18 فیلم، یک نخل طلا / بازی بزرگان در جشنواره کن شروع شد
شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن با اولین نمایش جهانی «گریس از موناکو» با بازی نیکول کیدمن در بخش خارج از مسابقه آغاز شد.
بزرگترین رویداد سینمایی جهان در حالی شروع شد که امسال هم تعدادی از چهرههای پیشکسوت دنیای سینما در بخش مسابقه اصلی جشنواره با کارگردانان جوان رقابت کردند.
فیلمسازان مطرح چون ژان-لوک گدار، مایک لی، کن لوچ، برادران داردن و دیوید کراننبرگ از جمله کسانی بودند که بخت دریافت جایزه نخل طلای این دوره جشنواره را داشتند.
اولین نمایش جهانی «گریس از موناکو» به کارگردانی اولیویه دان کارگردان فرانسوی آغازگر جشنواره کن امسال بود. نیکول کیدمن در این فیلم زندگینامهای نقش گریس کلی بازیگر هالیوود و بعدها پرنسس موناکو را بازی میکند.
خیلیها منتظربودند ببینند «گریس از موناکو» چه جور فیلمی از کار درآمده است. این پروژه بسیار خبرساز بود. دان از یک سو با انتقادهای خانواده سلطنتی گریس کلی روبرو شد و از سوی دیگر درمورد نوع نگاه سینمایی به زندگی او با هاروی واینستین، پخشکننده فیلم در آمریکا اختلاف نظر پیدا کرد.
فرزندان کلی به استناد آنونس فیلم از آن انتقاد کردند و گفند سازندگان فیلم برای رسیدن به اهداف تجاری تاریخ خانواده آنها را تحریف کردهاند.
سوفیا لورن بازیگر ایتالیایی که دو جایزه اسکار در کارنامه دارد، مهمان افتخاری بخش کلاسیکهای کن است. او هم در جلسه نمایش فیلم «ازدواج به سبک ایتالیایی» (ویتوریو دسیکا، 1964) با بازی خودش و مارچلو ماسترویانی حضور دارد و هم در جلسه نمایش فیلم کوتاه 25 دقیقهای «صدای انسانی» که پسرش ادواردو پونتی کارگردانی کرده است، فیلمی که اولین نقشآفرینی لورن 79 ساله پس از چهار سال است.
امسال 18 فیلم شانس دریافت جایزه برتر کن را دارند. جین کمپیون فیلمساز 59 نیوزیلندی - و تنها کارگردان زن که در تاریخ جشنواره کن جایزه نخل طلا گرفته - رئیس داوران بخش مسابقه اصلی بودو به همراه هشت داور دیگر شامل لیلا حاتمی بازیگر ایرانی برندگان جوایز بخش مسابقه اصلی را انتخاب کردند. برگزارکنندگان جشنواره فیلمهای این دوره را از میان حدود 1700 فیلم بلند داستانی انتخاب کردند.
کن لوچ فیلمساز بریتانیایی با «تالار جیمی» - که گفته میشود آخرین فیلم داستانی اوست - برای دوازدهمین بار در بخش مسابقه حضور داشت. لوچ 77 ساله در 1990 برای «دستور کار پنهان» و در 1993 برای «بارش سنگها» جایزه هیئت داوران کن را برد و در 2006 برای «باد بر مرغزار میوزد» جایزه نخل طلا را دریافت کرد. او سال 2012 هم با «سهم فرشتگان» جایزه هیئت داوران این جشنواره را برد.
ژان-لوک گدار چهره شاخص سینمای موج نو فرانسه یکی دیگر از فیلمسازانی است که شاید آخرین سال حضور او در کن باشد.
گدار 83 ساله با «خداحافظی با زبان» در بخش مسابقه اصلی حضور داشت. تییری فرمو مدیر عامل جشنواره کن گفته بود مشخص نیست خالق فیلمهای «ازنفسافتاده»، «تحقیر» و «آلفاویل» برای اولین نمایش فیلم سهبعدیاش به ریورا بیاید که نیامد.
گدار آخرین بار سال 2010 «فیلم سوسیالیسم» را در جشنواره کن داشت، اما به دلایل نامشخص به کن نیامد. فرمو ماه پیش از جشنواره به شوخی گفت: «او قول داده به کن بیاید که البته اصلا نمیتوان روی این قول حساب کرد!»
امسال از آمریکا دو فیلم «شکارچی روباه» ساخته بنت میلر و وسترن «The Homesman» به کارگردانی تامی لی جونز بازیگر برنده اسکار در بخش مسابقه اصلی جشنواره حضور داشتند.
«شکارچی روباه» سومین فیلم میلر پس از «کاپوتی» و «مانیبال» و روایتی از قتل دیوید شولتز کشتیگیر برنده مدال طلای المپیک است. «The Homesman» دومین تجربه کارگردانی ستاره فیلمهای «مردان سیاهپوش» پس از «سه مراسم تدفین ملیکادس استرادا» است که سال 2005 در کن برنده دو جایزه از جمله جایزه بهترین بازیگر مرد برای خود او شد. مریل استریپ و هیلاری سوانک در این فیلم بازی میکنند که داستانش در قرن نوزدهم روی میدهد.
لوک و ژان پییر داردن برادران فیلمساز بلژیکی با فیلم «دو روز، یک شب» به کن بازگشتند و امیدوار بودند برای سومین بار جایزه نخل طلا را به خانه ببرند. این دو برای فیلمهای «رزتا» (1999) و «کودک» (2005) دو بار برنده جایزه اصلی جشنواره شدهاند. برادران داردن برای «سکوت لورنا» هم جایزه بهترین فیلمنامه را از کن گرفتند و برای «پسری با دوچرخه» جایزه بزرگ هیئت داوران را بردند. ماریون کوتیار در فیلم جدید برادران داردن بازی میکند.
دیوید کراننبرگ کارگردان مولف کانادایی با «نقشه ستارگان» برای پنجمین بار (پس از «تصادف»، «عنکبوت»، «سابقه خشونت» و «کاسموپلیس») در بخش مسابقه کن حضور داشت. کراننبرگ در فیلم جدیدش برای دومین بار پیاپی با رابرت پاتینسن ستاره سری فیلمهای «گرگ و میش» همکاری کرده است.
مایک لی فیلمساز پیشکسوت بریتانیایی با «آقای ترنر» برای چهارمین بار در بخش مسابقه کن رقابت کرد. او در 1996 برای «رازها و دروغها» جایزه نخل طلا را برد و سال 1993 برای «برهنه» برنده جایزه بهترین کارگردان جشنواره کن شد.
فیلمسازان فرانسوی حضوری قوی در بخش مسابقه اصلی جشنواره داشتند. بجز گدار، سه فیلمساز فرانسوی دیگر شامل اولیویه آسایاس («ابرهای سیلس ماریا»)، برتران بونلو («سینت لورن») و میشل هازاناویسیوس («جستجو»)، شانس دریافت جایزه نخل طلا را داشتند.
آتوم اگویان فیلمساز کانادایی ارمنیتبار نیز با فیلم «اسیر» رقابت میکرد. رایان رینولدز، اسکات اسپیدمن و روساریو داوسن در این تریلر بازی میکنند که داستانش درباره یک آدمربایی است. «اسیر» ششمین فیلم اگویان است که در بخش مسابقه کن نمایش داده شد. او در 1997 برای فیلم «آینده خوشایند» برنده جایزه بزرگ جشنواره شد.
از آسیا فیلم «Still the Water» به کارگردانی نائومی کاواسه و از آفریقا فیلم «Timbuktu» ساخته عبدالرحمان سیساکو در بخش مسابقه اصلی حضور داشتند.
آلیس رورواچر کارگردان ایتالیایی («La Meraviglie»)، آندری زویاگینتسف کارگردان روس («لویاتان»)، نوری بیلگه جیلان کارگردان ترکیهای («خواب زمستانی») و دامین زیفرون کارگردان آرژانتینی («قصههای پرهیجان»)، دیگر فیلمسازانی بودند که بخت دریافت جایزه نخل طلا را داشتند.
«بازگشت به خانه» تازهترین ساخته ژانگ ییمو کارگردان چینی در بخش خارج از مسابقه نمایش داده میشود و انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید 2» تولید شرکت دریمورکس انیمیشن نیز به مناسبت بیستمین سال فعالیت این شرکت در این بخش روی پرده میرود.
