تاریخ ایرانی نوشت: در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸ هجری شمسی محمد فرخی یزدی، شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه به طرز مشکوکی در زندان قصر تهران درگذشت.

میرزا محمد متخلص به فرّخی، فرزند محمد ابراهیم سمسارزاده یزدی، در سال 1267 شمسی مصادف با 1306هجری قمری، 18 سال قبل از امضای فرمان مشروطه در شهر یزد متولد شد. او تا حدود 16 سالگی در‌‌ همان زادگاهش یزد تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در‌‌ همان سنین نوجوانی اشعاری علیه مدیران مدرسه مرسلین یزد که متعلق به میسیونرهای انگلیسی بود، سرود:
صاحب‌الزمان یک ره سوی مردمان بنگر
کز پی لسان گشتند جمله تابع کافر
در نمازشان خوانند ذکر عیسی اندر
برپا رکاب کن از مهر، ‌ای امام بر و بحر

مدیران مدرسه به این خاطر او را اخراج کردند. محمد جوان از آن پس مجبور شد به کارگری پرداخته و از دسترنج خود زندگی بگذراند. به این ترتیب با رنج و درد مردم نیز آشنا شد. با شروع نهضت مشروطه‌خواهی او نیز به این جرگه پیوست. در‌‌ همان زمان با تشکیل حزب دموکرات ایران، در یزد از طرفداران این حزب شد. سه یا چهار سال از انقلاب مشروطه گذشته بود، فرماندار یزد ضیغم‌الدوله قشقایی فردی مستبد بود. فرخی بر آن شد تا در عید نوروز 1290 شمسی برخلاف دیگر سرایندگان چاپلوس با ساختن مثنوی وطنی به ضیغم‌الدوله هشدار دهد. اینچنین بود که شعری تند خطاب به او و در انتقاد از رفتار او سرود و در دارالحکومه یزد خواند:
عید جم شد ای فریدون خو، بُت ایران زمین
مستبدی، خوی ضحّاکی است، این خو، نِه ز دست
تا ز ظالم می‌نماید عدل، سَلبِ احترام
هر زمان این شعر می‌گویم پی خشم کلام:
مجلس شورای ملی تا ابد پاینده باد
خسرو مشروطه ما تا قیامت، زنده باد

حاکم مستبد سخت برآشفته شد و دستور داد او را به زندان انداخته و دهانش را با نخ و سوزن دوختند. خبر در شهر پیچید و مردم یزد در اعتراض به این قساوت در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و کار به پایتخت کشید و مجلسیان وزیر کشور را استیضاح کردند. فرخی در مدتی که زندان بود، این شعر را با زغال بر دیوار زندان نگاشت:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغم‌الدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار

بعد از این واقعه او به تهران آمد، به فعالیت‌های خود ادامه داد، به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد و از آغاز ورود به تهران، همکاری خود را با برخی روزنامه‌ها و مجله‌ها شروع کرد و چندین و چند شعر و مقاله انقلابی در جراید منتشر کرد. همزمان با شروع جنگ جهانی اول در سال 1293 شمسی به بغداد و کربلا رفت. در آنجا نیز آزادیخواهی او کار دستش داد و تحت تعقیب انگلیسی‌ها قرار گرفت. از این رو پیاده از بیراهه به شهر موصل و از آنجا به ایران بازگشت. در بازگشت نیز مورد سوءظن ماموران تزاری قرار گرفت و توسط آن‌ها بازداشت شد ولی توانست از این معرکه هم نجات یابد. فرخی در دوره نخست‌وزیری وثوق‌الدوله چون دیگر شاعران انقلابی با لحنی شدید به مخالفت و قیام علیه عقد قرارداد ١٩١٩ پرداخت و به همین دلیل بار دیگر به زندان افتاد و سه ماه را در حبس گذراند.
پس از آزادی در سال 1300 شمسی روزنامه توفان را منتشر کرد و با انتشار مقالات انتقادی مردم را به آگاهی و بیداری فراخواند. صاحب امتیاز و موسس توفان خودش و مدیرمسوولش موسوی‌زاده بود. توفان در طول مدت انتشار بیش از 15 مرتبه توقیف و باز منتشر شد. توفان در سال اول، هفته‌ای دو روز (جمعه و دوشنبه) و در سال‌های بعد سه نوبت در هفته (دوشنبه و چهارشنبه و جمعه) منتشر می‌شد و بعد‌ها به صورت مجله هفتگی درآمد. فرخی در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر شوروی در سال 1927 میلادی بنا به دعوت دولت اتحاد جماهیر شوروی به اتفاق چند تن دیگر به آن کشور سفر کرد و چند روزی در آنجا گذراند و بعد از بازگشت به ایران سفرنامه خود را در روزنامه توفان نوشت و چون مقالاتش برخلاف تمایل دولت بود روزنامه‌اش توقیف و سفرنامه‌اش ناتمام ماند.

