رئیس کمیته ایمنی و مدیریت بحران شورای شهر تهران می گوید: تا آبان ماه ۹۳ تنها ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان از بودجه ۲۰میلیاردی این سازمان محقق شد. همین نشان می‌دهد که مدیریت بحران برای مدیران بالادستی شهرداری ارزش و اهمیتی که در دنیا دارد را ندارد.

امید کریمی، چکاوک ابراهیمی: عاقبت زلزله تهران را می دانید؟ «در زلزله بزرگتر از ۶ ریشتر در تهران کسی نمی تواند به داد زیرآوار مانده ها و زنده مانده ها برسد»، «تهران زلزله بیاید، ۱۰ درصد مردم در لحظه اول می میرند.»، «تلفات زلزله تهران، ۱۰ برابر زلزله هایتی است.» و... اینها را بارها خوانده اید و شنیده اید و حتما زیاد هم دیده اید که مانور مدیریت بحران در تهران و خیلی شهرهای دیگر برگزار می شود. لابد انتظار هم دارید که مدیریت بحران در تهران، به اندازه ای چابک باشد که حداقل بتواند از پس بحران زلزله ۶ ریشتری بر بیاید. اما رجوع کنید به خرداد سال ۹۳، زمانی که توفان سرخی تهران را در نوردید؛ بحرانی که به مراتب عواقبی کمتر از زلزله ۶ ریشتری داشت. اما شهر تا یک هفته در شوک بود و بعد از توفان نخست که بزرگترین هم بود، تازه ستاد مدیریت بحران به سازمان های تحت پوشش خود، آماده باش کامل داد.

معصومه آباد، رئيس کميته ايمنی و مديريت بحران شورای شهر تهران معتقد است که پایتخت کلا شهر امنی نیست: «مشکلات ناشی از جمعیت نظیر ترافیک، مسائل زیست محیطی و غیره از مواردی است که می‌تواند اوضاع تهران را حتی به شرایط بحرانی برساند. بنابراین وضع ایمنی شهر تهران وضعیت مطلوبی ندارد و اگر بخواهم به شاخص‌های ایمن پایتخت نسبت به حوادثی که رخ می‌دهد نمره بدهم، بی‌شک این معیار‌ها نمره قبولی کسب نمی‌کنند.»

با معصومه آباد در کافه خبر گفتگو کردیم، چند روز قبل از چهارشنبه‌سوری. بخشی از گفتگو به همان چهارشنبه‌سوری اختصاص داشت که به دلیل تایید نشدن گفتگو از سوی خانم آباد تا روز سه شنبه آخر سال، اکنون حذف می شود. این گفتگو حدود ۳ ساعت طول کشید، از کتابش حرف زدیم که گپی دوستانه و خودمانی بود. بخشی هم به آبادان، زادگاه معصومه آباد اختصاص داشت که در فرصت دیگری منتشر می شود. اما بخش مهمی از گفتگو به ایمنی در شهر تهران و مدیریت بحران و راه های حفظ هویت شهری تهران و امینت روانی شهروندان اختصاص داشت که از نظرتان می گذرد؛

همین که نزدیک به آخرین چهارشنبه سال می‌شویم، همیشه مسئولان چه در تلویزیون و رادیو و چه در دیگر رسانه، به مردم هشدار می‌دهند، ایمنی را رعایت کنند، اما سوال این است که چرا ما، مردمی محتاط نیستیم و به این همه هشدار و اعلام خطر‌ها گوش نمی‌دهیم؟ این بی‌توجهی‌ها نشانه چیست؟

متاسفانه در زمینه کاهش خطرات و آمار آسیب‌های چهارشنبه سوری و اصلا بحران های مختلف در سال‌های اخیر، رویکرد همه دستگاه‌های متولی، رویکردی مقابله‌ای بوده است. یعنی در موضوع کنترل آمار و احتمال بروز حوادث در شهر به شیوه مقابله‌ای برخورد شده تا پیشگیری. در واقع تمهیدات کمتری در زمینه پیشگیری اندیشیده نشده است. به طور مثال در حوادث زمستان ۹۲ و سال ۹۳، مرگ‌های خاموشی که در اثر گاز گرفتگی رخ‌ داده اند، از آمار غیرقابل باوری برخوردارند آن هم در حالی که با نصب یک سنسور کوچک این امکان وجود دارد که منازل از بعد گازگرفتگی ایمن شوند تا حادثه‌ای رخ ندهد. یا حریق‌های مراکز عمومی و خانگی، حوادث ترافیکی و دیگر سوانحی که منجر به فوت شهروندان می‌شوند، همگی مرگ‌هایی هستند که از پایه و اساس می‌توانستند رخ ندهند و بیش از هر چیزی در رعایت نکردن نکات ایمنی و بی توجهی به هشدارها ریشه دارند.

درواقع این امکان وجود دارد که این مرگ ها با یک سری تمهیدات پیشگیرانه، هرگز رخ ندهند.

بله. این مرگ‌ها به دلیل نبود سیستم‌های ایمنی و ضعف در پیشگیری‌ها رخ می‌دهند؛ همه هزینه‌های سازمان‌ها صرف مقابله با حوادث می‌شود، در حالی‌که باید صرف پیشگیری‌ها شوند. همین توفانی که در تهران رخ داد حادثه‌ای غیرمترقبه بود که می‌توانست با تمهیدات ویژه پیشگیرانه به درستی مدیریت شود، اما دیدیم که منجر به مرگ تعدادی از شهروندان شد و هنوز هم شماری از خانواده‌ها درگیر تبعات منفی آن حادثه هستند. آنچه در این میان حائز اهمیت است تغییر دیدگاه های مقابله ای به عملکردهای پیشگیرانه است. متاسفانه تیر پیکان فعالیت های سازمانی ما در شهر بیشتر جبران خسارات و مقابله با بحران را نشانه رفته است. درحالی که اولین گام در راستای دستیابی به سطح پایین تری از مواجهه با حوادث و سوانح کاربست تمهیدات ایمنی و اقدامات پیشگیرانه است.

