گزارشی از وقایعی که پس از حرکت به طرف سرزمین شام تا قبل از اربعین بر کاروان اسیران گذشت/ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا

واقعه عاشورا که به وقوع پیوست، کاروان اسیران به سمت کوفه حرکت کرد. سخنان شجاعانه اهل بیت کاروان، فضا را تغییر داد و مردم جرات اعتراض پیدا کرده و قیام هایی بر علیه عبیدالله بن زیاد به وقوع پیوست. حوادث مرتبط با روزهای اسارات کاروان در کوفه را می توانید اینجا و اینجا بخوانید.

کاروان اسیران پس از چند روز توقف در کوفه، سفر خود را به طرف شام آغاز کرد و در اولین روز از ماه صفر به آنجا رسید. گزارشی از وقایع منازل در راه سفر شام را می توانید اینجا و اینجا بخوانید. با فرارسیدن اربعین گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به سرزمین شام و وقایع پیش از اربعین را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه می خوانید.

ورود کاروان به سرزمین شام

کاروان اسرا و سرهای شهیدان پس از عبور از 39 منزل حد فاصل کوفه تا شام به چهلمین منزل سفر خود یعنی شهر شام و قصر یزید رسید. ورود کاروان به شام را در اول ماه صفر ذکر کرده اند.

خطبه حضرت زینب در کاخ یزید

پس از ورود کاروان به قصر یزید سخنان افشاگرانه امام سجاد و حضرت زینب همه چیز را تغییر داد، حتی افراد حاضر در مجلس جرات کردند به حرکت گستاخانه یزید که بر لب های سر بریده امام حسین(ع) چوب می زد، اعتراض کنند که یزید برخی از آنها را زندانی کرد. اما در میان مجلس جشن و سرور اموی طوفان و گردبادی آغاز شد. هیچ کس تصور نمی کرد زنی این گونه ارکان حکومت را بلرزاند و در قلب قدرت و قساوت، بلیغ و فصیح و مقتدرانه سخت بگوید. حضرت زینب از جا برخاست و سخن خود را چنین آغاز کرد:

«سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار کرده و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»... » (متن کامل خطبه حضرت زینب را اینجا بخوانید.)

ناکامی یزید، ناتوانی و تحقیر او، موج اعتراض های برخاسته و نسیم بیداری که از این رهگذر بر شام و مردم این سرزمین وزیده بود، دستگاه حکومت را واداشت تا اسیران را زندانی کند تا بعد بتواند درباره آنان تصمیم مناسب بگیرد.

پس از مجلس، یزید دستور داد سرها را دیگر بار در میدان ها و خیابان های شهر دمشق بچرخانند و سر امام را بر دروازه شهر و مناره مسجد جامع و بر در قصر آویزان کردند و احتمالا در هر یک از این محل ها مدت کوتاهی نگه داشته اند. پس از این گرداندن سرها یزید دستور زندانی کردن اهل بیت را صادر کرد و آنها به خرابه شام منتقل شدند.

این زندان را در خانه ای در نزدیکی کاخ و گاه در خرابه دانسته اند. به نظر می رسد نخست در محلی در کاخ و سپس در خرابه زندانی شده اند.

وقتی روز جمعه فرارسید خطبه خوانی در مسجد جامع دمشق آغاز شد. یزید به مسجد آمد. امام سجاد را نیز به مسجد آوردند. یزید به خطیب دستور داد تا بر منبر رود و از فضایل بنی امیه بگوید و اهل بیت را به زشتی یاد کند.

خطیب نیز چنین کرد. امام که در پایین منبر و نزدیک به خطیب بود خطاب به او گفت: ای سخنران! رضای مخلوق را به بهای خشم خدا برگزیدی؟ درون و برون خویش را از آتش دوزخ انباشته کردی.

آنگاه امام رو به یزید کرد و فرمود: آیا رخصتی هست تا بر این چوب ها صعود کنم و سخنانی بگویم که خشنودی پروردگار در آن باشد و همگان نیز بهره مند شوند؟
یزید خوب می دانست اگر امام سخن بگوید چه خواهد گفت و چه خواهد شد. به همین سبب از پذیرش در خواست امام پرهیز کرد.

کنجکاوی اهل مجلس و اصرار و درخواست آنان از یزید، سرانجام کار خود را کرد و یزید متقاعد شد که با اکراه بپذیرد. و امام بالای منبر رفت و خطبه خود را خواند.

بازتاب خطبه امام سجاد(ع) در روز جمعه

با خطبه امام صدای گریه حاضران برخاسته بود. یزید برای رهایی از این تنگنا و بن بستی که ایجاد شده بود، به موذن فرمان داد اذان بگوید. گویا هنوز سخن امام ادامه داشت که موذن خواند: الله اکبر ...

امام بلافاصله گفت: نعم الله اکبر و اعلی و اجلَّ و اکرم مما اخافُ و احذر. آری خدا بزرگ تر و برتر و جلیل تر و کریم تر است از آنچه می ترسم و حذر می کنم.
-اشهد ان لا اله الا الله
- نعم، تشهد مع کل شاهد و احتمل علی کل جاحد ان لا اله غیره و لا رب سواه. آری با هر شاهدی شهادت می دهم و بر هر ناباوری بیان می کنم که جز خدا، خدایی نیست و جز پروردگار، پروردگاری.
- اشهد ان محمد رسول الله

زیباترین و مناسب ترین فرصت فرا رسیده بود. امام ناگهان عمامه از سر برداشت و گفت: ای موذن به حق این محمد، لحظه ای خاموش باش!