تازهترین ساخته جان بورمن کارگردان کهنهکار بریتانیایی که انتظار میرفت در بخش مسابقه اصلی جشنواره باشد، در عوض به بخش جنبی دو هفته کارگردانان راه پیدا کرده است. بورمن که در بخش مسابقه اصلی دو بار برنده جایزه بهترین کارگردان شده با «ملکه و کشور» به کن بازمیگردد. این فیلم دنباله فیلم نامزد اسکار «امید و افتخار» به کارگردانی اوست.
عباس کیارستمی هم رئیس داوران بخش سینهفونداسیون و فیلمهای کوتاه جشنواره است.
منتقدان فیلم افتتاحیه جشنواره کن را کوبیدند
اولین نقدهای نوشته شده بر فیلم «گریس از موناکو» فیلم افتتاحیه جشنواره کن امسال، کاملا منفی بود.
فیل دو سملین منتقد امپایر نوشت: «راحت میشود فیلم را دید، مجلل، شیک... و اغلب، خندهدار. مشکل اینجاست که فیلم عملا قرار نبود یک کمدی باشد.»
هنگام اولین نمایش رسانهای «گریس از موناکو» - که درباره گریس کلی بازیگر هالیوود و بعدها پرنسس موناکو است - در لحظههایی صدای خنده شنیده میشد.
نیکول کیدمن در این فیلم به کارگردانی اولیویه دان نقش کلی را بازی میکند. داستان «گریس از موناکو» در دهه 1960 روی میدهد و بر اولین سالهای زندگی کلی در موناکو متمرکز است، زمانی که با پیشنهادی از طرف آلفرد هیچکاک وسوسه شد به هالیوود برگردد.
تیم راث نقش پرنس رنیه سوم همسر کلی را بازی میکند. فرانک لانجلا، پارکر پوسی، ژان بالیبار، درک جاکوبی و پاز وگا از دیگر بازیگران «گریس از موناکو» هستند.
فینولا هالیگان نویسنده اسکرین دیلی در نقد خود از «گریس از موناکو» به عنوان فیلمی یاد کرد که«به شکلی حیرتآور درباره آن قضاوت نادرست شده» و نوشت: «این فیلم یک پودینگ اروپایی/سلطنتی کوچک است که به شکلی ناشیانه از حومه منطقه «تعطیلات رومی» سر درآورده است.»
هالیگان ادامه داد: «در همان حال که گریس کلی، ستاره بازنشسته هالیوود میکوشد به عنوان پرنسس موناکو به زندگی خود معنا بدهد، کیدمن سرسختانه بهترین راهها را در پیش میگیرد، اما پروژه با وجود حضور کارگردانی چون اولیویه دان که فیلم «زندگی به رنگ صورتی» را ساخته، در مجموع یک برداشت ضعیف است.»
استفن دالتن منتقد هالیوود ریپورتر هم دیدگاهی مشابه دارد. به اعتقاد او «گریس از موناکو» یک کار خشک و مبالغهآمیز است که جنبه دراماتیک آن خارج از پرده بیش از روی پرده است.»
او ادامه داد: «آیا میتوان از روی چنین موضوع غنی، آبدار و خالهزنکی فیلمی ملالآور ساخت؟ «گریس از موناکو» نشان میدهد میتوان این کار را کرد. ضمنا، اینکه دان تقریبا تمام هدفها را از دست میدهد و تقریبا تمام فرصتها را هدر میدهد، واقعا تاثیرگذار است.»
خانواده سلطنتی موناکو هم از «گریس از موناکو» انتقاد کرده است. پرنسس استفانی از موناکو گفت این فیلم تصویری غلط از پدر و مادرش ارائه داده است.
کیدمن در نشست مطبوعاتی «گریس از موناکو» که چند ساعت پیش از اولین نمایش رسمی این فیلم در کاخ جشنواره به عنوان فیلم افتتاحیه، برگزار شد، به نارضایتی خانواده سلطنتی موناکو اشاره کرد و گفت: «بدیهی است که غمگینم، چون فیلم نگاهی از روی کینهتوزی به خانواده بخصوص گریس و رنیه ندارد.اگر آنها فیلم را دیده بودند متوجه علاقه زیاد آن به پدر و مادرشان میشدند.»
بازیگر 46 ساله پارسال یکی از داوران بخش مسابقه اصلی جشنواره کن بود و سال 2012 هم در این رویداد سینمایی حضور داشت. او سومین حضور پیاپی در کن را «شگفتانگیز» دانست. «گریس از موناکو» در افتتاحیه جشنواره کن امسال در بخش خارج از مسابقه روی پرده رفت.
با این حال، کارگردان فرانسوی در نشست مطبوعاتی، ادامه اختلافات خود با هاروی واینستین تهیهکننده «گریس از موناکو» را رد کرد و گفت دیگر با او مشکلی ندارد.
او پذیرفت بعضی صحنههای فیلم در زندگی واقعی اتفاق نیفتاده است که سفر هیچکاک به موناکو و دیدار با کلی یکی از آنهاست. کیدمن هم گفت: «هیچکاک خودش به موناکو نرفت، اما بازی در فیلم «مارنی» را به کلی پیشنهاد داد که او این پیشنهاد را نپذیرفت.»
برابر با فیلم، کلی خیلی وسوسه شده بود به هالیوود برگردد، اما در نهایت تصمیم گرفت کنار همسرش بماند و به وظایف خود به عنوان پرنسس موناکو عمل کند.»
کلی پیش از سفر به موناکو با تعدادی از بزرگان دنیای فیلمسازی مانند هیچاک، جان فورد و فرد زینهمان کار کرده بود و در 1955 برای «دختر روستایی» برنده اسکار بهترین بازیگر زن شده بود.
بازگشت ژان-لوک گدار با یک فیلم سهبعدی
ژان-لوک گدار فیلمساز 83 ساله فرانسوی فیلمی پر از تصاویر سهبعدی به کن فرستاد، فیلمی که مثل نقاشیهای متحرک است.
تازهترین ساخته او با نام «خداحافظی با زبان» (Goodbye to Language) در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن نمایش داده شد. خود گدار به کن نیامد و بازیگران فیلمش را به جای خود روی فرش قرمز فرستاد.
چیز زیادی نمیتوان درباره فیلم سوییسی «خداحافظی با زبان» گفت، جز اینکه فیلمی درباره رابطه عاشقانه یک مرد و زن، یک سگ ولگرد و چند گانگستر در یک مرسدس در شهری در ساحل دریاچه ژنو است که تهدید میکنند به مردم شلیک میکنند.
در فیلم نقل قولهایی از نقاشان و فیلسوفها میشنویم و تصاویری پرتلالو از آب، درختان و گلها میبینیم.
برخی مس گویند تاکید فیلم بر واژه «خداحافظی» میتواند به این معنا باشد که گدار، فیلمساز عصیانگر سینمای فرانسه که در 1960 با فیلم «از نفس افتاده»، یکی از موسسان موج نو سینمای این کشور بود، قصد خداحافظی دارد.
گدار در پیامی ویدیویی به تییری فرمو، مدیر عامل جشنواره کن، غیبت خود از فرش قرمز مراسم اولین نمایش فیلم جدیدش را توضیح داد: «دوست عزیز قدیمی، بار دیگر ممنونم از اینکه دعوت کردی از آن 24 پله باشکوه بالا بیایم. رفقای قدیمی، جای دیگری غیر از اینجا هستم و برایم ممکن نیست کنار شما باشم.»
منتقدان نظرات متفاوتی درباره «خداحافظی با زبان» دارند. پیتر برادشاو از گاردین طرح داستانی فیلم را «غیر قابل درک» دانست و نویسنده هالیوود ریپورتر آن را مکاشفهای در پویاییشناسی ارتباط یک زوج توصیف کرد.
«شگفتانگیز و بامزه»، «دیوانهوار و بیسر و ته»، «نفسگیر» و «آشفته، نامتعارف و زجرآور»، دیگر توصیفاتی است که منتقدان درباره فیلم جدید گدار به کار بردهاند.
«خداحافظی با زبان» هفتمین فیلم گدار است که در بخش مسابقه کن حضور دارد. او تاکنون از کن جایزه نگرفته است.