به توفان تهران اشاره کردید. باد سرخی که طرف کمتر از پنج دقیقه تهران را درنوردید و خسارات فراوانی از خود برجا گذاشت. بعد از این حادثه، گذشته از اینکه برخی سازمان‌ها و مدیران مقصر شناخته شدند، به طور کلی چه اقداماتی صورت گرفت تا تهران در زمینه برخورد و مدیریت حوادثی از این دست به توانمندی لازم برسد؟

تا به حال اقدامات خاصی صورت نگرفته است فقط یک ابهامی وجود داشت در روزهای پس از وقوع حادثه توفان و آن هم مربوط به آسیب دیدگان حوادث مترقبه بود که مشخص نبود چه کسی باید پاسخگو باشد. معلوم نبود مرجع پاسخگویی سازمان مدیریت بحران است یا وزارت کشور یا شهرداری. مردم باید مطالباتشان را از چه کسی و چه مرجعی پیگیری کنند. به همین دلیل نیز شورای شهر یک مصوبه‌ای را به تصویب رساند مبنی بر اینکه در زمینه حوادث غیرمترقبه بشود برآوردی از میزان خسارت‌های جانی و مالی تهیه شود تا سازمان‌هایی که مرجع قانونی این حوادث هستند به جبران خسارت‌ها بپردازند. چراکه در بحث حوادث غیرمترقبه توفان، سیل، زلزله، عموما سازمان‌هایی که حاکمیتی و دولتی، آن‌ها وظیفه ارائه خدمات و جبران خسارت‌ها را برعهده دارند. شهرداری تنها در حوزه ترافیکی و معابر و آوارها و عمارت و درختی در خیابان بیفتد و آسیبی به فرد وارد شود، مسئولیتی دارد. از همین رو سعی کردیم در بحث حوادث، ایمنی را به صورت مطالبه اجتماعی درآوریم. گا‌ها مردم از معبری عبور می‌کنند و داخل چاله‌ای می‌افتند. به جای آنکه بگویند چرا چاله اینجاست، می‌گویند حواسم نبود و افتادم در داخل چاله. در صورتی که این وارد کردن اتهام به شخص خودشان، نباید صورت بگیرد و واقعیت ندارد، بلکه این چاله است که از پایه و اساس نباید در آن معبر وجود داشته باشد. پس فرد مقصر نیست حتی اگر خودش با خبر نباشد. یعنی مردم حق خودشان می‌دانند که چاله در مسیرشان قرار داشته باشد. از موارد غیر ایمن بودن شهر است. مثلا در سال گذشته در منطقه ۱۱، یک دانش آموز دبستانی در یکی از مناطق تهران در بوستان در حال بازی بود که دست‌اش را داخل حوض آبی که در بوستان قرار داشت کرد و دچار برق گرفتگی شد و در گذشت. در حالی که می‌توانست این اتفاق رخ ندهد. شهر باید ایمن باشد، شهر باید شاخص‌های زندگی ایمن و عاری از خطر را داشته باشد. شهر نباید لبریز از موارد غیر امین باشد که یک کودک به دلیل بازی در بوستان، دچار برق گرفتگی شود و خانواده‌ای داغدار شود.

اوضاع ایمنی شهر تهران را چگونه می‌بینید. وقتی در شهر تردد می‌کنیم چقدر می‌توانیم مطمئن باشیم که شی‌ای به سرمان نخورد و نمیریم؟ چقدر برای فعالیت‌های شهر پروتکل‌های ایمنی رعایت می‌شود؟

در شورای شهر سوم به دلیل قلت افراد و کثرت کار‌ها و نبود توانایی‌های لازم برای کارهای تخصصی، طرح موضوعات ایمنی بسیار سخت بود اما در شورای جهارم، کمیسیونی با عنوان سلامت و محیط زیست آغاز به کار کرد که در زیر مجموعه آن کمیته‌ها و کارگروه‌های تخصصی فعالیتشان را آغاز کردند. کمیته ایمنی نیز یکی از این کارگروه‌های تخصصی بود. وقتی ما در این کارگروه به مسائل ایمنی شهر تهران ورود پیدا کردیم تازه متوجه شدیم که چقدر پایتخت غیرایمن است و چقدر کلانشهر تهران حادثه خیز است و می‌تواند آبستن حوادث باشد. در واقع وقتی از خانه بیرون می‌آییم مشخص نیست آیا سالم به خانه باز می‌گردیم یا خیر و آیا در حادثه‌ای، چه حوادث ترافیکی و چه دیگر حوادث، جان سالم به در خواهیم برد یا خیر. نمونه بارز این نبودن ایمنی‌ها، حادثه‌ای بود که در نیمه نخست سال جاری در یکی از بزرگراه‌های تهران برای یک اتوبوس شهری رخ داد که جان چندین تهرانی‌ها را گرفت و هنوز شماری از مسافران این اتوبوس کذایی، درگیر آسیب‌های روحی و جسمیشان از حادثه هستند. من معتقدم اگر می‌گوییم که تهران شهر مهربانی و دوستدار فرهنگ و اخلاق است، اصلا در گفتمان فرهنگی و اجتماعی شهر، نباید با گاردریل‌ها و ابزارهای خشن آهن و چوب با مردم حرف بزنیم. اگر به دنبال توسعه اجتماعی هستیم، نخستین الفبای این مهم آن است که ما با ابزارهای نرم و لطیف از جنس کلمه با هم حرف بزنیم و گفت‌و‌گو کنیم. هزینه این گفت‌و‌گو را چه کسی باید پرداخت کند. زمان آن گذشته که برای عبور از خیابان حتما باید یک دیوار آهنی دو متری ساخته شود.

وقتی مردم متوجه این نکات نیستند و بی‌توجه به ضرورت نکات ایمنی از عرض خیابان‌ها عبور می‌کنند، مسئولان به جای ساخت نرده‌های مرتفع چه باید بکنند؟

نگویید مردم متوجه نمی‌شوند، اتفاقا برعکس من معتقدم که مردم متوجه می‌شوند. یک زمانی گفته می‌شد در بوستان‌های گل نکارید چون مردم می‌آیند و می‌کنند. گفتند، بگذارید اینقدر گل را بکنند تا یاد بگیرند. الان در تمام نقاط شهر درخت و گل است. فعالیت‌های فرهنگی زمان بر هستند و نیاز به صبر و حوصله بیشتری نسبت به اجرای طرح‌های ضربتی دارند. اما نتایجشان بسیار ارزشمند‌تر و گوارا‌تر هستند. اگر می‌گوییم به دنبال توسعه اجتماعی هستیم، اولین گامش این است که نخست یاد بگیریم چگونه با یکدیگر صحبت و گفتگو کنیم. تعامل داشته باشیم و از مسیر بحث‌ و شور به راهکارها و سازندگی بپردازیم. براساس آمارهای رسمی که سازمان بهداشت جهانی منتشر کرده، ایران به‌ازای هر صد هزار نفر جمعیت، پنجمین کشور دنیا از لحاظ مرگ و میر و تلفات رانندگی است و در مدیترانه شرقی نیز در جایگاه اول قرار گرفته ایم. شاید باورش مشکل باشد، اما اگر آمار مرگ و میر حوادث ترافیکی کشور را با تلفات زلزله‌های صد سال گذشته کشور یا کشته‌شدگان هشت سال جنگ ایران و عراق و کشته‌های حوادث هواپیمایی کشور مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که نا ایمنی در معابر و خودرو‌های غیراستاندارد در کشور همچنان قربانیان بیشتری گرفته است. ایمنی در معابر شهری از اهمیت بسیاری برخوردار است، ولی آنچه در حال حاضر با آن مواجه هستیم بدلیل قدیمی بودن و عدم محاسبه تعداد تصادفات احتمالی (در زمان ساخت معابر) با در نظر گرفتن شیب، طول و پیچ معبر، میزان تردد خودروها، سازه های مختلف همچون فضای سبز ایجاد شده، ایمنی جاده‌ها برای استفاده‌کنندگان آن در برخی موارد به حداقل رسانده است. همان طور که استفاده از وسایل نقلیه روز به روز رو به افزایش است، حوادث راه نیز به عنوان عاملی در افزایش مرگ و میر و صدمات گسترش مییابد. بر اساس برآورد سازمان بهداشت جهانی در صورتی که اقدامات موثري براي ارتقاء سطح ایمنی راه صورت نگیرد صدمات راه از رتبه نهم علل مرگ ومیر در سال 1990 به رتبه سوم در سال 2020 صعود می کند. در این میان کشور ایران به گزارش پژوهشکده بیمه مرکزی ایران نیز تا ابتدای سال 92، در میان ۱۹۰ کشور دنیا از نظر ایمنی و تصادفات رانندگی در رتبه ۱۸۹ قرار گرفته است.