آنگاه رو به یزید کرد و گفت: ای یزید، این رسول عزیز کریم، جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند که دروغ می گویی و اگر بگویی جد من است، پس چرا پدرم را بی گناه شهید کردی و مال او را به غارت بردی و خانواده اش را به اسارت گرفتی؟

امام پس از این با صدای بلند گریست و گفت: به خدا سوگند اگر در دنیا کسی باشد که رسول خدا جد او باشد، جز من کس دیگر نیست. پس چرا این مرد پدرم را ستمگرانه کشت و ما را همچون اسیران روم به بند کشید؟

آنگاه دیگر بار رو به یزید کرد و گفت: ای یزید، پدرم را می کشی و می گویی محمد رسول الله و روی به قبله می کنی، وای بر تو، روز قیامت جد و پدرم دشمن تو و خونخواه ما خواهند بود.

یزید دستور داد اقامه بگویند. جمعی نماز خواندند و جمعی نماز نخوانده پراکنده شدند. یزید پیش رفت و نماز ظهر خواند.

خطبه امام سجاد ضربه شکننده دیگری بر پایه های حکومت یزید بود. تبلیغات بنی امیه را در هم شکست و اسیران را به جامعه شناساند و در بیداری اجتماعی و سیاسی بسیار تاثیرگذار شد.

شجاعت اعتراض کردن پس از این خطبه، بسیار شدیدتر و چشمگیرتر شد.

بازگشت کاروان

در این که کاروان اسیران چه مدت در شام درنگ کرده اند، اختلاف نظر فراوان است. بنا بر قول های مختلف از یک ماه تا 7 روز ذکر شده است. قرائنی وجود دارد که نشان می دهد اوضاع و احوال شام برای نگهداری اسرا مناسب نبوده است.

برخی سفرا و نمایندگان دیگر ادیان اعتراض کردند و این اعتراض چنان گسترده و تاثیرگذار بود که بر اساس گزارش کتب معتبر، یزید دستور قتل برخی از آنان را صادر کرد. یزید آسیب پذیری جامعه، نفوذ کلام اسیران و خطرناک بودن موقعیت را دریافته بود.

یزید برای رد گم کردن، باید نسبت به کاروان اسیران رافت نشان می داد و رافت در شام یعنی آزاد گذاشتن آنان که این آزادی به بهای رسوایی تمام می شد. پس بهتر بود که آنان را با تکریم و تجلیل از شام به مدینه بفرستد.

یزید حتی در محیط خصوصی خودش نیز در معرض خشم و سرزنش همسر، خواهران و خویشاوندانش بود. فاطمه دختر بزرگ امام حسین(ع) می گوید: «بر آنها (زنان بنی امیه) وارد شدم و هیچ زن سفیانی را ندیدم مگر آن که بر صورت و سینه می زد و می گریست.»

وقتی یزید تصمیم گرفت کاروان اهل بیت را روانه مدینه کند، برای ظاهر نمایی و فریب افکار عمومی -نه پشیمانی و عذرخواهی- دستور داد امکانات لازم برای سفر را آماده کنند. یزید از امام سجاد(ع) خواست تا اگر خواسته ای دارد بیان کند.

امام سه در خواست مطرح کرد:
1. روی آقا و مولایم حسین را به من نشان دهی تا از او توشه برگیرم به او نگاه کنم و وداعش گویم.
2. آنچه از ما گرفته شده است (اموال به غرات رفته در عاشورا و پس از آن) به ما بازگردانده شود.
3. اگر آهنگ کشتن ما را داری کسی را با این زنان همراه کن تا آنها را به حرم جدشان بازگرداند.

یزید در پاسخ گفت: سر پدرت را هرگز نخواهی دید(سر را به تو بازنمی گردانم) و جز تو کسی زنان را به مدینه بازنمی گرداند، اما اموالی که از شما گرفته شده است چند برابر قیمتش را می پردازم.

امام پاسخ داد: مال تو را نمی خواهم و آنچه از ما گرفته اند را از آن جهت طلب کردم که دوک (چرخ نخ ریسی) فاطمه، دختر پیامبر، روپوش ، گردنبند و پیراهنش در میان آنهاست.

یزید فرمان داد این اموال را به اهل بیت برگردانند و دویست دینار نیز بر این اموال افزود. امام اموال را گرفت و دویست دینار را میان فقرا تقسیم کرد.

نعمان بن بشیر به دستور یزید مسئولیت اصلی بازگرداندن کاروان را به عهده داشت و گروه تحت امر او 10 تا 20 تن بودند.  این کاروان در روز هشتم تا دهم صفر از شام خارج شده و بنا به درخواست اهل بیت و موافقت نعمان ابتدا به سمت عراق و کربلا حرکت کردند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 484254

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۲۱:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۰
    2 0
    السلام علیک یا سیدالساجدین ع