشته شد ، نه تنها دلیل متقنی در رد آنها نیاوردند بلکه بازهم همان اسراییلیات را تکرار می کنند و این بار نوشته جات درویشی گری را به کلیت نظرات و تئوری های دانشمندان اسلامی که اغلب مورخان معتبر تاریخ علم به تاثیرشان در جهان علم از طریق انتقاد و اصلاح و حتی رد تئوری های بطلمیوس و ارسطویی و جالینوسی معترفند ، بسط داده اند. نمی دانم این اصرار ایشان برای بطلان تمامی نظرات قبلی شان از چه بابت است؟ نمی دانم چرا از زمانی که از ریاست کتابخانه و موزه مجلس برکنار شدند اغلب تئوری های تاریخی شان را معکوس کردند
    • گل مولا . A1 ۲۳:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
      11 0
      آرش جان این دیگه کذب محض است، دکترجعفریان اسثعفا داد نه این که برکنارش کردند بسیارهم برابقای ایشان اصرارورزیدند حتی درمجلس تودیع ایشان ومعرفی رییس جدید ،بزخلاف انتظارهمه گفت ماهنوز اصرارداریم ایشان درریاست کتابخانه بمانندمن درآن جلسه بودم.کم لطفی نفرمایید.آقای جفریان انصافا استاد است .حالایک حرفی هم گفته که شما نپسندیدیدکه نبایدمتشبث به دروغ شد.
    • آرش FI ۱۹:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
      2 4
      حالا شما اسمش را بگذارید استعفا گل مولا جان حتما بایستی که وارد تر از بنده باشید که در فرهنگ امروز سیاست ، استعفا یعنی برکناری مودبانه بعضی وقتها به طعنه هم می گویند استعفایش دادند خود جناب جعفریان بهتر می دانند که در آن ماههای اخر چه گذشت و البته برای یادآوری می توانم ریز آنها را ارائه دهم .
  • الیمی A1 ۱۹:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    2 3
    خوب... عارفان با محبان چه فرقی دارند.... اصلا ربطی نداشت ... دوست عزیز دو تا موضوع وقتی بخوان با همدیگه ربط داشته باشن باید از لحاظ ساختار یک سری شرایطی رو داشته باشن که اون دیگه از ظرفیت مخ افرادی مثل شما خارج است.
  • الیمی A1 ۱۹:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    4 7
    در ضمن این موضوع رو جدی می گم شما که از علوم مدرن اطلاعی نداری تعجب می کنم که چرا این قدر بی مهابا راجع به اون صبحت می کنید... تمامی علوم یک ساختار واحد دارن... اما این به این معنی نیست که هر کسی بیاد و دو موضوع بی ربط رو به هم ربط بده ...
  • محمد IR ۰۷:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    5 0
    به نظرم دکتر جعفریان درست می گویند. اما این مسئله مصداق های متنوعی دارد که هر یک در حد یک رساله دکتری است. یکی از آن ها همین بحث تکامل در زیست شناسی است. ....
  • ناشناس IR ۱۱:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    1 1
    اي كه از دفتر عقل آيت عشق آموزي...
  • امان از طاغوت A1 ۱۳:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    3 1
    آقای جعفریان نمی دونید چه لذتی می برم وقتی میام می بینیم اینجا مطلبی در مورد "علوم" ما ایرانیها در گذشته نوشتید دلم نمیاد بخونمش می ترسم تموم بشه ولی در هر حال به نظرم تمام تلاش های امثال شما هیچ اثری نداره و همیشه عده ی بسیار زیادی از مردم به دلیل تمایلات و فشارهای روانی ترجیح میدند این چیزها رو باور داشته باشند.