هویت فرهنگی ارتباط نزدیکی با خاطرات شهر دارد. خاطره شهر باید هر لحظه در ذهن مردم زنده و ماندگار باشد و به قول معروف سینه به سینه انتقال یابد؛ خاطرات شهر جزء میراث شهر و محله های آن محسوب می شود. یعنی اگر میراث فرهنگی یک محله حفظ شود، آن محله به ارزش و پایداری، اقتدار و عزت محله اش فکر و برای ماندگاری اش تلاش می کند. اما اگر این اتفاق رخ ندهد، فرد دچار بی هویتی و نداشتن حس دلبستگی به جغرافیای محل سکونتش می شود.

از این صحبت شما این نتیجه را می گیرم که دوز ایمنی شهر تهران بسیار پایین است.

در موضوعات مختلف متفاوت است؛ در بحث‌های ایمنی ترافیک، مشاغل خانگی، آتش و حوادث، وضعیت کاملا متفاوت است. به طور مثال در بحث ایمنی و آتش نشانی، با توجه به اینکه بافت فرسوده داریم و حوادثی که عموما برایمان رخ می‌دهد، به خصوص در برخی مناطق مثل ۱۲، به دلیل فرسودگی‌ها و قدیمی بودن ساخت و ساز‌ها و کابل کشی‌ها، بیشترین حوادث در این منطقه رخ می‌دهد، اما خوشبختانه در زمان طلایی که ۴:۲۵ است، بسیار رعایت می شود، البته در انتهای برنامه چهارم باید به ۴:۱۵ برسد اما با توجه به نرم جهانی در وضعیت خوبی قرار داریم. درباره تصادفات می توان با تدوین و اجرای یک برنامه ۴-۵ ساله آمار را به نصف و حتی یک سوم میزان فعلی رساند. این قبیل برنامه ها در کشورهایی همچون ژاپن، آلمان و کشورهای اتحادیه اروپا که حتی میزان تلفاتشان در تصادفات از میزان جهانی پایین تر بوده است، اجرا شده و باز هم آنها با اجرای یک برنامه مدون توانستند این میزان را به نصف کاهش دهند. در بحث ایمنی عمران هر چند وقت یک بار می بینیم که به دلیل گودبرداری‌های غیرایمن، حادثه‌ای رخ می‌دهد. این حوادث همگی در شرایطی رخ می‌دهد که وضعیت عادی است، اما اگر شرایط غیرعادی مثل توفان رخ دهد، بی‌شک داربست‌های ناایمن، گودبرداری‌های غیرمطمئن و تمامی پروژه‌هایی که شاخص‌های ایمنی را رعایت نمی‌کنند، خود سانحه ساز خواهند شد و مخاطرات زیادی را متوجه شهروندان خواهد کرد. بعنوان مثال بخش زیادی از تلفات در توفان شهری، همین مصالحی بود که از ساختمان‌های نیمه ساخته سقوط می‌کرد. با وجود اینکه بالاترین آمار حوادث آوار و گوربرداری در ۹ ماه از سال ۹۲ در منطقه یک تهران ثبت شده است، متاسفانه در همین منطقه با تعدد گودبرداری های ناایمن که در پاره ای از موارد منجر به خسارات جبران ناپذیر به ملک همجوار شده است، مواجه هستیم. اما در صورتیکه قوانین، اصول و استانداردهای ایمنی در شهرسازی و عمران اعمال شود در متن شهر با حوادث کمتری مواجه خواهیم شد. به همین دلیل لازم است مسئولین در حوزه های مختلف نسبت به اجرا، نظارت بر اجرا و احصاء قوانین برای پوشش خلا ها اقدام کنند.

تهران در سال گذشته حوادث ناگواری را به خود دید. اگر بخواهید بگویید کدام حادثه، غم انگیز‌ترین سانحه بوده است، به کدام حادثه اشاره می‌کنید؟

در سال گذشته یکی از دردناک‌ترین و بد‌ترین سوانحی که تهرانی‌ها شاهد رخ دادنش بودند، مرگ مرحوم چراغی بود. اتفاق ناخوشایندی که می‌توانست رخ ندهد اما رخ داد و خانواده‌ای را دغدار کرد. هرچند که سقوط دو خانم سرپرست خانوار از ساختمانی در حال سوختن خیابان جمهوری نیز تهرانی‌ها را داغدار کرد و خاطره تلخی در ذهن مردم بر جا گذاشت. این‌ها از جمله حوادثی بودند که می‌توانستند رخ ندهند اما به دلیل غیر ایمن بودن شهر تهران، منجر به کشته شدن شهروندان شدند.

آیا می‌توانیم بگوییم وضعیت ایمنی تهران بحرانی است؟

متاسفانه شهر تهران در حوزه های مختلف خدمات شهری با چالش های ایمنی بسیاری دست و پنجه نرم می کند؛ ساخت و ساز در حریم مسیل‌ها، فرسوده بودن برخی از شریان‌های حیاتی و نیز قرار گرفتن تهران در بستری لرزه خیز وضعیت ایمنی این شهر را در شرایطی خاص قرار داده است. از سوی دیگر مشکلات ناشی از جمعیت نظیر ترافیک، مسائل زیست محیطی و غیره نیز از مواردی است که می‌تواند اوضاع تهران را حتی به شرایط بحرانی برساند. بنابراین وضع ایمنی شهر تهران وضعیت مطلوبی ندارد و اگر بخواهم به شاخص‌های ایمن پایتخت نسبت به حوادثی که رخ می‌دهد نمره بدهم، بی‌شک این معیار‌ها نمره قبولی کسب نمی‌کنند. در این زمینه به منظور ارتقا ایمنی شهر؛ تبیین سهم پروژه های ایمنی در برنامه های سال جاری، مقایسه و تطبیق آمار سوانح شهری در کشور با سایر کشورهای عضو اتحادیه های بین المللی خاورمیانه در جهت شناسایی جایگاه ایمنی شهر و ارتقا سطح ایمنی در منطقه خاورمیانه و اجرای طرح سلامت شهروندان وکارکنان امری ضروی به نظر می رسد. همچنین از آنجا که ضریب ایمنی در شهر ما هنوز با وضع مطلوب جهانی فاصله زیادی دارد و نیاز به توجه بیشتر نیست، ما نیازمند تدوین شاخص ترکیبی با نگاه سلامت محور از عوامل موثر در حوادث هستیم تا بتواند عملکرد ایمنی در حوزه ای مختلف شهری و در مقایسه با سایر کشورها را مورد ارزیابی قرار دهد. در این راستا بهبود ایمنی شهر سازی، عمران، حمل و نقل، محیط زیست و غیره مستلزم انجام فعالیتهاي مستمر، یکپارچه و منظم است که باید در زمینه هاي مختلف مدیریتی، طراحی و ساخت، ایمنی و بهبود شرایط و رفع نقاط حادثه خیز،همراه با تبلیغات و آموزش هاي موثر ایمنی به شهروندان و توانمند سازی عمومی صورت پذیرد.

