۰ نفر
۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۵
سرگشتگی صد ساله ما بین نو و کهنه

از هر طرف خسته شدیم، به طرف دیگر می غلتیم، بدون آن که فکر کنیم چرا به آن طرف رفته بودیم و چرا خسته شدیم. حالا هم، همه انژری خود را صرف مبارزه با حریف می کنیم تا او را هم خسته کنیم، به جای آن که فکر کنیم همه این ملت باید کدام راه را برویم. این داستان سرگشتگی ماست. وقتی هم شکست خوردیم، آن شکست را ناشی از توطئه و خیانت حریف می دانیم و اصلا خودمان را مقصر نمی دانیم.

یکی از فواید «تاریخ کتاب» این است که از روی عناوین و مرور بر آن ها می توانیم مسیری را که در این صد سال طی کرده ایم بشناسیم. این موضوع که ما از نوع نشر و اسامی کتابها و عناوین مقالات، مسیر طی شده مان را به لحاظ فکری بشناسیم، برای خود من جذابیت دارد. تا اینجای کار فکر می کنم در طول این صد و اندی سال که متوجه فاصله خود با جهان دیگر شده ایم، به عناوینی چون عقب ماندگی و پیشرفت و تجدد و تمدن خیلی دلبستگی نشان داده ایم و کوشیده ایم تا در باره آن فکر کنیم. طبعا برای نشان دادن این مسأله باید کلمات یاد شده را در عناوین کتابها و مقالات و نشریات این دوره طولانی جستجو کنیم.
اجمال ماجرا آن است که روزگاری همه [همه که عرض می کنم یعنی بخش اصلی جامعه که قدرت تصمیم گیری داشت، والا بخشی از جامعه همان موقع در گوشه ای آرام گرفته و منتظر فرصت های دیگر بود] می خواستیم متجدد شویم. زمانی عاشق تجدد بودیم. در ادب و داستان و شعر و فلسفه و دین و همه چیز. می خواستیم نهادهای کهنه را براندازیم و با عوض کردن همه چیز راه ترقی را بپیماییم. آن وقت ها، صبحانه و ناهار و شام ما تجدد بود، نوگرایی و نوسازی بود. همه جا و همه چیز. خیابانها، باغها و پارکها، وزارت خانه ها، درست کردن عدلیه و .... یک تجربه طولانی چند دهه ای....
حالا باید در باره آن روزگار از خودمان بپرسیم: اما آیا واقعا راه همان بود که رفتیم؟‌ آیا توانستیم یک فلسفه درست برای زندگی تعریف کنیم؟ آیا توانستیم عقل جامعه را منطقی و اصلاح کنیم؟ آیا توانستیم فساد را براندازیم؟ مشکل ما در تفکر بود یا رفتار و اخلاق؟ در درک چه چیز مشکل داشتیم که نتوانستیم به طور جدی پیش برویم؟

رسول جعفریان

آن سالها که درخشان ترینش! سالهای بعد از مشروطه و دوره سلطنت رضا شاه بود، می خواستیم راه سیصد چهارصد ساله غرب را برای بدست آوردن تجدد، یک شبه تحصیل کنیم، غافل از آن که عوض کردن بسیاری از امور، حتی اگر در مسیر درستی قرار می گرفت، کار یک روز و ده سال و صد سال هم نبود. رفتیم و رفتیم و رفتیم اما به جایی نرسیدیم. سرشکسته و مهم تر از هم سرگشتگی بود که گرفتارش شدیم. روشنفکر ما، سیاسی ما، دیندار نوگرای ما، بازاری ما، در همه امور، اندیشه، سیاست، دین و اقتصاد، نتوانستند یک مسیر درستی را تعریف کنند. عوض این که همه یک گوشه این عبا را بگیریم و حجر الاسود را سرجایش بگذاریم، هر کدام گوشه ای را گرفته و به سمت خود می کشیدیم.