گدار پیش از این آخرین بار سال 2010 «فیلم سوسیالیسم» را در جشنواره کن داشت. او آن سال هم به کن نیامد. فرمو ماه پیش به شوخی گفت: «او قول داده به کن بیاید که البته اصلا نمیتوان روی این قول حساب کرد!»
«یک زن یک زن است»، «گذران زندگی»، «تحقیر»، «آلفاویل»، «تعطیلات آخر هفته»، «چینی» و «نام کوچک: کارمن» از دیگر ساختههای گدار است.
«خداحافظی با زبان» دومین فیلم فرانسوی بود که در هشتمین روز برگزاری جشنواره کن در بخش مسابقه اصلی روی پرده رفت. فیلم دیگر «جستجو» (The Search) به کارگردانی میشل هازاناویوس بود.
هازاناویوس کارگردان فیلم برنده اسکار «هنرمند» است. طرفداران آن فیلم که یک قصه پریان درباره هالیوود است، از دیدن فیلم جدید کارگردان فرانسوی که داستان آن در چچن روی میدهد، شوکه خواهند شد.
«به این زبالهدانی بزرگ خوش آمدید - چچن»، این جملات آغازین فیلم «جستجو» است که از زبان یک سرباز روس ادا میشود. او در حال ضبط تصاویری از ساختمانهای ویرانشده، حیوانات اهلیِ مرده و بعدا قتل اهالی یک ده در جنگی است که بعضیها از آن به عنوان «ویتنامِ روسیه» یاد میکنند.
اولین جنگ چچن بین 1994 تا 1996 زمانی روی داد که نیروهای روسی برای مقابله با جدایی طلبان چچنی وارد عمل شدند و با وجود در اختیار داشتن نیروی انسانی نظامی پرقدرت و تسلیحات و پشتیبانی هوائی نتوانستند از پس نیروهای بربیایند. در نهایت بوریس یلتسین رئیس جمهور وقت روسیه اعلام آتشبس کرد. جنگ دوم در فاصله 1999 تا 2000 و در دوران نخست وزیری ولادیمیر پوتین روی داد و دست آخر به تصرف مجدد چچن توسط روسیه انجامید.
هازاناویوس برای به تصویر کشیدن جنگ و آدمهایی که جنگ زندگی آنها را از هم پاشیده، از دو خط داستانی استفاده میکند. در خط داستانی اصلی، پسری 9 ساله به نام حاجی (با بازی عبدالکلیم ماماتسیف) پس از آنکه پدر و مادرش به دست سربازان روسی کشته میشوند، همراه برادر کوچکش از دهکده ویران و رهاشده خود میگریزد.
کارول (برهنیس بژو) یکی از کارکنان هیئت حقوق بشر اتحادیه اروپا در بیرون یک مرکز پناهندگان، حاجی را میبیند. کارول در حال جمعآوری مدارک مستند درباره تخلفات نیروهای روسی است و میکوشد با ارائه آنها غرب را وادار به مداخله در بحران چچن کند.
در خط داستانی دیگر فیلم، کولیا (ماکسیم املیانوف) جوان 19 ساله به اتهام استعمال مواد مخدر دستگیر و به زور وارد ارتش روسیه میشود. او دورههای آموزشی هولناکی را میگذارند تا به لحاظ روانی آماده شود چچنیها را به چشم «تروریست» ببیند. وقتی او به خط مقدم جبهه میرسد، بیدرنگ اولین «تروریست»ها را میکوشد: یک پیرمرد و یک پسربچه.
هازاناویوس در نشست مطبوعاتی «جستجو» به خبرنگاران و منتقدان، گفت: «فکر میکنم همه میدانند ارتش روسیه مردم را در چچن دستهدسته قتل عام کرد. این یک واقعیت تاریخی است.»
او با اشاره به اینکه نشان دادن و تمرکز بر انسانهای درگیر جنگ، برایش جالب بود، گفت: «این یک فیلم سیاسی است، اما سعی کردم در نهایت جانبداری نکنم.»
فیلم در عین حال مداخله نکردن غرب در چنین مسائلی را مورد انتقاد قرار میدهد که نمونه آن این دیالوگ کارول است: «آدمها دارند میمیرند. حالم از این بیتفاوتی به هم میخورد.»
ایندیوایر نوشت: «استعداد قابل ملاحظه برهنیس بژو با دیالوگهای احساساتی فیلم هدر رفته است.»
بژو سال قبل برای بازی در فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را برد و دو سال قبل هم با «هنرمند» در بخش مسابقه اصلی جشنواره حضور داشت.
گاردین از «جستجو» به عنوان فیلمی «صادقانه و متعهد و ضدجنگ» یاد کرد، اما «احساساتی بودن» آن را مورد انتقاد قرار داد.
فیلم «مامان» به کارگردانی زاویه دولان کارگردان جوان فرانسوی نیز برای نمایندگان رسانهها به نمایش درآمد.
فیلم بلژیکی «دو روز، یک شب» به کارگردانی لوک و ژان پییر داردن هم در بخش مسابقه اصلی شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن روی پرده رفت و با استقبال پرشور منتقدان روبرو شد.
ماریون کوتیار بازیگر فرانسوی برنده اسکار در این فیلم نقش مادری را بازی میکند که چیزی نمانده شغل خود را از دست بدهد.
«دو روز، یک شب» (Two Days, One Night) را لوک و ژان پییر داردن کارگردانی کردهاند که یکی از چهرههای ثابت جشنواره کن هستند. آنها پیش از این برای «رزتا» (1999) و «کودک» (2005) دو بار برنده نخل طلای کن شدهاند. برادران داردن همچنین برای «سکوت لورنا» جایزه بهترین فیلمنامه را از این جشنواره گرفتند و برای «پسری با دوچرخه» جایزه بزرگ هیئت داوران را به خانه بردند.
فیلم جدید برادران داردن درباره آدمهایی از طبقه متوسط جامعه است که در خطر فقر هستند. با این حال، روز سهشنبه آنچه از فضای نشست مطبوعاتی «دو روز، یک شب» استنباط میشد این بود که دیدن فیلم، حسی خوب در تماشاگران ایجاد کرده است.
پیتر برادشاو در گاردین نوشت: «ماریون کوتیار، بازیگر محبوب کن با لوک و ژان پییر داردن، چهرههای آشنای جشنواره همراه شده و نتیجه کار یک درام بسیار قوی و چشمگیر است.»
برادران داردن با «دو روز، یک شب» خیلی زود خودشان را به عنوان یکی از بختهای اصلی دریافت جایزه نخل طلا مطرح کردند.
برابر با ارزیابی نشریه اسکرین اینترنشنال، فیلم بریتانیایی «آقای ترنر» ساخته مایک لی که درباره جی. ام. دبلیو ترنر، نقاش بریتانیایی است و درام روانشناختی «خواب زمستانی» به کارگردانی نوری بیلگه جیلان فیلمساز ترک، دیگر شانسهای جدی جایزه برتر این دوره جشنواره کن هستند.
لوک داردن گفت فیلم او و برادرش نشان میدهد ارتباط شخصی ساندرا، مادر جوان و آشفته فیلم - که تازه از افسردگی رهایی پیدا کرده، اما بحران جدید میتواند بیماری او را برگرداند - با همکارانش میتواند جنبه دیگر شخصیت آدمها را به نمایش بگذارد.
ساندرا در تعطیلات آخر هفته تکتک سراغ همکاران خود در کارخانه میرود و از آنها میخواهد از پاداش خود بگذرند تا او کارش را از دست ندهد.
لوک داردن با اشاره به شرایط این آدمها گفت: «در این موقعیت، نشان دادن همبستگی کار سادهای نبود، چرا که کارگران کارخانه درآمد خوبی ندارند.همبستگی یک جور تعهد اخلاقی است و بر مبنای یک تصمیم اخلاقی شکل میگیرد.»
این روزها دیدن همبستگی آدمها مشابه آنچه در دهه 1960 زمینهساز جنبشهای اجتماعی بود، سخت است. با این حال، لوک داردن گفت: «فکر میکنم هنوز آدمهایی مشابه آنهایی که در فیلم میبینیم، وجود دارند، آدمهایی که همبستگی را نشان میدهند. خط داستانی فیلم همین مسئله است.»