شما بار‌ها در صحبت‌هایتان گفتید تهران ایمن نیست و وضعیت ایمنی تهران در مرحله هشدار قرار دارد. در اینجا بحثی که مطرح می‌شود، مدیریت بحران است. مدیریتی که در سنوات گذشته و به واسطه وقوع حوادث متعدد، مشخص شد دچار ضعف است. چرا مدیریت پیشگیری و بحران تهران اینقدر با مشکلات مواجهه است؟

این خلاء‌ها و ضعف‌ها یک دلیل واضح و روشن دارد و آن این است که مدیریت پیشگیری بحران برای مدیریت شهری تهران اولویت نخست نیست. یعنی اگر شاخص اولویت‌ها را با توجه به بودجه‌ها و اعتبارات به صف کنیم، می‌بینیم که مدیریت بحران ته صف اعتبارات قرار گرفته است.‌‌ همان طور که شاهد بودیم در بودجه ریزی سال ۹۴ نیز بار دیگر همچون سال ۹۳، بار دیگر مدیریت بحران کمترین اعتبارات یعنی حدود ۳درصد حجم کل بودجه شهرداری را شامل شد. به طور مثال وقتی فرهنگ در اولویت است، بخش قابل توجهی از بودجه به سمت برنامه‌های فرهنگ ساز، سرازیر می‌شود یا وقتی مدیریت پسماند و اجرای طرح تفکیک زباله از مبدا جزء نخستین تمهیدات مدیریت شهری قرار می‌گیرد، می‌بینیم که بودجه با نگاه حمایت گرایانه‌ای به این بخش تخصیص می‌یابد. یا در مورد مترو و رفع معضلات ترافیک نیز شاهد همین وضع هستیم. اما در خصوص مدیریت بحران این اولویت بندی‌ها مد نظر مدیران فرادست نیست.

اعمال قانون برای مجتمع تجاری علاءالدین در جای خود، اتفاق و رویکرد خوبی بود اما به شرط آنکه علی السویه باشد و همه موارد غیرایمن شهر را نیز پوشش دهد. ولی در همان شرایط موردی داشتیم که اتفاقا صاحبش همان مالک پاساژ علاءالدین بود و مکررا شکایت هایی از آن توسط شهرداری منطقه یک و سازمان مدیریت بحران و دیگر سازمان های متولی غیرایمن بودن این سازه به اعضای شورای شهر گوشزد می شد اما عملا هیچ اتفاقی نیفتاد

در سال ۹۳ بودجه مدیریت بحران چقدر بوده است؟

از بودجه مدیریت بحران در سال گذشته، تنها چهار میلیارد تومان اختصاص یافته است. این رقمی که در نظر گرفته شده، تنها به پرداخت حقوق پرسنل در طول یک سال تخصیص می‌یابد و نمی‌تواند منجر به تجهیز امکانات یا نوسازی‌ها شود. بگذارید این طوری بگویم، وقتی به یک سازمان چنین بودجه اندکی تخصیص می‌یابید، آن وقت ما انتظار داریم چه بحرانی را مدیریت کند؟ چه حادثه‌ای را رفع مشکل کند؟ آن‌هم در حالیکه در برنامه‌های این سازمان، توسعه و تجهیز سوله‌های مدیریت بحران (معین)، که بهترین مکان‌های امن در مواقع بروز حوادث باید باشند، ذکر و مورد تاکید مدیریت شهری قرار گرفته است.

این بدین معناست که در بهترین حالت ممکن، مدیریت شهری تنها 3 درصد از بودجه کلان سال گذشته تهران را به مدیریت بحران تخصیص داده است؟

بله. در سال جاری تا آبان ماه تنها ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان از بودجه حدود ۲۰ میلیاردی این سازمان محقق شده بود و همین نشان دهنده آن است که مدیریت بحران برای مدیران بالادستی شهرداری آن ارزش و اهمیتی که در دنیا دارد را ندارد. در سال ۹۴ نیز بودجه به میزان سال گذشته تعیین شده و تنها توان پرداخت حقوق و دستمزد‌ها را دارد. به طوریکه حدود ۳۶میلیارد تصویب شده است. اگر یک حادثه‌ای شهر را در بر بگیرد، شهر توان مقابله با حادثه را ندارد و به قول معروف تاب آوری شهر در مقابل حادثه بسیار بسیار کم و خطرساز است. چراکه این بودجه واگذار شده تنها کفاف پرداخت حقوق و دستمزد‌ها را می‌دهد و سازمان توان گام برداشتن در مسیر تجهیز شهر و توسعه سوله‌های معین را ندارد. بهتر است اینگونه بگویم که مدیریت شهری با تخصیص این بودجه اندک به مبحث مهم ایمنی‌ها، سازمان مدیریت بحران را در یک حالت ایستایی نگه می‌دارد تا تنها سرپا باشد و حضور داشته باشد. وگرنه سازمان توان هیچ ابتکار و توسعه و پیشرفتی ندارد.

آیا امکان این وجود ندارد که شورا با تصویب قوانین بالادستی توجه به مدیریت بحران را در اولویت‌های مدیران شهری قرار دهد؟

باید این تفکر ایجاد شود تا اولویت‌ها دستخوش تغییرات قرار بگیرد. در واقع برای شهر باید این نگاه به مشکلات احتمالی که پیشگیری اولا به درمان است شکل بگیرد تا مدیریت بحران هم ردیف توسعه مترو یا مدیریت پسماند لحاظ شود. در واقع این سیستم نظام اجتماعی باید دچار تحول شود. در سیستم نظام بهداشت نیز شاهد این مشکلات هستیم به طوریکه دولت ۸۰ درصد اعتبارات وزرات بهداشت را به درمان تخصیص داده و تنها ۲۰درصد از بودجه کلان حوزه بهداشت وسلامت به پیشگیری‌ها، اختصاص یافته است. در حالیکه در کشورهای توسعه یافته، همه هزینه‌ها به سمت پیشگیری‌ها، مراقبت‌ها، رعایت نکات بهداشتی و ایمنی سوق داده می‌شوند تا حجم اندکی از بودجه‌ها صرف درمان و رفع بحران‌ها شود. سیستمی که با عنوان selfcare یا خودمراقبتی معروف است در حالیکه در کشور ما هنوز سیستم‌های حوزه بهداشت و ایمنی، مقابله‌ای است. هم اکنون کشور در شرایط فرصت قرار دارد. یعنی ما فرصت غنی سازی شهر‌ها برای پیشگیری از بروز حوادث را داریم در حالیکه ما خودمان را آماده می‌کنیم برای روزهای بعد از وقوع حوادث. این طرز نگاه به حوادث است که باید تغییر کند. بطور مثال قوانين ايمني كودك، مدارس، دانشگاه‌ها، قوانين ايمنی در حوزه سالمندان، معلولين و جانبازان، قوانين ايمني معابر از 2 بعد: پیمانکاران و نهادهاي نظارتی، قوانين ايمني مراكز تفريحي، قوانين ايمني درياچه‌هاي داخل شهر، قوانين ايمني غذايي (Food safety‌) ، قوانين ايمني مكان‌هاي عمومی (پارك‌ها، سينما، بازار و مسجد و ...)، قوانين ایمنی در مشاغل خرد، قوانين ايمنی گرم‌خانه‌ها و مراکز اسکان، و بالاخره قوانين ايمني در برابر ناهنجاري‌هاي اجتماعي (كودك‌آزاري، زن‌آزاري، سوء استفاده معتادين از كودكان و ...) از جمله خلاهای قانونی ما در حوزه ایمنی و حقوق شهروندی در کشور است. به همین دلیل تبیین قانون جامع ايمني كشور در راستای توانمندسازی مدیریت بحران و نیل به جامعه ایمن در کشور امری اجتناب ناپدیر است.