رسول جعفریان


وقتی در این تجدد سرمان به سنگ خورد ـ و البته دلیلش را هم درست نفهمیدیم، چون عادت به فهمیدن نداریم و صد البته که فهمیدن کار دشواری هست ـ تصمیم گرفتیم به فرهنگ قدیمی باز گردیم و آن را احیاء کنیم. ما سعی کردیم نام آن تجدد را با تحلیل های «خدمت و خیانت» تفسیر کنیم. آن تجدد را غرب زدگی نامیدیم و راه حل را بازگشت به فرهنگ سنتی و قدیمی تعریف کردیم. جالب است که حتی تقی زاده که آن زمان می گفت:
امروز در مبحث تنازع عاملین در عرصه حیات و بقا... رأی بر این است که ... بی قبول اصول جدیده و علوم عصریه کار تباه است و پایانش انقراض و دمار» این اواخر، با توجه به همین سرشکستگی و سرگشتگی، از رفتن آن راه اظهار ندامت می کرد.

رسول جعفریان

 

رسول جعفریان

این که چرا در دهه اول انقلاب، جوانان فکور ما شیفته افکار فردیدی شدند، چرا سعی کردیم راه رفته را باز گردیم، چرا سعی کردیم خود را تافته جدا بافته از جهان مدرن بدانیم، چرا با همه وجود به دشمنی با غرب برخاستیم، چرا کوشیدیم همه چیز را در سایه ضدیت با مدرنیته تعریف کنیم،... اینها مسائلی است که می باید مورد تامل قرار گیرد. اما حاصل چه بود؟ حاصل تجدد گرایی افراطی ما با زمانی که خواستیم همه چیز بومی و سنتی باشد؟ آیا چیزی جز سرگشتگی و شکست؟ آن روزها تجدد نامه می نوشتیم و در این دوره، دست کم برای یکی دو دهه نخست، می خواستیم روش کاملا جدیدی را بنیاد بگذاریم، یک تمدن اساسی بسازیم با همه ویژگی های منحصر به فرد که هیچ جای دنیا مشابه آن نبوده و اگر هم بوده، در قدیم بوده که مال خودمان بوده است. بعدها البته قدری میانه روتر شدیم و اندکی با دنیای مدرن و بیشتر از سرناچاری راه آمدیم. اصلاح طلب شدیم، دوباره برگشتیم بومی گرا شدیم و سعی کردیم مثل قاجارها عمل کنیم. حالا مدتی است دوباره برگشته می خواهیم باز معتدل شویم.

رسول جعفریان


اکنون می توانیم مروری با ورق زدن کتابهای چاپی آن دوره، مروری بر این صد سال داشته باشیم و سعی صفا و مروه میان تجددگرایی و سنت خواهی را ملاحظه دقیق تر کنیم و ببینیم چه چیزی بدست آورده ایم، و در کدام ایستگاه قرار داریم.
به نظرم حالا هم بخش عمده ای از استعدادها و انژری ما، از گفتن و نوشتن و رسانه و همه چیز، صرف جدال و خنثی کردن همدیگر در این عرصه است. تا کسی از گوشه ای در یکی از دو جناح، می خواهد کمر راست کند و حرفی بزند، دیگران به میدان آمده، او را به عنوان یک منحرف چندان می نوازند که به سادگی نتواند سرجای خود هم بایستد. مضاف بر این که، بیش از آن که به بنیادهای فکری اهمیت بدهیم، به تبلیغات و سروصدا و خدای ناکرده، منافع گروهی و حزبی که ترتیباتش در مجموعه های مورد نظر داده شده، اهمیت می دهیم و بر این اساس تصمیم می گیریم. من که امیدی ندارم به سادگی بتوانیم از این دامی که خود برای خویش پهن کرده ایم نجات پیدا کنیم.