کوتیار که برای بازی در نقش ادیت پیاف در فیلم «زندگی به رنگ صورتی» (2007) برنده اسکار بهترین بازیگر زن شد، گفت چالش بازی در نقش شخصیت ساندرا - که میتواند نظر مساعد بعضی از همکاران خود را جلب کند و در عین حال با تهدید تعدادی دیگر از آنها روبرو میشود - برایش لذتبخش بود.
او گفت: «واقعا تحت تاثیر آدمهایی قرار گرفتم که با وجود شرایط خاص و با وجود نقصها، با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. با کندوکاو در روح این آدمها خیلی چیزها درباره شرایط انسانی یاد گرفتم.»
فیلم ژاپنی «Still the Water» ساخته نائومی کاواسه نیز در بخش مسابقه اصلی به نمایش درآمد. طبیعت و بخصوص قدرت یک توفان شدید که تهدیدی برای جزیره کوچک آمامی-اوشیما است، نقش اصلی را در فیلم جدید کارگردان ژاپنی بازی میکند.
کاواسه دیگر یکی از چهرههای ثابت جشنواره کن است. او در 1997 با اولین تجربه کارگردانی خود «سوزاکو» برنده جایزه دوربین طلایی کن شد و در 2007 با «جنگل سوگواری» جایزه بزرگ جشنواره را برد. او سال گذشته نیز یکی از داوران بخش مسابقه اصلی بود.
فیلم جدید کاواسه درباره یک پسر و دختر نوجوان است که هر یک مشکلات خانوادگی خاص خودشان را دارند، از ازدواج از هم پاشیده گرفته تا مادری در حال مرگ.
کاواسه گفت در ساخت «Still the Water» تا حدی متاثر از سونامی سه سال پیش در ژاپن بود که باعث ایجاد فاجعه در نیروگاه هستهای فوکوشیما شد.
او گفت: «ممکن است در درجه اول تحت تاثیر زیبایی طبیعت قرار بگیریم، اما طبیعت میتواند ترسناک هم باشد. سه سال پیش یک فاجعه طبیعی مهم در ژاپن اتفاق افتاد که فاجعه فوکوشیما را به همراه داشت. طبیعت سر به جنون گذاشت و آنچه تکاندهنده و مسحورکننده بود این بود که آدمها هرچند ترسیده بودند، اما همچنان به زندگی در چنین محیط خطرناکی ادامه دادند. واقعا تکاندهنده بود.»
استقبال از فیلم کارگردان 25 ساله
نمایش فیلم «مامان» ساخته زاویه دولان در بخش مسابقه رسمی جشنواره کن با استقبال منتقدان همراه بود، در حالی که «تالار جیمی» فیلم جدید کن لوچ با انتقاد روبرو شد.
زاویه دولان کارگردان جوان فرانسوی با شاهکاری به نام «مامان» (Mommy) که یک کمدی سیاه درباره ارتباط نوجوانی پردردسر با مادرش است به کن برگشت و کن لوچ فیلمساز کهنهکار بریتانیایی هم «تالار جیمی» (Jimmy's Hall) درباره یک کمونیست ایرلندی را به نمایش گذاشت.
«مامان» با استقبال پرشور منتقدان مواجه شد، در حالی که «تالار جیمی» پنجشنبه خیلیها را ناامید کرد. در فاصله دو روز به شنبه و اعلام برندگان بخش مسابقه اصلی، یک منتقد، فیلم جدید لوچ را «سست و بیحال» توصیف کرد.
«مامان» در کنار «نقشه ستارگان» ساخته دیوید کراننبرگ و «اسیر» به کارگردانی آتوم اگویان، یکی از سه فیلم کانادایی که شصت و هفتمین جشنواره فیلم کن بودند.
این پنجمین فیلم کارگردان اهل کبک است که در 2009 با اولین فیلم خود «من مادرم را کشتم» برنده سه جایزه هفته منتقدان کن شد و با دو فیلم «ضربان قلب» و «Laurence Anyways» هم در بخش نوعی نگاه کن حضور داشت.
همانطور که از عنوان فیلم «مامان» معلوم است، دولان بار دیگر برای بهبود رابطه خود با مادرش از فیلمسازی به عنوان نوعی روش درمانی استفاده کرده است.
دولان در نشست مطبوعاتی فیلم جدید خود گفت: «نمیدانم چرا از این حوزه بارور این همه الهام میگیرم و اینکه چرا اغلب از نقش مادران در جامعه و در کل از نقش زنان در جامعه صحبت میکنم.»
او گفت: «در خانوادهای تنها بزرگ شدم و میدیدم مادرم چطور مبارزه میکند. این باعث شد بخواهم از طریق سینما به نوعی انتقام بگیرم. شما این حق را دارید که در یک فیلم هر کار که میخواهید انجام بدهید.»
آن دوروال بازیگر «مامان» نقش مادری بیوه به نام دایان را بازی میکند که میکوشد پسرش استیو (با بازی آنتوان-اولیویه پیلون) را بزرگ کند. استیو نوجوانی بددهن و به لحاظ ذهنی نامتعادل است که تازه از حبس بیرون آمده و مستعد خشونت است.
استیو تازه از بازداشتگاه نوجوانان بیرون آمده است. او از فروشگاه برای مادرش یک گردنبند میخرد که روی آن نوشته شده «مامان» و با افتخار به او هدیه میدهد، اما وقتی دایان او را متهم میکند که گردنبند را دزدیده، استیو از کوره درمیرود و اتاق را به هم میریزد.
«مامان» به لحاظ سینمایی فیلمی خلاق، پرسروصدا و پرانرژی است. پیتر دبروژ منتقد ارشد ورایتی فیلم را «بامزه، تاسفبار و فراتر از همه، بدیع» توصیف کرد.
فیلم جدید لوچ پیامدهای جنگ داخلی ایرلند در فاصله سالهای 1922 تا 1923 را مورد توجه قرار میدهد و درباره مردی است که یک دهه بعد به خانه بازمیگردد، جایی که اختلافات ناشی از جنگ همچنان نمود دارد.
جیمی گرالتن (بری وارد) یک شخصیت تاریخی است که زیاد معروف نیست. او یک کمونیست بود، آن هم زمانی که تنها 100 کمونیست در کل کشور بودند. او تجربیات خود را از زندگی در آمریکا در دوران رکورد اقتصادی به زادگاهش میآورد.
گرالتن که زمانی محبوب بود ابتدا میکوشد از حوادث دور باشد و با مادرش بیوهاش به آرامی زندگی کند، اما همسایهها که سالها پیش به گرالتن کمک کردند یک تالار رقص به راه بیندازد، او را تشویق میکنند تالار را بازگشایی کند. گرالتن چیزهایی را که درباره رقص و موسیقی در آمریکا یاد گرفته به آنها یاد میدهد.
این کار و دیگر کارها، گرالتن و هوادارانش را در برابر کلیسای کاتولیک و مالکان محلی قرار میدهد. این اتفاقات در نهایت باعث میشود گرالتن تنها شهروند جمهوری ایرلند شود که به خاطر داشتن پاسپورت آمریکایی و بدون محاکمه از کشور اخراج شود.
پل لاورتی فیلمنامهنویس «تالار جیمی» گفت تصویر او از پدر شریدان (جیم نورتن) که به اعتقاد او موسیقی «جز» ابزار شیطان بود و گرالتن را به خاطر آن تقبیح کرد، تا حدی با آنچه تحقیقات او از رهبران کلیسا در آن دوران نشان میدهد، متفاوت است.
«تالار جیمی» تولید مشترک بریتانیا، ایرلند و فرانسه است. لوچ با این فیلم برای دوازدمین بار در بخش مسابقه کن حضور داشت و برای چهاردهمین بار با لاورتی همکار فیلمنامهنویس خود کار کرده است.
لوچ در 1990 برای «دستور کار پنهان» و در 1993 برای «بارش سنگها» جایزه هیئت داوران کن را برد و در 2006 برای «باد بر مرغزار میوزد» جایزه نخل طلا را دریافت کرد. او سال 2012 هم با «سهم فرشتگان» جایزه هیئت داوران این جشنواره را گرفت.