با توجه به اینکه تهران در شرایط کم آبی و نیمه خشک قرار گرفته، دور از انتظار نیست که این خشکسالی‌ها و تغییر اقلیم جغرافیایی شهر در سال جدید بار دیگر منجر به بروز توفان شود. با توجه به کمبود بودجه‌ها در حوزه مدیریت بحران، تهرانی‌ها باید منتظر چه اتفاقات ناخوشایند دیگری باشند؟

اما متاسفانه بخشی از ضعف کنونی اعم از کمبود آب و خشکی های ناخواسته پایتخت، به دلیل نبود سیستم مهارکننده آب‌های روی زمین (که به واسطه بارش‌ها در خیابان‌ها جاری می‌شوند) باز می گردد. در تمام کشورهای توسعه یافته این سیستم، به کمک مهار آب های روی زمین می آید و سهم قابل توجهی از آب مورد نیاز برای توسعه فضای سبز را تامین می کند این در حالی است که در تهران هنوز به این فناوری دست نیافته ایم. از همین روی، تهرانی ها باید منتظر کم آبی، احتمال جیره بندی و به واسطه آن توسعه خشکسالی و شکل گیری مناطق توفان زا باشند زیرا که با این تواصیف احتمال بروز بحران نیز وجود دارد. بطور کلی میزان زیادی از آب در شبکه های انتقال آب به هدر می رود که این میزان در ایران به 30 درصد می رسد. نرخ آب بها در ایران به حدی پایین است که حساسیت مشترکین را بر نمی انگیزد تا الگوی مصرف خود را اصلاح کنند.

حتی گفته می شود یکی از دلایل نشست خاک زمین های حواشی ایستگاه های مترو در دست احداث همین کم آبی هاست.

حجم زیادی از برنامه های فرهنگی در زمینه کم آبی تهران، از سوی مسئولان در دستور کار قرار گرفته است. اما از آنجائیکه نظام فرهنگی ما یک پارچه نیست، بسیاری از این نوع برنامه ها در نیمه راه با مشکل برخورد می کنند. به طور مثال در زمینه کمبود آب و ارائه راهکارهای تاثیر گذار، جلسات متعددی برگزار شد که طی آن با مسئولان تلاش کردیم تا با برنامه های فرهنگی و همیاری صدا و سیما، در زمینه آگاه سازی و جلب مشارکت های مردمی گام های موثری برداریم؛ بر اساس نص صریح قانون، مباحثی از این دست جزء آموزش فرهنگ عمومی قرار می گیرد، اما می بینیم که صدا و سیما در این زمینه درخواست پول کرده است. حتی در زمینه آگاه سازی شهروندان به ویژه نوجوانان در پرهیز استفاده از مواد محترقه در جشن چهارشنبه سوری نیز مقرر شد با همکاری سازمان آتش نشانی، تیزرهایی از تلویزیون پخش شود، اما بار دیگر رسانه ملی بر خلاف سیاست های کاریش، درخواست حق الزحمه بسیار هنگفتی کرد که به دلیل اهمیت و ضرورت پخش این تیزرها، سازمان آتش نشانی این هزینه ها را پرداخت کرد. درباره آب هم همین است؛ سازمان آب یک سازمان کم توان است و از لحاظ مالی با مضیقه های بسیاری مواجه است. از همین رو با درخواست هزینه های کلان از سوی صدا و سیما و با توجه به اهمیت موضوع صرفه جویی کسی جز شهروندان و منابع آبی شهر متضرر نمی شود. تنها ابزار رسانه عمومی و ملی مان که مخاطب قابل توجهی را پوشش می دهد، تلویزیون است اما به دلیل نبود یکپارچگی و هم بستگی نظام اجتماعی، شمار زیادی از قطار برنامه های فرهنگی به ایستگاه مقصد نرسیده متوقف شده اند و دستاوردهای مثبت به سکوت تبدیل شده اند.

آیا خدمات و بسته های حمایتی نوسازی بافت فرسوده در سال های اخیر به حدی بوده که روزنه امیدی را به حذف فرسودگی ها از تهران باز کند؟

بخشی از بافت فرسوده شهر احیا شده اما متاسفانه قابل توجه نبوده است و ما نمی توانیم از نوسازی بافت فرسوده به عنوان یک عملکرد مثبت یاد کنیم. چرا که در تمام مناطق پایتخت همچنان شاهد وجود فرسودگی ها هستیم. فرقی نمی کند هم مناطق شمالی و هم جنوبی شهر، هم شرقی و هم غربی به نسبه حجمی از فرسودگی ها را به خود اختصاص داده اند. بارها عنوان شده جدا از احتمال وقوع زلزله چند ریشتری و نابودی بخش زیادی از پایتخت و همچنین کم آبی، وجود بافت فرسوده نیز همچون بحرانی در شهر خودنمایی می کند. فرقی نمی کند یک نفر شمال نشین باشد یا ساکن جنوبی ترین نقطه تهران، مناطق شرقی یا غربی، مسئله مهم این است که تهران در همه نقاطش دچار عارضه فرسودگی بافت مسکونی است.

در سال گذشته یکی از دردناک‌ترین و بد‌ترین سوانحی که تهرانی‌ها شاهد رخ دادنش بودند، مرگ مرحوم چراغی بود. اتفاق ناخوشایندی که می‌توانست رخ ندهد اما رخ داد و خانواده‌ای را دغدار کرد. هرچند که سقوط دو خانم سرپرست خانوار از ساختمانی در حال سوختن خیابان جمهوری نیز تهرانی‌ها را داغدار کرد و خاطره تلخی در ذهن مردم بر جا گذاشت. این‌ها از جمله حوادثی بودند که می‌توانستند رخ ندهند

البته با وجود آنكه نسبت مساحت بافت فرسوده به سطح كل شهر تهران در حدود ۵ درصد است، اما نتايج حاصل از شناسايي محدوده بافت هاي فرسوده نشان مي‌دهد بيش از ١٧ درصد از جمعيت مردمي شهر در پهنه بافت هاي فرسوده زندگي مي كنند كه بيشترين سهم آن ها در مناطق ١٢ ،١٧ و ١١ متمركز شده است. نكته حايز اهميت اينست كه بالاترين آمار حوادث حريق نيز متوجه همين مناطق است. همين امر لزوم توجه جدي به نوسازی، مقاوم سازي و أيمن سازي شهر از منظر فرسودگي را محرز می کند.