به محض توقیف نشریه توفان، فرخی مطالب خود را در روزنامه‌های دیگر مانند ستاره شرق، قیام، پیکار و... منتشر می‌کرد. فرخی در دوران سلطنت رضا شاه، در سال 1307 به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری از طرف مردم یزد انتخاب شد. او در دوران نمایندگی مجلس همراه با محمودرضا طلوع نماینده رشت در جناح اقلیت بود و با مخالفت‌های شدید جناح مقابل روبه‌رو شد زیرا از اقلیت دیگر کسی را در مجلس باقی نگذاشته بودند. فرخی در مجلس با زبان و انتقادات تند و تیزش علیه نمایندگان و مداحان وقت، دشمنان بسیاری برای خود فراهم کرد، زیرا تمام وکلاء طرفدار دولت بودند. او خود درباره نمایندگان مجلس رضاخانی می‌گوید: «…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره می‌شد، سر بلند می‌کردند، فحش و ناسزا می‌گفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرو می‌رفتند. هر وقت هم نخست‌وزیر یا وزیر صحبت می‌کرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم می‌توانستند وظیفهٔ خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون اینکه چرتشان پاره شود. بله در‌‌ همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین می‌کردند...»
در پایان مجلس هفتم پس از آنکه مصونیت پارلمانی فرخی خاتمه یافت، از بیم جان خود مدتی از نظر‌ها ناپدید شد. سپس بدون گذرنامه از مرزهای شمالی به شوروی و از آنجا به آلمان رفت و در برلین اقامت کرد. مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب امتیاز آن یک فرد غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر کرد.
سال 1311 یا 1312 تیمورتاش سفری به برلین کرد و در آنجا دیداری با فرخی داشت. در این ملاقات تیمورتاش وی را تشویق به بازگشت به ایران کرد و به او اطمینان داد در صورت بازگشت به ایران مورد رافت و مهر رضا شاه قرار خواهد گرفت. فرخی که از ماندن در کشوری بیگانه رضایتی نداشت، با عشقی که به ایران داشت فریب وعده حکومت وقت را خورد و به تهران بازگشت. در ایران عده‌ای به اسم «طلبکار مالی» شکایتی علیه او طرح کردند و وی را با برنامه‌ریزی قبلی به زندان کشاندند. در سال 1316 او را محاکمه و ابتدا به 27 ماه زندان محکوم کردند. در دادگاه تجدیدنظر مدت زندان وی به سه سال افزایش یافت. او دوران حبس خود را می‌گذراند تا اینکه در 25 مهرماه 1318 بنا به گزارش رسمی زندان بر اثر مرض مالاریا در بیمارستان زندان درگذشت. محل دفن فرخی یزدی هیچگاه معلوم نشد اما برخی مسگرآباد تهران را مدفن وی می‌دانند.
چهار سال بعد از مرگ فرخی، در پی سقوط رضا شاه وقتی پزشک احمدی، پزشک زندان قصر را در دادگاه جنایی تهران به جرم «قتل‌های عمد در عصر رضا شاه» به اعدام محکوم کردند، از جمله جرایم اعلام شده‌اش قتل فرخی یزدی بود. در دادگاه گفته شد فرخی یزدی با تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی در زندان به قتل رسیده است.
منابع:
محمد فرخی یزدی؛ شاعری با لبان دوخته، روزنامه اعتماد، مهر 1388
قتل فرخی یزدی به دست رضاخان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ، دویچه‌وله، مهر 1388

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 178775

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 0 =