  • بی نام A1 ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
    0 3
    اگر زاهد پا در کفش عابد و عابد پا در کفش عارف بکند نتیجه میشود یادداشت آقای جعفریان. آقای جعفریان در مورد مطلب فوق بنده نقض صحبت شما را نمیکنم اما نقدی که وارد است اینست که شما اگر استدلالات فلسفی را بخواهید در مورد طریقت و تصوف به کار ببرید لاجرم نتیجه سلف شما خواهد شد که مقبره حافظ شیرازی را در زمان قاجار تخریب کردند. پای شما برازنده کفش شماست. یا حق
  • م IR ۰۷:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    2 0
    بارک الله فیک احسنت
  • محمدرضا A1 ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
    1 1
    فكرميكنم آقاي جعفريان فقط درباره تاريخ صحبت كنندبهتره چراكه آن صوفي خوب يابد نميشناسم ولي واضح است كه ازمطلبي مسلم درزمان خود جهت استعاره وتمثيل براي بيان مطلبي لطيف استفاده كرده كه در نوع خود قابل تقدير همانطوركه ظاهرا آقاي جعفريان اعتمادزيادي به غرب وعلوم غربي دارند آن شخص هم به علماي زيست وفلسفه زمان خوداطمينان داشته
  • سید حسین میرشرف الدین A1 ۰۹:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
    2 0
    بخشی از نوشتارتان در باب علوم انسانی و کار علمی بسیار برایم جالب بود. حدود شش ماه پیش سعادت داشتم خدمت استاد شفیعی کدکنی برسم و افتخار چندین ساعت مصاحبت با ایشان نصیبم شد. مهم ترین نکته ای که از ایشان آموختم این بود که ضعف امروزین علوم انسانی ما خلا بزرگ فقدان کار علمی است. به غایت اصرار و تاکید فرمودند تنها راه برون شد از این وضعیت اسفناک به خصوص در گستره ی ادبیات فارسی انجام پژوهس هایی متکی و مبتنی بر کار علمی است.به قول جنابتان اندازه اش نیاز به بحث و تعیین دارد. برای من به عنوان دانشجویی ساده و دوستدار علم اتکای عجیب حضرتعالی به منطق و اصول علمی در انجام پژوهشها به غایت قابل ستایش است. این نگاه را در چند یادداشتتان در باب رازی هم مشاهده نمودم. به قول استاد شفیعی عرفان و راه و روش...
  • سید حسین میرشرف الدین A1 ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
    2 0
    عارفانه عسل مصفاست اما مردم این سرزمین مرض قند دارند... لاجرم از این منظر به تاکید شما بر رعایت اصول منطقی در پژوهش و رعایت چهارچهوب های علمیتا بی نهایت علمی در نوشتار و گفتار می رسم. و در مورد بخش دیگری از فرمایشتان؛ سعدی علیه الرحمه می فرماید: صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه، بشکست عهد صحبت اهل طریق را/ گفتم میان عالِم و عابد چه فرق بود، تا اختیار کردی از آن فرقه این فریق را/ گفت آن گلیم خویش بِدَر می بَرَد زموج، وین جهد می کند که بگیرد غریق را... سپاس از نوشتارتان.
  • سید حسین میرشرف الدین A1 ۲۳:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
    2 0
    بخش اول متن من متاسفانه منتشر نشده. عرض کرده بودم ویژگی قابل ستایش و تقدیر حضرتعالی به نظرم تاکیدتان بر کار علمی است. سعادت داشتم چند ماه پیش ساعاتی را در محضر استاد شفیعی کدکنی باشم، نکته ای حایز اهمیت درفرمایشاتشان و ترجیع بند گفتارشان تایید و تاکید بر انجام پژوهش های علمی بود. ایشان فرمودند خلا بزرگ در علوم انسانی ما ضعف کارعلمی و منطقی است. به خصوص اصرار داشتند که در گستر ه ی ادبیات فارسی باید به سمت پژوهش های مبتنی بر اصول علمی و به دور از احساس و هیجان برویم. شما این نگاه را در متن هایتان در باب بیرونی نیز داشتید و در لا به لای آثارتان نیز به وضوح مشهود است. دیدگاه علمیِ متکی بر منطق. در باب بخش دیگری از نوشتارتان نیز به یاد فرمایش استاد شفیعی افتادم. فرمودند عرفان و راه...
  • الیمی A1 ۱۹:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
    0 2
    برادر عزیزم سید حسین میرشرف الدین این نظری که نوشتید رو برای خنده و مزاح نوشتید یا قصد دیگه ای داشتید....