چرا روش برخوردی امام حسین(ع) با پدر و برادرش متفاوت بود؟/ شرایط متفاوت برای انتخاب سکوت، صلح یا قیام

حرکت و قیام امام حسین(ع) به دلیل بزرگی و متفاوت بودن، گاهی این سوال را به ذهن می آورد که چرا روش همه امامان در مقابله با ظلم و حکومت ناحق یکی نبوده است.

در نظر بسیاری از مردم، روش امام حسین(ع) با سایر ائمه اطهار متفاوت است؛ مثلا برخی گمان می کنند که از علامات شیعه، تقیه است؛ در حالی که امام حسین(ع) تقیه نکرد. اگر تقیه حق است، چرا امام حسین تقیه نکرد و اگر حق نیست، چرا سایر ائمه تقیه کرده، به آن دستور داده اند؟ در بسیاری از امور دیگر هم بین سیره معصومین تعارض و تناقض ظاهری دیده می شود. از طرفی چون همه ائمه به عقیده ما معصومند و فعلشان مانند قولشان حجت است، پس ما در عمل چه کنیم و تابع کدام سیره باشیم؟ و گاهی از این موضوع به نقطه ضعف شیعه یاد می شود.

اما باید گفت نقطه قوت شیعه در همین موضوع است. یک پیشوا اگر فقط 23 سال در میان ما باشد، چندان تحولات و تغییرات و موقعیت های مختلف برایش پیش نمی آید که ما وی را در همه حالات الگوی خود قرارا دهیم؛ ولی اگر به مدت 273 سال، پیشوایانی داشته باشیم که با انواع قضایا مواجه شوند و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایانند، ما بهتر با روح تعالیم اسلام آشنا می شویم و از جمود و خشکی نجات پیدا می کنیم.

برای پاسخ به این پرسش ها، با توجه به قرار داشتن در روزهای ماه محرم دلایل روش های متفاوت برخوردی ائمه با حکومت های زمان خود را به کمک منابع تاریخی موجود بررسی خواهیم کرد. اینکه چه شرایط و ویژگی هایی در زمان هر امام موجب شد تا روش های مختلفی را انتخاب کنند. در ادامه گلچین خبرآنلاین از کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار» از سخنان استاد مرتضی مطهری را درباره تفاوت روش امام علی(ع) و دو فرزندش می خوانید.

 

امام علی(ع) با چه مشکلاتی در دوره خودش مواجه بود؟

می دانیم که علی(ع)  پیوسته در دوران خلافت خلفا، از بیان این که خلافت، حق مطلق اوست، خودداری نمی کرد و در عین حال می بینیم بعد از کشته شدن عثمان، از پذیرش خلافت کراهت داشت. البته خودشان توضیح می دهند، نه اینکه امام خود را لایق نمی داند بلکه می فرماید: اوضاع فوق العاده آشفته است و آینده آشفته تری در پیش روست.

1. کشته شدن عثمان: اولین مشکلی که وجود داشت، کشته شدن عثمان بود، که به دو جنگ خونین جمل و صفین منجر شد. در کشته شدن وی بعضی از طرفداران عثمان، مثل معاویه نیز شرکت داشتند که می خواستند از کشته شدن وی بهره برداری کنند. تفاوت مخالفان علی با مخالفان پیامبر این بود که مخالفان پیامبر کافر بودند و علنا شعار ضد اسلام می دادند، اما علی با یک عده دانای بی دین مواجه بودند که شعارهایشان شعار اسلامی بود و هدف هایشان ضد اسلامی.

2. جدیت امام در اجرای عدالت: مشکل دیگر علی انعطاف ناپذیری وی در اجرای عدالت بود. از طرفی بعد از پیامبر سال ها بود که جامعه به دادن امتیازهای ناحق، عادت کرده بود و از طرفی علی کسی نبود که یک ذره از مسیر عدالت منحرف شود و این عدالت، دشمنانی سرسخت برایش پدید آورد.

3. صداقت در سیاست: مشکل سوم خلافت وی، صراحت و صداقت او در سیاست بود. وی در جواب آنها که می گفتند: معاویه زرنگ تر از توست و دغلبازی و خدعه، لازمه سیاست است، می فرمود: «اگر نبود که خدای تعالی دغلبازی را دشمن می دارد، می دیدید که زرنگترین مردم دنیا علی است.»

