طنز / لعنت به این اقساط...

كمتر كسي هست كه در زندگي اش وام و قسط اين چيزها به گوشش نخورده باشد.اين شعر از زبان مستاجري كه در پرديس خانه اي اقساطي خريده خطاب به وام مسكن است .

هم توی بانک بودی

هم توی خواب بودی
مشکل گشا بودی،صابخونمون ديش داشت
پرديس مي رفتيم،

قسطاشو ميداديم

از من تا اون قسطا،مستاجري خرج داشت
سقف بود اما ریخت،

دور بود اما بود
عمر منم قد،

قسطتش تحمل داشت...
(منظور مبارک می باشد!مدیونید اگه فک کنید...)
هر روز محموده ،هر هفته محموده
هر ماه محموده،هر سال محموده

بیزارم از قسطات،

یارانم و بستن
راننده ي پيكم،این پيك تقديره
وامم نمی گیرم،

از دست تقسیطم
بی وام می میرم،

هر روز بيكارم
از قسط ها پر من،از بانک دلخور من
آجر رو آجر من،

من توي يك قبرم
لعنت به این شهرا،

لعنت به این واما
لعنت به این لونه،من زیر قسطاشم...

1717