تا پایان تعطیلات آخر هفته 9 فیلم از 18 فیلم بخش مسابقه اصلی در کن به نمایش درآمد (هرچند «نقشه ستارگان» کراننبرگ یکشنبه تنها برای نمایندگان رسانهها روی پرده رفت). تا این مدت رقابت برای جایزه نخل طلا، کاملا آشفته بود.
«آقای ترنر» لی اولین فیلمی بود که تقریبا مورد پسند همه قرار گرفت، فیلمی که میتواند یک انتخاب خوب باشد. «خواب زمستانی» بیلگه جیلان یک رقیب قوی است، اما این درام ترکی سه ساعت و خردهای، به قدری کند و پرحرف بود که برخی گمانه زنی ها حاکی از این بود که میتواند پرمخاطرهترین (و قطعا کمفروشترین) برنده سالهای اخیر جایزه اصلی کن باشد.
«تیمبوکتو» سیساکو و «The Homesman» جونز هم از فیلم های قابل توجه امسال بودند. «نقشه ستارگان» یک فیلم خوب است، اما در عین حال خیلی هم مبتذل است. «قصههای پرهیجان» زیفرون گاهی اوقات خوب است. «سینت لورن» برتران بونلو فیلمی شیک، اما غلطانداز است. «اسیر» اگویان که کاملا مرخص است و «La Meraviglie» آلیس رورواچر هم کمی بیش از حد، سبک است. بیشتر فیلمهای بخش مسابقه اصلی با داشتن یک پخشکننده به جشنواره آمدند. تنها دو فیلم «اسیر» و «قصههای پرهیجان» در روزهای برگزاری جشنواره، پخشکننده پیدا کردند.
نخل طلای جشنواره کن به کدام فیلم میرسد؟
منتقدان سه نشریه معتبر گاردین، ورایتی و ایندیپندنت پیش از اختتامیه، برندگان شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن را پیشبینی کردهاند.
خیلیها اعتقاد دارند جایزه نخل طلای جشنواره کن ارزشی به مراتب بیشتر از جوایز اسکار دارد، جایزهای که سینمای سراسر دنیا میتواند آن را دریافت کند.
پیتر برادشاو منتقد ارشاد نشریه بریتانیایی گاردین، جاستین چانگ منتقد ارشد نشریه آمریکایی ورایتی و کلیم آفتاب از نشریه بریتانیایی ایندیپندنت، در فاصله چند ساعت به اعلام برندگان جوایز بخش مسابقه اصلی کن ، برندگان را پیشبینی کردند.
نظر هر سه آنها درباره برنده جایزه نخل کاملا متفاوت بود. این در حالی است که حداقل در سه دوره اخیر جشنواره کن، خیلی از منتقدان روی پیروزی احتمالی فیلمهای «آبی گرمترین رنگ است»، «عشق» و «درخت زندگی» اتفاق نظر داشتند.
فیلم روسی آقای وزیر را ناراحت کرد
با نمایش دو فیلم دیگر پرونده 18 فیلم بخش مسابقه اصلی شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن بسته شد.
کارگردان «لویاتان» (Leviathan)، تنها فیلم روسی بخش مسابقه اصلی این دوره جشنواره کن که با استقبال منتقدان روبرو شد، گفت هرچند وزیر فرهنگ روسیه با فیلمش موافق نبود، اما امیدوار است این فیلم بدون سانسور در کشورش روی پرده برود.
«لویاتان» به کارگردانی آندری زویاگینتسف یکی از 18 فیلمی بود که بخت دریافت جایزه نخل طلا و دیگر جوایز بخش مسابقه اصلی را داشت.
زویاگینتسف گفت پیش از سفر به کن، فیلمش را به آندری مدینسکی وزیر فرهنگ روسیه که وزارتخانهاش بخشی از هزینه تولید فیلم را تامین کرد، نشان داد.
زویاگینتسف که «لویاتان» چهارمین فیلم بلند داستانی اوست، گفت: «او گفت فیلمی بسیار بااستعداد است، اما از آن خوشش نیامد. وضعیت او را درک میکنم. خیلی کار دارد. قرار است کاری کند دنیا وضعیت بهتری داشته باشد.»
«لویاتان» - که عنوان آن به یک هیولا یا اژدهای عظیمالجثه اسطورهای اشاره دارد - نگاهی صریح و بیپرده به اقدامات یک شهردار فاسد (با بازی رومن مادیانوف) دارد که همه مخالفانش را از سر راه برمیدارد. او به شکلی بیرحمانه یک ملک مشرف به دریا را از مردی به نام کولیا (الکسی سربریاکوف) میگیرد و با این کار او و خانوادهاش را نابود میکند.
بسیاری از صحنههای شهردار در حالی فیلمبرداری شده که در پسزمینه عکسی از ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه، در حالی که نگاهش رو به پایین است، دیده میشود. به طور ضمنی این نگاه منتقل میشود که رهبر روسیه با سبک حکومتی که شهردار نماد آن است، موافق است.
جنجالها درباره فیلم چند روز است ادامه دارد و رسانههای روسی گزارشهایی در این زمینه منتشر کردهاند. حتی به نقل از مدینسکی گفته شده حذف حرفهای رکیک از فیلم به آن لطمه نمیزند.
زویاگینتسف درباره اظهارات وزیر درمورد توهینآمیز بودن بعضی دیالوگها گفت امیدوار است چون «لویاتان» پیش از اجرایی شدن قانون منع استفاده از ناسزا در فیلمها در ماه ژوئیه ساخته شده، این قانون شامل آن نشود.
او گفت: «فکر نمیکنم در فیلم خیلی زیاد از ناسزا استفاده کرده باشیم. هر واژه به دقت انتخاب شد و درباره ضرورت استفاده از آن بحث کردیم.»
بیشتر منتقدان پس از دیدن «لویاتان» در نمایش مطبوعاتی فیلم نقدهای مثبت بر آن نوشتند. پیتر برادشاو منتقد گاردین در مطلبی با تیتر «یک شاهکار جدید روسی» نوشت: «تازهترین فیلم زویاگینتسف یک رقیب بسیار قوی برای جایزه نخل طلاست؛ تلفیقی از هابز، چخوف و کتاب مقدس و پر از تصاویر فوقالعاده و تقارنهای شگفتانگیز.»
زویاگینتسف اولین بار سال 2007 با فیلم «تبعید» در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن حضور داشت. «النا» به کارگردانی او نیز سال 2011 فیلم اختتامیه بخش نوعی نگاه بود. زویاگینتسف سال 2004 با فیلم «بازگشت» برنده شیر طلای جشنواره فیلم ونیز شد.
بازگشت اولیویه آسایاس و ژولیت بینوش به کن
ژولیت بینوش در «ابرهای سیلس ماریا» (Clouds of Sils Maria) تازهترین ساخته اولیویه آسایاس فیلمساز فرانسوی با همان مسئلهای روبروست که هر بازیگر زن بالاخره باید یک روز آن با روبرو شود: اینکه چه اتفاقی میافتد اگر دیگر فقط برای بازی در نقش زنان مسنتر و نه نوستارهها با شما تماس بگیرند.
بازیگران مرد مانند هریسن فورد، آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه هفته پیش برای تبلیغ فیلم «گوشتهای دم توپ 3» به کن آمدند و استقبال از آنها ثابت کرد مردان در شصت سالگی و حتی هفتاد سالگی هم میتوانند نقش قهرمانان اکشن را بازی کنند.
اما به گفته بینوش که با فیلمهایی چون «بیمار انگلیسی» و «شکلات»، یک ستاره جهانی شد، زنان پس از رسیدن به یک سن مشخص نه میتوانند نقش نوستارهها را بازی کنند و نباید بخواهند این کار را انجام بدهند.
«ابرهای سیلس ماریا» تولید مشترک فرانسه، سوییس، آلمان، آخرین فیلم بخش مسابقه اصلی این دوره جشنواره کن بود که روی پرده رفت.
بینوش در نشست مطبوعاتی فیلم گفت: «تصور کنید 40 سال دارید و نقش یک شخصیت 20 ساله را بازی میکنید. واقعا حوصله سر بر میشوید. البته که نمیتوانید دائم یک نقش را بازی کنید.» ژولیت بینوش در «ابرهای سیلس ماریا» نقش بازیگری میانسال را بازی میکند
بینوش در «ابرهای سیلس ماریا» نقش ماریا اندرس را بازی میکند، بازیگری که اکنون 40 سال را رد کرده، دیگر موقعیت کاری مناسبی ندارد و در واقع فراموش شده است.