بسیار گفته شده که در زلزله تهران، پس از آوار، شبکه گاز و برق، تلفات دارند. اوضاع این بخش ها چطور است.

متاسفانه در مبحثی مثل فرسودگی بافت های مسکونی، به روی زمین محدود می شوند در حالیکه اوضاع شهر در زیرزمین چندان مطلوب نیست. همین حالا به واسطه عبور لوله های آب و گاز رسان در زیر زمین، مشکلات عدیده ای وجود دارد که هر لحظه همچون پارامتری خطرساز تهران و ساکنانش را تهدید می کند. این در حالی است که نه نقشه مشخص و دقیقی از وضعیت زیر زمین تهران و لوله کشی های خیابان ها داریم و نه می دانیم تمامی تاسیسات به طور دقیق از کجا عبور می کنند. عدم وجود نقشه دقیق و مشخصی از پایتخت نشینی، تهران را هر لحظه در معرض خطرات بی شماری قرار می دهند. فرسودگی های موجود در شهر قابل توجه است اما اقداماتی که صورت گرفته بیشتر شکل و شمایل محلی دارند. یعنی هر فردی که توانایی استفاده از تسهیلات احیای بافت فرسوده را داشته، نوسازی در خانه اش صورت گرفته است. دلیل این مشکل نیز تحقق نیافتن مدیریت یکپارچه شهری است. چرا که 24 سازمان در نوسازی بافت فرسوده دخیل هستند. فقط شهرداری نیست که نوسازی بافت فرسوده را در دستور کار خود قرار داده و حتی چند گام از سایر سازمان ها جلوتر است، بلکه 23 سازمان دیگر نیز موظفند تا فرسودگی ها را از چهره شهر خط بزنند. این بدین معناست که همه سازمان ها باید به صورت مشترک اقدام به حل مشکلات کنند و به قول معروف دست به دست هم بدهند تا تهران از معضلات کنونی اش در زمینه فرسودگی بافت های مسکونی، رهایی یابد. بافت های فرسوده یکی از آسیب پذیرترین مناطق در حین بروز حوادث است. ساکنین بافت های فرسوده به دلیل عدم توان مالی شان توان اقتصادی فردی ندارند و باید حتما دولت با پرداخت اعتبارات لازم در زمینه نوسازی ها آنها را حمایت کند. معتقدم دولت و شهرداری در زمینه نوسازی بافت فرسوده باید در کنار یکدگیر قرار بگیرند تا این معضل از تهران رخت بربندد و در پی آن نیز شاخص های ایمنی زندگی سالم ارتقا یابد.

با توجه به وسعت مشکلات پایتخت، بارها در شورای سوم به خنده و مزاح از سوی برخی اعضا این جمله عنوان می شد که تهران را باید کوبید و از ابتدا ساخت. با این جمله موافتید؟

نه چندان. معتقدم نوسازی بافت فرسوده یعنی ساخت مجدد بنایی که از نظر معیارهای استاندارد، دچار فرسایش است. بهتر است با ذکر مثالی توضیح بدهم. در نوسازی بافت فرسوده اگر نگاهی به عملکرد کشور چین بیندازیم، می بینیم که روش کار کاملا متفاوت با این است. مثلا برای نوسازی بناهای یک کوچه، به جای تخریب و سرگردان کردن ساکنان و حتی کوچ دادن شهروندان به مناطق دیگر، ردیف مشابهی از همین ساختمان های فرسوده را در بخش پشت تملک و نوسازی کرده و تحویل ساکنان خانه های فرسوده می دهد. روشی که آرام آرام و لایه لایه پیش می رود و منجر به نو شدن بناهای ساختمانی در یک کوچه فرسوده می شود تا هم هویت فرهنگی را بدون آسیب زدن به هویت محله ای و تخریب بافت شهری حفظ کند و هم دلبستگی های محلی را تقویت کند. چراکه دلبستگی های محله ای بزرگترین سرمایه های اجتماعی یک جامعه است. مسئله مهمی که امروز در تهران دچار خدشه شده و به بزرگترین معضل و بحران فرهنگی جامعه شهری پایتخت، یعنی نبود هویت محله ای، منجر شده است. شما نگاهی به انتخابات شورایاری ها بیندازید. تمام تلاش شورای شهر ایجاد انگیزه و دلبستگی محله ای در روحیه شهروندان است. چرا که معتقدیم محله های تهران باید توسط خود مردم اداره شوند تا با دلسوزی بیشتر مردم، شاهد رشد شاخص های کیفی زندگی باشیم. وگرنه تا زمانیکه سازمانی با عنوان سازمان پارک ها و توسعه فضای سبز، اقدام به گل کاری و درختکاری کند، وضع فضای سبز تهران بهبود نمی یابد و هیچ گاه به معنای واقعی کلمه، توسعه فضای سبز صورت نخواهد گرفت. حتما مشارکت و همراهی مردم در حفظ و نگهداری دخیل خواهد بود.

این تعلق خاطر محله ای همان عرق مردم به محل زندگی شان است.

بله، ببینید توسعه فضای سبز زمانی نتیجه بخش خواهد بود که فردی محل زندگی اش را مثل خانه شخصی اش تلقی کند. ضمن آنکه تنها کاشت و توسعه نیست که اهمیت دارد بلکه این نگهداری و حفظ درختان و گیاهان است که از اهمیت دوچندانی برخوردار است. اگر نگاهی به سابقه برگزاری نمایشگاه گل و گیاه شهرداری بیندازید، می بینید که هرساله با چه استقبال مردمی مواجه می شود. این بدین معناست که مردم به گل و گیاه و اصولا فضای سبز علاقه وافری دارند. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که ما در مقابل این علاقه مردمی، چه استفاده از این فرصت می کنیم؟

در میان صحبت هایتان گفتید که هویت فرهنگی تهران خیلی لطمه خورده است. این هویت فرهنگی را که خیلی ها می گویند پایه و اساس ایمنی شهر و امنیت روانی شهر و تک تک شهروندان است، چگونه باید احیا کنیم؟

هویت فرهنگی ارتباط نزدیکی با خاطرات شهر دارد. خاطره شهر باید هر لحظه در ذهن مردم زنده و ماندگار باشد و به قول معروف سینه به سینه انتقال یابد؛ خاطرات شهر جزء میراث شهر و محله های آن محسوب می شود. یعنی اگر میراث فرهنگی یک محله حفظ شود، آن محله به ارزش و پایداری، اقتدار و عزت محله اش فکر و برای ماندگاری اش تلاش می کند. اما اگر این اتفاق رخ ندهد، فرد دچار بی هویتی و نداشتن حس دلبستگی به جغرافیای محل سکونتش می شود.