4. وجود مقدس مابان زاهد مسلک: اما مشکل اساسی که این بحث ها به آن مربوط می شود، وجود جاهلین متنسک است. پیامبر مسلمانان را قدم به قدم جلو آورد و تعالیم و تربیت اسلامی را اندک اندک در روح آنها دمید و سیزده سال به آنها حتی اجازه دفاع هم نداد و فقط دستور صبر می داد، تا هسته اصلی اسلام پدید آمد؛ و سر موفقیت اسلام هم در این گونه مسلمان کردن بود. اما در دوره خلفا مخصوصا خلیفه سوم، آن چنان که باید و شاید تعلیم و تربیت پیامبر ادامه نیافت اما فتوحات زیادی صورت گرفت، در نتیجه طبقه ای در اجتماع اسلامی پیدا شد که به اسلام علاقه مند بود، مومن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را می شناخت و با روح اسلام آشنایی نداشت. یک طبقه مقدس مآب و زاهد مسلک، اما جاهل، که نه حقیقت قرآن را می فهمید و نه سنت پیامبر را.

در میان اینها دار و دسته خوارج بیشترین مشکلات را به وجود آوردند. خوارج خصوصیاتی داشتند: یکی شجاعت و فداکاری زیاد. دیگری متنسک و متعبد بودن شدید؛ که دیگران را زیاد به شک و شبهه می انداخت و خصوصیت سوم جهالت آنهاست؛ و به همین علت حضرت به آنها «شرارالناس» می گوید. ما اگر باشیم می گوییم: چنین شخصی بالاخره هر چه باشد فکر عبادتش است و آدم خوبی است؛ اما حضرت آنها را بدترین مردم می داند؛ زیرا تیرهایی بودند در دست شیاطین و منافقان زیرک.

این مشکل بزرگ همیشه علی(ع) در دنیا هست. همیشه ابن ملجم ها و خشک مقدس ها چون تیرهایی ابزار دست شیاطین هستند و همیشه برای گول خوردن ها و تهمت زدن ها که مثل علی را بگویند کافر شده است، آماده اند. هر دانشمند بزرگی را ببینند می گویند: کافر و مرتد است. نتیجه اینکه علی شیعه جاهل نمی خواهد.

این خلاصه ای از شرایط زمان زندگی امام اول بود که 25 سال سکوت را به او تحمیل کرد.


چرا امام حسن(ع) صلح کرد و مانند برادرش قیام نکرد؟

مساله ای که از قدیم الایام مطرح بوده، این است که چه شد که امام حسن با معاویه صلح کرد؟ برخی گفته اند: اساسا امام حسن و امام حسین دو روحیه مختلف داشتند؛ یکی طبعا صلح طلب و یک طبعا جنگ طلب بوده است و اصلا دو روش متناقض داشته اند؛ در حالی که حقیقت چنین نیست و اختلاف عمل آنها به خاطر شرایط مختلف است.

اسلام بنا به نص قرآن، هم دین صلح است و هم دین جنگ؛ یعنی هردوی اینها را جایز شمرده؛ اما نه به عنوان یک اصل ثابت و همیشگی. چه بسا جنگ هایی که مقدمه صلحی هستند و چه بسا صلحی که مقدمه جنگی پیروزمند است.

1. اولین تفاوت: این است که امام حسن در مسند خلافت بود و معاویه به عنوان یک طاغی قیام کرده بود و عمل خود را هم توجیه اسلامی می کرد و خود را به عنوان یک معترض به حکومتی که بر حق نیست معرفی می کرد و تا آن زمان هم ادعای خلافت نمی کرد. کشته شدن امام حسن در این شرایط، به معنای کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت بود. ولی وضع امام حسین وضع یک معترض بود، در برابر حکومت موجود. پس وضع آنها درست بالعکس هم است.