اولین موفقیت بزرگ اندرس با بازی در نقش یک زن جوان پرخاشگر در یک نمایش حاصل شد که توسط یک زن میانسال که مدیر یک شرکت است استخدام میشود. او زن مسنتر را فریب میدهد و او را نابود میکند.
اکنون پس از 20 سال از اندرس میخواهند در همان نمایش بازی کند، اما این بار به نقش زن مسنتر. یک بازیگر آمریکایی (کلویی گریس مورتس) قرار است نقش زن جوان پرخاشگر را بازی کند.
روبرو شدن با واقعیت حضور در نقش زن مسنتر برای اندرس بسیار سخت است، اما او در نهایت با این مسئله کنار میآید و متوجه میشود این توانایی را دارد که چیزی به این نقش ببخشد که هیچ بازیگر زن جوانی از پس آن برنمیآید.
بینوش که سال 2010 برای بازی در فیلم «کپی برابر اصل» ساخته عباس کیارستمی برنده جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن شد، گفت: «فکر میکنم هر قدر تجربیات بیشتری پیدا میکنید، تمرکزتان بر پرسشهای واقعا مهم، بیشتر میشود. پختهتر میشوید. ماهرتر میشوید. آمادهتر میشوید.»
کریستن استیوارت بازیگر سری فیلمهای «گرگ و میش» در «ابرهای سیلس ماریا» به نقش حامی ماریا مقابل دوربین رفته است. جانی فلین و برادی کوربه دیگر بازیگران این فیلم هستند.
آسایاس تا پیش از این سه بار با فیلمهای خود در بخش مسابقه کن حضور داشته، اما هنوز جایزهای نگرفته است. فیلم قبلی او «چیزی در هوا» در بخش مسابقه بینالملل جشنواره ونیز نمایش داده شد.
یک اتفاق تاریخی در جشنواره فیلم کن
برای اولین بار در تاریخ جوایز بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن یک فیلم هر سه جایزه این بخش را از آن خود کرد.
برندگان جوایز چهل و ششمین دوره بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن معرفی شدند و کمدی رمانتیک فرانسوی «عشق در نزاع اول» (Love At First Fight)، اولین تجربه کارگردانی توماس کایلی، هر سه جایزه این بخش جنبی را برد که اولین بار است این اتفاق میافتد.
«عشق در نزاع اول» با بازی کوین ازیس و آدل هانل برنده جایزه سینمای هنری شد. این فیلم جایزه SACD جامعه نویسندگان و آهنگسازان دراماتیک را هم برد که به فیلمهای فرانسویزبان اعطاء میشود.
«عشق در نزاع اول» همچنین جایزه سینمای اروپا را دریافت کرد که به بهترین فیلم اروپایی بخش دو هفته کارگردانان میرسد. این جایزه را کنفدراسیون بینالمللی سینماهای هنری CICAE اعطاء میکند که یک انجمن هنری است. فیلم برنده در یک شبکه سینمایی در سراسر اروپا به نمایش درمیآید.
فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم نیز جمعه «عشق در نزاع اول» را برنده جایزه فیپرشی بهترین فیلم بخش دو هفته کارگردانان این دوره جشنواره کن معرفی کرد.
چهار جایزه در یک روز اتفاقی نادر برای فیلمی است که در بخش مسابقه اصلی حضور ندارد. این پیروزی قطعا میتواند باعث موفقیت تجاری «عشق در نزاع اول» در فرانسه شود.
سال گذشته فیلم «من، خودم و مامان» به کارگردانی گیوم گالیین در بخش دو هفته کارگردانان برنده دو جایزه شد و در نهایت نه تنها یکی از پرفروشترین فیلمهای فرانسوی سال 2013 در این کشور شد بلکه در جوایز سزار که از آن به عنوان اسکار سینمای فرانسه یاد میشود، پنج جایزه برد.
ازیس در «عشق در نزاع اول» نقش یک نجار جوان را بازی میکند که علاقه شدید او به دختری شیفته ارتش به نام مادلین (هانل) باعث میشود در تمرینات نظامی به او بپیوندد. فیلم با واکنش مثبت بیشتر منتقدان حاضر در جشنواره کن روبرو شد.
18 فیلم بلند داستانی در چهل و ششمین دوره بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن حضور داشتند که «ملکه و کشور» ساخته جان بورمن کارگردان کهنهکار بریتانیایی و «Li'l Quinquin» ساخته برونو دومون کارگردان فرانسوی جزو آنها بودند.
«کودکی» به کارگردانی سلین شاما کارگردان فرانسوی فیلم افتتاحیه این دوره بخش دو هفته کارگردانان بود.
بخش دو هفته کارگردانان را انجمن کارگردانان فرانسه پس از ناآرامیهای مه 1968 به راه انداخت. این بخش به دنبال کمک یا تبلیغ برای فیلمهای جدید و آوانگارد از سراسر دنیاست.
اعلام برندگان جوایز بخش نوعی نگاه
فیلم «خدای سفید» (White God) به کارگردانی کورنل موندروسو، کارگردان مجار برنده جایزه اصلی بخش نوعی نگاه شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن شد.
«خدای سفید» موندروسو که در آخرین روزها به فیلمهای بخش رسمی اضافه شد، فیلمی درباره شورش سگهاست.
موندروسو سال 2008 با فیلم «دلتا» بخت دریافت جایزه نخل طلا را داشت و جایزه فیپرشی را برد. او در 2010 نیز با فیلم «پسر حساس: پروژه فرانکنشتین» بار دیگر در بخش مسابقه اصلی حضور داشت و سال 2005 هم با فیلم «یوهانا» در بخش نوعی نگاه شرکت کرد.
جایزه داوران بخش نوعی نگاه به «Force Majeure» به کارگردانی روبن اوستلوند فیلمساز اسکاندیناوی رسید که روایتی کمدی از خانوادهای است که هنگام گذراندن تعطیلات در اقامتگاهی در پیست اسکی با بحران روبرو میشوند. اوستلوند سال 2011 با فیلم «نمایش» در بخش نوعی نگاه حضور داشت.
جایزه ویژه داوران به «نمک زمین» به کارگردانی ویم وندرس و جولیانو ریبریو سالگادو تولید مشترک فرانسه، ایتالیا و برزیل اعطاء شد که درباره سباستینو پدر عکاس سالگادو است.
جایزه گروه بازیگری به فیلم فرانسوی «دختر محافل» ساخته ماری آماکوکلی، کلر برگر و ساموئل تیس رسید که فیلم افتتاحیه بخش نوعی نگاه بود. دیوید گالپیلی بازیگر بومی استرالیایی برای بازی در نقش اصلی فیلم استراالیایی «سرزمین چارلی» به کارگردانی رولف دی هیر جایزه بهترین بازیگر مرد را برد.
«رود گمشده» به کارگردانی رایان گاسلینگ که پرسروصداترین فیلم این دوره بخش نوعی نگاه بود، مراسم را بدون جایزه ترک کرد که با توجه به نقدهای بسیار منفی منتقدان اتفاق عجیبی نبود.
پابلو تراپرو کارگردان آرژانتینی ریاست داوران بخش نوعی نگاه را به عهده داشت. او نیرو و بدیع بودن فیلمهای امسال را تحسین کرد. 23 فیلم در بخش نوعی نگاه حضور داشتند
«خواب زمستانی» برنده نخل طلای جشنواره کن شد / چهارمین جایزه نوری بیلگه جیلان در بخش مسابقه اصلی
تازهترین ساخته نوری بیلگه جیلان فیلمساز ترک جایزه اصلی شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن را دریافت کرد.
مراسم اختتامیه جشنواره کن 2014 برگزار شد و داوران بخش مسابقه اصلی به ریاست جین کمپیون فیلمساز نیوزیلندی، فیلم سه ساعت و 16 دقیقهای «خواب زمستانی» به کارگردانی نوری بیلگه جیلان را به عنوان برنده جایزه نخل طلا انتخاب کردند.
