نیست جز تبلیغ و تبلیغات در سیمای ما
پیر شد بس دید تبلیغ، این دل برنای ما
بس که گفتیم از بدِ تبلیغهای آن وری
گشته اینک خود دچار این مرض، سیمای ما
یک، دو یا سه، یا تمام این کانالها سر به سر
از خبر تا ورزش و آی فیلم یا پویای ما
می کند تبلیغ در هر جا بدون فوت وقت
حین و قبل و بعد و حتی در میان، ای وای ما
وا مصیبت می شود وقتی که میبینی «نود»
می کشد از گور بیرون با کفن بابای ما
اسنک و پاستیل و چیپس و بستنیهای یخی
کفشهای بُنجل «چن چاکـ » بهر پای ما
بس که می بینند تبلیغات گوناگون زنان
بهر مردان نقشه ها دارند این زنهای ما
با چنین وضعی ببین حالی نمی ماند به جا!
بر نمی آید کنون نایی دگر از نای ما
بس که تبلیغ دروغین و شعاری دیده ایم
حالت سوزش گرفته جملگی هرجای ما
از چه گویم؛ از برنج هندی بی کیفیت
یا که از تبلیغ مصنوعات بی همتای ما؟!
مستند یا فیلم یا کارتن، و حتی آشپزی
میکند تبلیغ هی با زیر نویس از چای ما!
با چنین اوضاع در هم بر هم و بی بندوبار
بی گمان دیگر امیدی نیست بر فردای ما
هر چه می خواهم نگویم شکوه، اما ناگزیر
می رسد اینک به اوج آسمان غوغای ما
ای مهندس خیز و فکر چاره ای کن، بعد از این
نیست روشن که چه آید بر سر سیمای ما...
مجید مرسلی
6060
نظر شما