الهه خسروی یگانه: شب گذشته نورمحمد درپور چشم از جهان فرو بست. نوازنده دوتار و خنیاگر بزرگ جنوب خراسان که بارها و بارها با سحر صدا و دوتارش، آدمها را مبهوت کرده بود. با فرزند این نوازنده بزرگ گفتوگویی کردهایم که میخوانید:
آقای درپور ماجرای بیماری پدر از کجا شروع شد؟
داستان بیماری پدرم از برج هفت سال ۹۱ آغاز شد. در پی دردهایی که داشت چندین و چند بار آزمایش دادیم تا فهمیدیم که به سرطان روده دچار شده است. دکتر برایش ۱۵ جلسه شیمی درمانی تجویز کرد. شش جلسه که گذشت قرار شد برای مراسمی به تهران بیاییم. به همین خاطر رفتیم و با دکترش صحبت کردیم و گفتیم که باید برای مراسمی به تهران برویم. دکتر هم گفت اشکالی ندارد، اما یکم آبان بابا دچار سکته خفیف قلبی شد. ما او را به بیمارستان تربت جام بردیم و حالش بهتر شد اما دکترها گفتند که او را به مشهد ببرید تا انژیوگرافی کنیم. بابا به ما گفت که حالم خوب است و لازم نیست ولی ما اصرار کردیم و گفتیم برای این که بهتر شوید باید برویم. آنجا گفتند باید رگش را بالون بزند اما شش شب بعد پدرم سکته مغزی کرد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد. میدانید که این جور وقتها رابطه داشتن چقدر به کار آدم میآید. آنجا ما را کسی نمیشناخت. مخصوصا این که با لباس محلی هم رفته بودیم. من آنجا پدرم را معرفی کردم و گفتم که خودم هم کارمند مرکز بهداشت هستم و خلاصه به ما قول دادند که حواسشان به پدرم باشد. بعد هم پیش دکتر سالک پزشک معالج پدرم رفتیم و گفتیم که این اتفاق افتاده او هم گفت اشکالی ندارد و یک هفته بعد برای شیمی درمانی بیاید. خلاصه برگشتیم روستا و با بیمارستان تماس گرفتیم و گفتند حالش خوب است. اما دو سه ساعت بعد زنگ زدند و گفتند که حال بیمارتان وخیم شده و خودتان را زودتر به بیمارستان برسانید. گفتم خانم شما که گفتید حالش خوب است ما الان راه بیفتیم حداقل سه چهار ساعت دیگر میرسیم. خلاصه به اقواممان در مشهد زنگ زدیم و آنها راهی بیمارستان شدند. خلاصه فردای آن روز ما هم راهی بیمارستان شدیم و از شش آبان پارسال تا به الان پدر درگیر بیماری بود. همین یک ماه پیش مادرم گفت بیاید تا پدرتان زنده است مراسم عروسی برادر کوچکم را برگزار کنیم. برادر وقتی پدرم مریض شد نامزددار بود. اینجا هم خب، رسم و رسوم خاص خودش را دارد. از دو سه روز قبل برای دیروز، کلی از هنرمندان مشهد و کاشمر و تربت جام را دعوت کرده بودیم و مشغول تهیه جایگاه بودیم که خبر دادند حاجی حالش بد شده است. درواقع عروسیمان به عزا تبدیل شد و با این که دو سه هزار نفر خبری (میهمان دعوت شده) داشتیم، همه چیز به هم ریخت. سرانجام هم که پدر از دست رفت.
طی این مدت چه کمکهایی به شما شد؟ برای هزینه درمان به مشکل برنخوردید؟
ما از رسانهها و اساتید موسیقی و مسئولین ممنونیم ولی خب از نظر کمک خودتان میدانید که هزینه بیمارستان چقدر کمرشکن است. فقط ماهی دویست هزار تومان هزینه پوشک میدادیم. کمکهایی شد ولی نه به آن شکلی که باید. طی این مدت من گلههای زیادی کردم. گفتم چطور حاضرند برای یک بازیکن فوتبال میلیاردها تومن خرج کنند ولی نوبت به امثال پدر من که میرسد پول ندارند؟ مگر ما چند نفر مثل نورمحمد درپور داشتیم؟ اگر مسئولین صد میلیون خرجش میکردند و اورا به خارج میبردند پدرم حتما خوب میشد. پدر من کسی بود که سال ۲۰۰۸ توی هالیوود لس آنجلس در مراسمی که برای بزرگداشت مولانا گرفته بودند با سازش قیامت کرد. یک پیرمرد روستایی که فقط میتوانست قرآن بخواند. یا مثلا سال ۸۳ در دانشگاه لیدن هلند که بزرگداشت شاه نعمت الله ولی را گرفته بودند طوری ساز زد که کی تا کی همه بلند شده بودند و برای پدرم دست میزدند. من خودم سال ۸۹ با پدرم و استاد پورعطایی در مراسم فلک خوانی تاجیکستان بودم و دیدم که اینها چه افتخاری برای کشورمان هستند. اتفاقا آقای مرادخانی هم آنجا بود و از نزدیک شاهد هنرنمایی پدرم و مرحوم پورعطایی بود. میخواهم بگویم پدرم افتخاری برای کشور عرفان خیز ایران است. شما نگاه کنید چه عارفان بزرگی از این کشور برخاستهاند. کسانی مثل مولانا، عبدالرجمن جامی، بایزید بسطامی، خرقانی و ... به نظرم آن طور که شاید و باید به هنرمندان نمیرسند ولی با این حال از همه تشکر میکنیم. همین که تماس میگیرند برای ما کافی است. خود آقای مرادخانی مسئول ارشاد خراسان استاد درویشی و ... خیلیها زحمت کشیدند.
استاد محمد درپور جدای چیرگی بیهمتایش در نواختن دوتار و خواندن اشعار عارفانه به گنجینه موسیقی شفاهی خطه جنوب خراسان مشهور بودند. آن میراث را آیا به شاگردان خود منتقل کردهاند؟
بله. پدرم همیشه مراجعه کنندگان بسیاری از تهران و شهرهای دیگر داشت. دانشجویانی که به سراغ پدرم میآمدند و پدرم هم خودش وقف آنها میکرد. همیشه به آنهایی که میآمدند میگفتند اول باید خودت را بسازی و بعد وارد عرفان شوی. عرفان معرفتالله است. در زمان طاغوت یک بار پدرم را به مراسمی دعوت کردند که در آن همه سران مملکت حضور داشتند. خودش میگفت وقتی رفتم روی سن نسبت به وجود مشروب در آن مراسم اعتراض کردم. یعنی حاجی آنجا هم امر به معروف کرد. الان همه موسیقی عرفانی را دوست دارند و خوشبختانه راه پدرم ادامه دارد. البته کسی به پای پدرم یا مرحوم پورعطایی نمیرسد ولی باز هم خوب است. بابا شصت هزار سخن عرفانی از حفظ داشت. یک بار آقای اردلان گفت این شعرها را یادداشت کن و من خیلی از آن اشعاری که پدر در سینه داشت را نوشتم. او میخواند و من مینوشتم. تا زمانی هم که در حیات بود وقتی دو تار میزدیم اگر ذرهای از موسیقی مقامی خودمان در میرفتیم ناراحت میشد و چون از باقی هنرمندان از لحاظ سن بزرگتر بود به بقیه هم میگفت که از موسیقی مقامی خودمان تخطی نکنند.
۲۴۴
نظر شما