داستان این فیلم که تولید مشترک ترکیه، آلمان و فرانسه است، در دهکدهای دورافتاده در آناتولی روی میدهد و تا حد زیادی از بحثهای طولانی اهالی ده درباره مسائلی مانند گناه و وجدان تشکیل شده است.
«خواب زمستانی» در کن با واکنش متفاوت منتقدان روبرو شد. در هر حال فیلم جدید بیلگه جیلان یکی از جسورترین و نامتعارفترین برندههای سالهای اخیر جایزه نخل طلای جشنواره کن است.
«خواب زمستانی» جمعه نیز از سوی فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم به عنوان برنده جایزه فیپرشی فیلم برتر بخش مسابقه اصلی معرفی شد.
«روزی روزگاری در آناتولی» فیلم قبلی جیلان سال 2011 در کن به طور مشترک با «پسری با دوچرخه» برادران داردن جایزه بزرگ را دریافت کرد. بیلگه جیلان سال 2008 هم با «سه میمون» برنده جایزه بهترین کارگردان جشنواره کن شد و سال 2006 در کن با «اقلیمها» جایزه فیپرشی را گرفت. «دوردست» ساخته او نیز در 2002 برنده جایزه بزرگ کن شد. «قصبه» و «ابرهای ماه مه» از دیگر ساختههای این فیلمساز متولد استانبول است.
بیلگه جیلان جایزه خود را به «جوانان ترکیه که طی سال گذشته جان خود را از دست دادند» تقدیم کرد و از تییری فرمو، مدیر عامل جشنواره کن و ژیل ژاکوب رئیس جشنواره به خاطر انتخاب «فیلمی چنین طولانی» تشکر کرد.
برنده جایزه نخل طلا را کوئنتین تارانتینو کارگردان و اوما تورمن بازیگر فیلم «داستان عامهپسند» اعلام کردند. آنها به مناسبت بیستمین سال موفقیت این فیلم در کن به این شهر ساحلی جنوب فرانسه سفر کردهاند.
«عجایب» به کارگردانی آلیس رورواچر تولید مشترک ایتالیا، سوییس و آلمان جایزه بزرگ جشنواره را گرفت.
رورواچر یکی از دو کارگردان زن بود که امسال در بخش مسابقه کن رقابت کرد. «عجایب» دومین فیلم بلند داستانی رورواچر و درباره یک دختر 14 ساله در حومه اومبریا در شمال ایتالیاست است که زندگی منزوی او با از راه رسیدن یک جوان آلمانی که سابقه محکومیت دارد، به هم میریزد. «Corpo celeste» اولین فیلم رورواچر سال 2011 در بخش دو هفته کارگردانان کن به نمایش درآمد.
جایزه هیئت داوران به دو فیلم رسید: فیلم فرانسوی «مامان» تازهترین ساخته زاویه دولان کارگردان 25 ساله اهل کبک و «خداحافظی با زبان» به کارگردانی ژان-لوک گدار فیلمساز 83 ساله فرانسوی.
«مامان» یک کمدی سیاه درباره ارتباط نوجوانی پردردسر با مادرش است. این فیلم پنجمین فیلم دولان است. او سال 2009 با اولین فیلم خود «من مادرم را کشتم» برنده سه جایزه هفته منتقدان کن شد و با دو فیلم «ضربان قلب» و «Laurence Anyways» هم در بخش نوعی نگاه کن حضور داشت.
دولان پس از دریافت جایزه به طور ویژه از کمپیون به خاطر فیلم «پیانو» تشکر کرد و گفت این فیلم روی او تاثیر گذاشت و باعث شد نقش زنان قوی را بنویسد.
«خداحافظی با زبان» گدار فیلمی سهبعدی درباره رابطه عاشقانه یک مرد و زن، یک سگ ولگرد و چند گانگستر در یک مرسدس در شهری در ساحل دریاچه ژنو است.
بنت میلر کارگردان آمریکایی برای فیلم «شکارچی روباه» جایزه بهترین کارگردان را گرفت. این فیلم با بازی استیو کارل، چانینگ تیتم و مارک روفالو از روی داستانی واقعی ساخته شده و روایتی از قتل دیوید شولتز کشتیگیر برنده مدال طلای المپیک است. «شکارچی روباه» سومین فیلم میلر کارگردان پس از «کاپوتی» و «مانیبال» است.
تیموتی اسپال بازیگر بریتانیایی برای بازی در فیلم «آقای ترنر» به کارگردانی مایک لی جایزه بهترین بازیگر مرد را برد. او در این فیلم نقش جی. ام. دبلیو ترنر نقاش بریتانیایی در اوایل قرن نوزدهم را بازی میکند. اسپال پس از دریافت جایزه هنگام سخنرانی گریهاش گرفت.
جولین مور برای بازی در فیلم آمریکایی «نقشه ستارگان» ساخته دیوید کراننبرگ (آمریکا) برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد. او در مراسم حضور نداشت. مور در حالی جایزه بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد که خیلیها ماریون کوتیار را برای بازی در فیلم «دو روز، یک شب» تازهترین ساخته لوک و ژان پییر داردن، شانس اصلی دریافت این جایزه می دانستند.
جایزه بهترین فیلمنامه به «لویاتان» نوشته آندری زویاگینتسف و اولگ اعطاء شد. چهارمین فیلم بلند داستانی زویاگینتسف کارگردان روس درباره یک شهردار فاسد است که همه مخالفانش را از سر راه برمیدارد.
لیلا حاتمی بازیگر ایرانی، کارول بوکوئه بازیگر و مدل فرانسوی، سوفیا کوپولا کارگردان، فیلمنامهنویس و بازیگر آمریکایی، جئون دو-یئون بازیگر اهل کره جنوبی، ویلم دافو بازیگر آمریکایی، گائل گارسیا برنال بازیگر و کارگردان مکزیکی، جیا ژانکه کارگردان چینی و نیکلاس ویندینگ رفن کارگردان دانمارکی، دیگر داوران بخش مسابقه اصلی بودند.
جایزه دوربین طلایی بهترین فیلم بلند اول این دوره جشنواره کن به فیلم فرانسوی «دختر محافل» ساخته ماری آماکوکلی، کلر برگر و ساموئل تیس رسید که فیلم افتتاحیه بخش نوعی نگاه بود. این فیلم جمعه شب نیز در بخش نوعی نگاه جایزه گروه بازیگری را برد.
داوران بخش سینهفونداسیون و فیلمهای کوتاه جشنواره کن به ریاست عباس کیارستمی فیلمساز ایرانی جایزه نخل طلای بهترین فیلم کوتاه را به فیلم «Leidi» به کارگردانی سیمون مسا سوتو اعطاء کردند. در این بخش فیلمهای «Aissa» ساخته کلمان ترین-لالان و «بله ما دوست داریم» به کارگردانی هالیوار ویتسو تقدیر شدند.
امسال آخرین سال ریاست ژیل ژاکوب بر جشنواره کن بود. او که از 2001 ریاست جشنواره کن را به عهده داشته، سال آینده جای خود را به پییر لسکور، یکی از موسسان و رئیس سابق کانال پلوس میدهد. حاضران در مراسم اختتامیه، ایستاده برای مدت طولانی ژاکوب را تشویق کردند. لامبرت ویلسون بازیگر فرانسوی مجری مراسم افتتاحیه و اختتامیه این دوره جشنواره کن بود.
شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن 14 مه (24 اردیبهشت) شروع شد و یکشنبه 25 مه (4 خرداد) به پایان رسید.
----------------
حکایت یک عاشق با دو ستاره
نگاهی به "عشق" در عصبانی نیستم ساخته رضا درمیشیان
کیوان کثیریان
"عصبانی نیستم" را از یک منظر می توان فیلمی با مایه های پررنگ اجتماعی دانست. مشکلات معاصر نسلی که تازه دهه دوم زندگی شان را پشت سر گذاشته اند و نمی خواهند اجازه دهند شرایط، خودش را به آنها تحمیل کند. در میانه مشکلات و موانع رنگ و وارنگ، این نسل با مدل خودش اعتراض می کند، با مدل خودش درس می خواند، کار می کند، زندگی می کند، با مدل خودش حقش را می گیرد، با مدل خودش عزاداری می کند و با مدل خودش عشق می ورزد.