بودجه مدیریت بحران در سال گذشته، تنها چهار میلیارد تومان بوده است. این رقمی که در نظر گرفته شده، تنها به پرداخت حقوق پرسنل در طول یک سال تخصیص می‌یابد و نمی‌تواند منجر به تجهیز امکانات یا نوسازی‌ها شود. بگذارید این طوری بگویم، وقتی به یک سازمان چنین بودجه اندکی تخصیص می‌یابید، آن وقت ما انتظار داریم چه بحرانی را مدیریت کند؟ چه حادثه‌ای را رفع مشکل کند؟

با اتکا به چه روش هایی می توان این هویت محله ای را حفظ کرد؟

هویت یعنی پاسداشت آنچه که از گذشته تا به امروز داشته ایم. آنچه که از گذشتگان به ما رسیده است. همین که مدیریت شهری گروه های محله ای ایجاد کند تا خاطرات محله بازگو و مرور شود، بازی های محله ای و خاطرات محله به نسل جوان منتقل شود و به طور کلی فولکلور منطقه و محله ها حفظ شود، بی شک حس دلبستگی جغرافیایی شهروندان نیز تقویت می شود. در اولین ماه های عضویت و ورودم به کمیسیون فرهنگی شورای سوم شهر تهران، دو مصوبه را از الف تا ی نوشتم و پیگیر تصویب شان شدم. یکی مصوبه شناسنامه محله بود. مصوبه ای که اصرار داشتم از طریق آن تک تک شهروندان بدانند محل زندگی شان چه تاریخ و هویتی دارد. از چه زمانی به وجود آمده و الویت ها، تهدید ها، ظرفیت ها و فرصت هایش کدام است. چه تاریخی را پشت سر گذاشته است. حتی نامی که برایش انتخاب شده چه تاریخچه ای داشته است. مثلا اگر میگوییم سید خندان، این نام از کجا آمده و چرایی انتخابش برای منطقه چه بوده است.
مصوبه دیگر را نیز بر پایه بررسی های میدانی نوشتم. نگاه کردم به پایتخت و دیدم به دلیل حضور اقوام و فرهنگ های مختلف، به کلانشهری تبدیل شده که تمامی فرهنگی ها را در خود جای داده و به قول معروف multy cultiral شده است. چنین شهرهایی برای آنکه بتوانند علقه محله ای در بین شهروندان ایجاد کنند، باید المان های خود را در کنار ظرفیت ها متبلور کنند. مثلا اگر در بخشی از شهر اقوام منطقه ای کلونی دارند به طور مثال مردم مناطق جنوبی مثل اهواز، باید نمادی از کارون در آن منطقه دیده شود تا علقه و الفتی بین ساکنان و فضای شهری آن منطقه ایجاد شود. در نتیجه به سراغ طراحی بوستان سیمرغ رفتم. بوستانی بزرگ و چند هکتاری که نماد هر استان را به صورت یک مرغ در آن طراحی و فرض کردم و بوستان از سی استان تشکیل شد. از سی و سه پل گرفته تا حرم شاه چراغ و دیگر نمادها. امروز نیز مطالعات تاسیس این بوستان به پایان رسیده و قرار است در منطقه 19 تهران به اجرا در آید. چراکه معتقد بودم هر دو این مصوبات می توانند به احیای محله ها و فرهنگ کمرنگ شده مردم کمک کنند و پیمان دوستی و الفت شهروندان با جغرافیای شهرشان را آشتی دهند.

شما رئیس مجمع بانوان کلانشهرها هستید و هر ماه به یکی از استان ها سرکشی می کنید. آیا دیگر استان ها نیز همچون تهران درگیر کمرنگ شدن هویت های شهری هستند؟

خیر. اتفاقا نکته قابل توجهی که درباره بسیاری از استانها وجود دارد این است که در اجرای شماری از طرح ها همچون تفکیک زباله از تهرانی ها بسیار جلوتر و حتی موفق تر هستند. به طور مثال این طرح در اصفهان به خوبی اجرا شده است. مسئولان شهری این استان بر این باورند که به دلیل الفت و حس دوستی و عرق جغرافیایی مردم اصفهان به شهرشان، باعث شده هم این طرح با موفقیت اجرا شود و هم اصفهان در بعد دور ریختن پسماند در سطح خیابان ها، آسیب کمتری را متحمل شود. یا طرح آسیب های اجتماعی کودک کار و خیابان در تبریز به خوبی به اجرا در آمده و کمتر کودکی را می بینیم که در خیابان های این شهر در حال تکدی گری باشد.

علت این حس و علاقه مردم به شهرشان را در چه می دانید؟

در یک دست بودن مردم.

چرا همین مردم وقتی پایشان به تهران می رسد، تغییر رفتار می دهند؟

چون خرده فرهنگ ها رفتارهایشان را تغییر می دهد. ضمن آنکه رفتارهای کنونی تهرانی ها به رفتار غالب جامعه بدل شده و به قول معروف وجه غالب جامعه، رفتار فرد را دستخوش تغییر قرار می دهد. به طور مثال، در خصوص قانون گرایی شاهد این تغییر رفتار هستیم. امروز با نگاهی به مناطق لواسانات می بینیم که وجه غالب رفتاری این منطقه نمایان گر این واقعیت است که برای افرادی که دسترسی به دانه درشت های سیستم های دولتی دارند، قانونی وجود ندارد. اگر کسی توان برخورد و ارتباط با افراد دانه درشت حاکمیتی را داشته باشد، می تواند از قانون عبور کند. پس قانون برای افراد ناتوان اجتماعی است که دسترسی به طبقات بالادستی را ندارند. چنانچه می بینید همین افراد امروز توانسته اند به دلیل داشتن ارتباطاات خاص شان، تمام کناره های جاجرود و بخشی از فضاهای سبز منطقه لواسانات را تخریب و مورد دخل و تصرف قرار دهند. فارغ از آنکه پسماندها و فاضلاب هایشان در کنار این حجم از زمین خواری و ساخت و سازهای بی رویه و تخریب منابع فضای سبز، چه پیامدهای منفی به بار خواهد آورد. تا جائیکه در این منطقه باغ شهرها به فضاحت کشیده شده اند.

آیا دلیل اصلی این حجم بالا از تخریب ها، در همان ضعف و خلاء نبود تعلق خاطر به محل سکونت ریشه دارد؟

بله. این دخل و تصرف ها در نبود دلبستگی های منطقه ای ریشه دارد و هم در قانون گریزی ها. قانون همچون چوبی بر سر افراد ناتوان، چه از بعد اجتماعی و چه از بعد اقتصادی، خودنمایی می کند نه افراد متمول و خاص.