2. دومین تفاوت: درست است که در زمان امام حسن نیروهای کوفه ضعیف شده بود اما نه بدان معنی که به کلی از بین رفته باشد. روحیه ها خراب بود؛ اما اگر امام حسن ایستادگی می کرد، می توانست لشکر انبوهی فراهم آورد که تا حدی با لشکر جرار معاویه برابری کند، اما نتیجه چه بود؟ در صفین که نیروی عراق، بهتر و بیشتر بود معاویه را تا سرحد شکست بردند و آن نیرنگ، صورت گرفت و کار بی نتیجه ماند. این جا هم اگر امام حسن می جنگید، جنگی چند ساله بین دو گروه عظیم مسلمین رخ می داد و چندین ده هزار نفر از دو طرف، کشته می شدند و نتیجه نهایی آن یا خستگی دو طرف بود که بروند سرجای خود، یا مغلوبیت امام حسن و کشته شدنش در مسند خلافت. اما امام حسین یک جمعیت دارد که تنها 72 نفر است، تازه آنها را هم مرخص می کند و می گوید: اگر که می خواهید بروید بروید، من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می کنند تا کشته می شوند، یک کشته شدن صد در صد افتخار آمیز.

تفاوت سه عامل اساسی که در قیام امام حسین دخالت داشتند با زمان امام حسن

1. اول اینکه از امام حسین تقاضای بیعت شد، آن هم بیعتی که یزید به والی مدینه دستور داده بود که بدون هیچ رخصتی از امام حسین بیعت بگیرد، ولی از امام حسن تقاضای بیعت نشد و طبق تاریخ، کسی از نزدیکان امام هم با معاویه بیعت نکرد.

2. عامل دوم قیام امام حسین، دعوت کوفه بود، به عنوان یک شهر آماده. اگر امام حسین جواب آن هجده هزار نامه را نمی داد، مسلما در مقابل تاریخ، محکوم بود و می گفتند که زمینه مساعدی را از دست داد؛ در حالی که از نظر تاریخی برای ایشان اتمام حجت و اعلام آمادگی شده بود؛ اما در کوفه امام حسن اوضاع کاملا برعکس بود. کوفه ای خسته و متفرق؛ یعنی اتمام حجت بر خلاف شده بود و مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم و حتی قصد جان حضرت را می کردند.

3. عامل سوم در قیام امام حسین مساله امر به معروف و نهی از منکر است که اگر دعوت مردم هم نبود، حضرت قیام می کرد؛ زیرا که در این 20 سال حکومت معاویه، ماهیت وی معلوم شده بود و وضع فرزندش نیز معلوم بود. ولی معاویه زمان امام حسن یک معترض است که به خونخواهی عثمان قیام کرده و از دید مردم کوفه، اگر چه آدم بدی است، ولی حاکم خوبی می تواند باشد. علاوه بر این، کاغذ سفید با امضا خدمت امام حسن فرستاده که هر چه تو بگویی عمل می کنم؛ مگر تو نمی خواهی احکام دین اجرا شود، من هم همان کار را می کنم. با چنین وضعی اگر امام حسن صلح نمی کرد و جنگ را ادامه می داد که دو سه سال هم طول می کشید و ده ها هزار نفر آدم کشته می شد. قطعا تاریخ، حضرت را ملامت می کرد که معاویه تنها می خواهد خودش حکومت کند، نه از تو می خواهد او را امیرالمومنین بخوانی، نه می خواهد بیعت کنی، به شیعیانت هم که امان داده است و وعده بخشیدن مالیات بخشی از کشور را هم به تو برای شیعیانت داده است، تو چرا صلح نکردی. ولی وقتی امام حسن صلح کرد، دست معاویه رو شد و تاریخ او را محکوم کرد و نشان داد که آدم دغلبازی است و خودش هم گفت که من برای حکومت جنگیدم نه برای دین.

موارد قرارداد در صلح نیز چنان گنجانده شد که افتضاح دستگاه اموی را بسیار بهتر معرفی می کرد، برخی از آنها عبارتند از:

1. حکومت به معاویه واگذار می شود؛ به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره خلفای صالح. این همان حرف امیر المومنین است که فرمود: مادامی که ظلم، فقط بر شخص من است و سایر کارها در مجرای خودش هست، من تسلیمم. حضرت هم می فرماید: مادامی که فقط من از حقم محروم هستم و غاصب، متعهد می شود که امور مسلمین را از مجرای صحیح اداره کند، من حاضرم کنار بروم.