عاشقی کردن قهرمانان "عصبانی نیستم"، گرچه نمود بیرونی ظاهراً متفاوتی دارد اما تا حد زیادی با فرمول های رایج عشق ورزی کلاسیک مطابق است. شکل کلی ارتباط نوید و ستاره چیزی جز همان کلیشه آشنا و تکراری نیست؛ یک جوان فقیر عاشق دختری می شود که پدرش به ازدواج این دو راضی نیست و می خواهد دخترش را خلاف میل او به خواستگار پولدار بدهد. این کلیشه شاید هزارسال در ادبیات و سینما عمر دارد! اما همین کلیشه در عصبانی نیستم چنان در شرایط و مقتضیات روز جامعه معاصر ما و این نسل تنیده است که از آن بوی تازگی حس می شود.
ستاره برای نوید جبران همه چیزهایی است که حقش بوده و از او دریغ شده. به او در دانشگاهی که شاگرد اولش بوده یک ستاره داده اند و از ادامه تحصیل محرومش کرده اند و حالا او می خواهد در عوض آن، این یکی ستاره را - که گمان می کند ستاره اقبالش است - از همان دانشگاه بگیرد و مال خود کند.
آشنایی نوید و ستاره مثل خیلی از فیلم ها وداستان های عاشقانه از تضاد و تعارض آغاز می شود(نمونه دم دستی اش همسفر مسعود اسداللهی!) با این تفاوت که در "عصبانی نیستم" براین اختلاف تاکید نمی شود و تنها به عنوان بهانه جلب توجه آنها نسبت به یکدیگر مورد استفاده قرار می گیرد. اعتراض و انتقاد تند و شجاعانه ستاره نسبت به سخنرانی نوید در کلاس جرقه علاقه میان آن دو را می زند.
وجوه مشترک این دو دانشجو که به هم دل داده اند هم گستره وسیعی را شامل می شود که هرکدام آنها به این ارتباط عمق و وسعت بیشتری می بخشد. از غذا دادن به یک گربه بگیر تا نشستن کف خیابان و شمع روشن کردن وعزاداری به شیوه ای متفاوت برای همکلاسی فقید.
نوید نمی داند چطور با پدر دختر مواجه شود، او هم مثل همه عاشقان در چنین شرایطی ته دلش خالی می شود، به وضع موجود خودش آگاه است، می داند یک دانشجوی اخراجی بیکار نمی تواند ستاره را خوشبخت کند اما باز کوتاه نمی آید تا دختر مورد علاقه اش را به دست بیاورد. اما او هم مثل همه عاشقان امیدوار است معجزه ای اتفاق بیفتد و به یکباره همه چیز درست شود. روی توانایی اش در تغییر دادن شرایط ، زیادی حساب می کند. اما او هم مثل خیلی از عاشقان فقیر، مقابل خواستگار پولدار و پدری که امیدوار است او دست از سر دخترش بردارد، تحقیر می شود. پس هم بر پدر دختر می شورد و هم با خواستگار پولدار درگیر می شود تا با طغیان بی مهار خود، به همه چیز تیر خلاص بزند و همه را به همراه خود نابود کند.
ستاره و نوید هم مثل همه عاشقان از همان اول کار به آخرش فکر می کنند و همین "آخر" نامعلوم که بلای جان همه عشاق است، گریبان آنها را هم می گیرد. در "عصبانی نیستم" این آخر از ابتدا چهره اندوهبار و دهشتناکش را به آنها نشان می دهد؛ انگار می دانند به قدر کافی مانع جلوی پایشان هست که نگذارد آب خوش از گلویشان پایین برود و از همین بابت در پسِ با هم بودنشان غمی عمیق نهفته است. وقتی به محبوبشان نگاه می کنند، حجم عظیم غم جدایی را درچشم هایشان می شود خواند که محتوم است و گریزی از آن نیست و آنچه جاری می شود اشکی است نه از شوق کنار معشوق بودن که از واهمه یک جدایی دردناک و ناگزیر.
اما این شیوه عشق ورزیدن قهرمانان "عصبانی نیستم"، بخش بزرگی از نسل جوان امروز جامعه را پوشش می دهد؛ نسلی که از فردای خودش بی خبر است، آنقدر مقهور شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه است که تا مرز گذشتن از علاقه اش به طرف مقابل پیش می رود تا او را بدبخت نکند! توقع بچه های عاشق "عصبانی نیستم"، حداقلی است. آنها فقط می خواهند کنار هم باشند و کسی سنگ جلوی پایشان نیندازد و آزارشان ندهد وگرنه آرزوی داشتن یک سرپناه، یک کار پردرآمد و یک زندگی آرام برایشان آرزوی محالی است. مثل همه عاشق های دنیا از کنار هم بودن لذت می برند و بهترین لحظاتشان را کنار هم تجربه می کنند اما عصبیتی که در ابراز عشق به هم نشان می دهند و بروز زمخت و دور از ظرافت عواطفشان نسبت به یکدیگر، ویژگی اجتناب ناپذیر همین نسل است. نسلی که ناآرام است و همواره نگران و بی امید، نسلی که در بسیاری از موارد به دلایل اقتصادی یا هردلیل دیگری حمایت مادی و پشتیبانی معنوی خانواده را هم به همراه ندارد. نسلی که دائم از اطراف تحت فشار است و باید دائم با شرایط آزارنده و محدود کننده اطرافش بجنگد. نسلی که خسته است، تنهاست و تلاش می کند برای رهایی از این تنهایی، به خودش پناه بیاورد.
قهرمانان "عصبانی نیستم" نمی خواهند عشق را فراموش کنند. آن را حق خود می دانند. نمی خواهند بی عشق زندگی کنند و نمی خواهند زیر فشارشرایط، همدیگر را از دست بدهند. آنها میان جمع تنهایند، درک نمی شوند، آزار می بینند ولی به عشق پناه می برند. می خواهند با عشق ورزیدن زخم هایشان را درمان کنند. زخم ها اما عمیقند. عمیق تر از آنکه به عشق فرصت ابراز وجود بدهند. شرایط دوروبر، موانع پرشمار و فشارهای محیطی عاشقان را برآن می دارد تا از سرعشق، خود را از سر راه معشوق برداند تا قصه عشق از مسیر دیگری، راهش را پیدا کند.
عاشق "عصبانی نیستم" هم علیه موانع پیش رویش طغیان می کند و هم خود را قربانی می کند، دست به خودویرانگری می زند تا شکست را مقابل اقتصاد و سیاست بپذیرد، تا اقتصاد بر عشق پیروز شود و معشوق در رفاه بیشتر زندگی کند. این فاجعه در روز، بارها در عالم واقع دارد رخ می دهد و دیگر چیز تازه ای نیست.
قهرمانان "عصبانی نیستم" دائم خودشان را قورت داده اند، کلافه اند، سرسام گرفته اند، دلشوره دارند، همه محیط پیرامون دائم عصبانی شان می کند و دائم باید به خود تلقین کنند که عصبانی نیستند. و شاید همین موجب می شود که در دیگر درعشق ورزیدن مراعات چیزی را نکنند، آنارشیست باشند و هیچ آداب و ترتیبی نجویند.
ادبیات ابراز عشق در میان این نسل هم با پیشینیان متفاوت است. بچه های این طیف از این نسل عشق شان را توی صورت هم فریاد می زنند. از کلماتی استفاده می کنند که شاید در ادبیات رسمی اساساً محترمانه نباشد اما در این بستر، بار عاشقانه سنگینی با خود حمل می کند؛ دیوونتم، می میرم برات، خرتم، سگتم، .... ، دشنام دادن و یا رد وبدل کردن عباراتی مثل "وحشی سنتی" یا "حیوون" در لحظات اظهارعلاقه، استفاده از عبارات کاملاً غیرمودبانه در لحظه عذرخواهی به همراه اهدای یک شاخه گل! و استفاده از این عبارات در احوالپرسی؛ پکری؟ پنچری؟!
این تغییر ادبیات یقیناً ریشه های مشخص روانشناسانه و جامعه شناسانه دارد که بحث درباره آن در صلاحیت این نوشته نیست.
این مطلب در مجله فیلم، کتاب سال 1392 به چاپ رسیده است.
نظر شما