اشاره کردید به ساخت و سازهای بی رویه و قانون گریز. در خصوص ماجرای علاءالدین، گفته می شود روند اجرای حکم بیشتر جنبه یک شوی تبلیغاتی داشت تا اعمال قانون واقعی. آنهم در شرایطی که حجم بالایی از ساخت و سازهای غیرمجاز در حال خفه کردن تهران هستند و هیچ کس پاسخگو نیست. سوال اینجاست که در واقعیت چقدر این برخوردها با ساخت و سازهای بی رویه پایتخت وجود دارد؟

اعمال قانون برای مجتمع تجاری علاءالدین در جای خود، اتفاق و رویکرد خوبی بود اما به شرط آنکه علی السویه باشد و همه موارد غیرایمن شهر را نیز پوشش دهد. ولی ما در همان شرایط واحدی داشتیم که اتفاقا صاحبش همان مالک پاساژ علاءالدین بود و مکررا شکایت هایی از آن واحد توسط شهرداری منطقه یک و سازمان مدیریت بحران و دیگر سازمان های متولی غیرایمن بودن این سازه به اعضای شورای شهر گوشزد می شد اما عملا شاهد بودیم که هیچ اتفاقی نیفتاد و خیلی راحت از کنار بحث مهم رعایت نشدن شاخص های ایمنی این سازه، عبور کردیم.

چرا برخی مواقع مدیران با برخی پروژه ها برخوردهای چکشی می کنند و در بسیاری از مواقع نرمش دارند؟

شاید دلیل این رفتار در همان قانون گریزی که گفتم ریشه داشته باشد و اینکه هنوز بسیاری از مدیران نمی دانند تبعات یک تصمیم غلط می تواند چه تاثیراتی در جامعه از خود بر جای بگذارد.

بارها اعلام کردید که تهران از هر سو در محاصره انواع خطرات است. از یک سو دچار ضعف مدیریت بحران در مواقع خاص است و از سویی دیگر در بعد ساخت و سازها نیز شاخص های ایمنی رعایت نمی شود. اگر تهران برای شهروندانی که توان حرکت دارند اینقدر ناایمن است، سهم معلولان و ناتوانان جسمی از زندگی ایمن در پایتخت چقدر است؟

بسیار اندک. شهروندانی که به هر دلیل با نقصان های جسمی و حرکتی مواجه اند، بی شک تهران برایشان غیرایمن است چراکه تهران هیچ ظرفیتی برای حضور و ارائه خدمات به معلولان ندارد. به خصوص اینکه در فضای کنونی جامعه اگرچه اتفاقات خیلی خوبی در سال های اخیر برای افراد ناتوان جسمی در تهران رخ داده و تسهیلات ویژه ای به این افراد تعلق یافته است، اما عملا پایتخت برای معلولان استاندارد نیست و رضایتمندی این افراد از سطح کیفی زندگی شان بسیار پایین است. یادمان نرود جامعه کنونی در مسیر سالمندی گام بر می دارد و علاوه بر معلولان در آینده نه چندان دور تهران ظرفیت ارائه خدمات به افراد سالمند را نیز ندارد. جامعه ای که به سمت سالمندی گام بر می دارد، نیازمند دریافت خدمات ویژه است. به طور مثال نخستین نیاز بشر دسترسی به سرویس های بهداشتی ایمن و متناسب با شرایط افراد است. حال آنکه در تهران شاهد آن هستیم که همین نیاز اول افراد معلول و سالمند به خوبی پاسخ داده نشده است. از همین رو موکدا می گویم پایتخت شهر دوستدار معلول و سالمند نیست و در آینده شاهد بروز بحران هایی در ارائه خدمات به این افراد نیز خواهیم بود.

به عنوان آخرین سوال، کمیته ایمنی شورای شهر پس از وقوع حادثه تلخ آتش سوزی خیابان جمهوری و باز نشدن نردبان های نجات و سقوط و کشته شدن دو زن سرپرست خانوار، در گزارش نهایی اعلام کرد آتش نشانی مقصر نبوده است. آیا این گزارش نهایی با مصالحه تهیه و اعلام شد؟

نه، به صراحت می گویم با توجه به نتایج گزارش ها و بررسی های میدانی این حادثه، آتش نشانی مقصر نبود. به شخصه از زمان ورودم به شورای شهر و حتی در دیگر پست ها، در قضاوت هایم برای خوشایند و جانبداری از فردی، عمل نکرده ام. در خصوص این حادثه نیز باید بگویم مدیریت بر فضای حادثه نه کوتاهی آتش نشانی منجر به کشته شدن این خانم شد. برای اعلام نتایج این گزارش به بررسی میدانی تجهیزات پرداختیم به طوریکه مشخص شد در روند امدادرسانی حوادث قبل و بعد از آتش سوزی جمهوری، نردبان باز نشده به خوبی عمل کرده بود. پس این فرضیه که دستگاه با نقص فنی اعزام به ماموریت شده بود، رد شد. اپراتور بازبینی این دستگاه ها نیز فرد حاذقی بود و فرضیه نبود دانش کافی برای نظارت و بازبینی این نردبان و دستگاه بالابر نیز منتقی شد. اما در رابطه با این دستگاه ها متوجه شدیم که این نردبان ها باید در تست های دوره ای اورهال می شد و در آنجا بود که متوجه شدیم بخش قراردادها دچار نقص اند و به نوعی روند مدیریت بر روند قرارداردها دچار نقص بوده که مسیر امدادرسانی ها نیز متضرر شدند.

کارشناسان امداد و نجات معتقد بودند هنوز برای نجات این خانم فرصت باقی بود اما این دو نفر از لحاظ روانی دچار وحشت شدید شده بودند و در نتیجه دست به کار خطرناک یعنی بیرون آمدن از پنجره و آویزان شدن از لبه قاب پنجره زده بودند. بهتر نبود در حین مراحل امداد و نجات یک فرد برای مدیریت روانی شرایط نیز حضور پیدا می کرد تا با راهنمایی این شهروند، امروز جامعه سپاه پوش این دو زن زحمتکش نمی شد؟

متاسفانه این دو خانم هنوز فرصت داشتند تا در آن ساختمان باقی بمانند و با کمی صبر و تحمل شرایط سخت، نجات پیدا کنند اما خیلی زودتر از موعد و به دلیل وحشت فراوان و فشارهای روانی به بیرون از ساختمان آمده بودند. در واقع همان روند مدیریت حادثه دچار ضعف بود و نتوانست فرصت نجات را به این دو شهروند بدهد.

آیا علت این حادثه را می توانیم هم راستا با ایمن نبودن شهر، به نبود آمادگی روانی شهروندان در برخورد با شرایط سخت و حوادث نیز ارزیابی کنیم و خلاءهای آموزشی را علت مرگ این دو زن سرپرست خانوار بدانیم؟

بی شک بله.

عکس‌ها: حسین زندی

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 406146

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شاهین A1 ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۰۸
    1 1
    آنچه بعد از زلزله احتمالی در تهران بسیار نگران کننده حضور صدها هزار نفر از اتباع بیگانه به ویژه افاغنه در استان تهران به ویژه در شهر تهران است که خطری مهلک برای امنیت ملی محسوب می شوند. و کسی هم نه به فکر مهار این افراد پیش از زلزله و نه بعد از زلزله می باشد.