2. پس از معاویه، حکومت متعلق به امام حسن، و اگر نبود، متعلق به امام حسین است؛ یعنی این صلح موقتی است و معاویه حق تعیین جانشین ندارد.

3. معاویه باید لعن علی را متوقف کند و از او جز به نیکی یاد نکند.

4. تبعیض نباید وجود داشته باشد. همچنین نباید کسی را به دلیل خطاهای گذشته مواخذه کرد و اصحاب علی باید در امان باشند و مورد آزار حکومت واقع نشوند. 

و بعد مشخص شد که معاویه همه این موارد را نقض کرد و زیر پا گذاشت.

چرا حضرت علی(ع) می گفت حکومت معاویه را تحمل نمی کند اما امام حسن(ع) راضی به حکومت او شد؟

شاید سوال شود که چگونه است که حضرت علی می فرمود: من حاضر نیستم حتی یک روز حکومت معاویه را تحمل کنم، ولی امام حسن راضی به حکومت معاویه شد؟ جواب این است که: دو مورد فوق با هم فرق دارند، حضرت امیر حاضر نیست یک روز، معاویه به عنوان نایب و منسوب از طرف او حکومت کند، در حالی که امام حسن نمی خواهد معاویه را نایب خود کند، می خواهد کنار برود؛ به عبارت دیگر صلح امام حسن کنار رفتن است، نه متعهد بودن. در این قرارداد، سخنی از جانشینی پیامبر و خلافت برده نشده است، سخن این است که من کنار می روم تا کار به عهده او باشد به شرط این که کار را درست انجام دهد. ولی حضرت امیر می فرمود که من حاضر نیستم معاویه از طرف من جایی حاکم باشد و شرایط صلح نیز شامل این مساله نیست.

چرا صلح امام حسن(ع) مقدمه قیام امام حسین(ع) است؟

برای قیام امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده ای وجود داشت. آن چه بود؟ «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللَّهِ ...کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ...؛ اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت بکند، در نزد پروردگار گناهکار است». امّا برای امام حسن(ع) این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن(ع) حداکثر این مطرح است که اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد. اینکه «اگر بیایند، بعد از این چنین می کنند»، غیر از این است که یک کاری کرده اند و ما الآن سند و حجتی در مقابل اینها بالفعل داریم.

این است که می گویند: صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد. لازم بود که امام حسن(ع) یک مدتی کناره گیری بکند تا ماهیت اموی ها که بر مردم مخفی و مستور بود، آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد از نظر تاریخ، قیام موجهی باشد.

پس، از همین قرارداد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند: دیگر الآن این قرارداد صلح کأن لم یکن است و راست هم می گفتند، زیرا معاویه آن را نقض کرد و بنابراین شما بیایید قیام کنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه، یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن وقت، وقت قیام است. معنی این جمله این است که اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین، امام حسین خلیفه شده بود، قرارداد صلح امضا می کرد و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین قیام می کرد؛ چون شرایط مختلف بوده است.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 382705

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • خورشید IR ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۷
    12 3
    ممنون از مطلبی که گذاشتید. کاملا در ذهنم دسته بندی شد
  • بی نام IR ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۷
    1 3
    اولین مشکلی که وجود داشت، کشته شدن عثمان بود، که به دو جنگ خونین جمل و صفین منجر شد.مطمئني
  • مهدی A1 ۱۶:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۷
    11 3
    در روزگاری که کفر و گناه و ریا و نفاق و سازش با ظلم و فساد از آسمان می بارید امام حسین ع چتری گستراند که پناه انسانها باشد و کشتی نجات ما
  • محسن A1 ۰۹:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۱
    0 1
    این رو هم اضافه بفرمائید که در دوران امامت اباعبدالله ع در زمان خلافت معاویه که نزدیک به ده سال بود حضرت شرایط صلح را رعایت کردند و تنها پس از مرگ معاویه و خلافت یزید و آشکار شدن فساد بر مردم به پا خواستند و این نشانه بارزی بر عمل همسان ائمه معصومین در دوره‌های مختلف تاریخی است
  • دانش از شیراز A1 ۱۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
    1 1
    سلام خیلی خوب بود من تا حالا این چیزا رو نمیدونستم واقعا کمکم کرد