رسول جعفریان

رسول جعفریان

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 387235

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 11
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
    17 1
    جانا سخن از زبان ما می گو
  • بی نام IR ۱۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
    13 3
    امیدی نیست جناب جعفریان هیچ امیدی
  • مهران IR ۰۷:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    3 2
    جناب جعفریان ما برای حل این مسائل نیاز به کسانی داریم که: اولن: بتوانند مفاهیم کلی و مبهم مثل مدرن و سنت را تجزیه کنند. به واحد های قابل شناخت مثل علم، اخلاق، عقاید، فلسفه و ... دوم: بتوانند با با یک پشتوانه عقلانی قانع کننده این ها را نقد کنند و درست و غلط هر کدام را از هم جدا کنند. سوم: جرات و نبوغ این را داشته باشند که تا حد امکان این ها را با هم ترکیب کنند. بدون اینکه بدام التقاط بیافتند. سه گام تجزیه تحلیل ترکیب ، از دیرباز نمود عالی فعالیت مغز بشری بوده و هست. ما برای درست رفتن این راه به کسانی مثل علامه محمد تقی جعفری نیاز داریم و متاسفانه خیلی کم داریم.
  • سلیمی IR ۰۷:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    16 1
    وقتی بعضی از آقایان مدعی هستند ما از دنیای غرب پیشرفته تر هستیم دیگر چه امیدی می توان داشت.
  • عادل CA ۰۸:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    15 2
    من هم امیدی ندارم. چونکه ما درطول تاریخ درازمون حتی یک مفکردرست حسابی نداشتیم که بتونه به ما حالی کنه که ما کی هستیم و چراهستیم. غربی ها خروار خروار از اینجور مفکرین داشتند و دارند از سقراط گرفته تا دکارت تا آکویناس... . در ایران فرهنگ ضدپرسشی٬ ضدفکری و حسودپرور اجازه بیشتر ازاین را نخواهد داد. همین یک دلخوشی رو داریم که بیایم اینجا وبلاگ شمارا بخونیم و درد دلی کنیم و به حال زارمون چند قطره اشکی بریزیم. خوب میدونم. آره خیلی خوب میدونم که آرمان دیدن یک ایران متفکر و نوآور را به گور خواهم برد. کاش من هم مثل بقیه نمیدونستم و در نادانی میمردم تا آرمانی نمیبود. یا کاش من هم در فرهنگی متفکر به دنیا میامدم. چرا ملت من در این چند هزار سال سوالی نکرد؟ آیا هنوز زنده اند؟ آیا بیدارند؟ خواب تا کی؟
  • بی نام A1 ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    8 0
    علت العلل واماندگی جامعه ما لفاظی های بی حدوحساب است بجای حرف زدن اگربلدبودیم فکرکنیم حال وروزمان این نبودهمانطورکه برای ساختن ماست نیازبه مایه ماست وبرای ساخت پنیرمایه پنیرنیازداریم برای ساخت جامعه هم نیازبه ایده .فکر.چراغ راه داریم فیلسوفان بودندکه جامعه بعدازقرون وسطی اروپاراشکل دادندماچنین دانشمندانی نداریم که برای دنیای امروزایده پردازی کنندوتمام زوایای پنهان جامعه رابررسی ومایه فکری لازم مانندمثال های گفته شده برای ساخت جامعه روشمندوقانون پذیرومنعطف بسازندتاازاین باری به هرجهت بودن جامعه رهائی یابیم
  • ممم IR ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    1 21
    من هم ازتجدد وروشنفکری وغرب وشرق وخاتمی وروحانی وموسوی و....هزاران تن بالاترازاینها کلا ناامیدم...الان به خداروی آوردم..که بگویدکن می شودفیکون...درین باره رو به رهبری آوردیم...قطعااگرامثال شماهم به ایشون روی بیاوریددریک لحظه کارها درست می شودنه یک شبه...آره عزیزم
  • بی نام IR ۱۰:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    1 5
    در هر حال، دوستان همیشه بدون ذکر صورت مسئله در پی ارائه راه حل بوده اند. صورت مسئله دقیقاً چیست؟ اصلاً آیا در اساس مسئله ای وجود دارد؟
  • آرش A1 ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    3 6
    به نظرم جناب استاد حدیث خودشان و دوستان پشیمانشان را روایت کرده اند و براین باورند که همه یا لااقل جماعت متفکر و اندیشمند و انقلابی، شبیه ایشان هستند مثال همان که کافر همه را به کیش خود پندارد، گویا تفکر مورچه ای شبه روشنفکران هم به ایشان سرایت کرده همان حمایت مورچه که وقتی قطره ای آب بررویش چکید گفت که دنیا را آب برد استاد عزیز این مدرنیته و تجددی که امروزه شما و دوستان از کنار زدنش پشیمانید را دهها سال است که در همان غرب سه طلاقه کرده و از پست مدرن و ساختار شکنی و بعد از آن هم گذشته اند و متاسفانه امثال شما هنوز اندر خم همان کوچه 200300 سال قبل آنها هستید
  • بی نام US ۲۰:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    2 3
    بى شك معرفت و دستاوردهاى جوامع أعم از شرقى و غربي ميراث مشترك بشرى است و محروم نمودن خويش از اين ميراث شرط عقل نيست .
  • arman A1 ۲۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
    1 0
    از دور نوری می آید .ومن تنها میتوانم یک ها کنم شاید گرمای نفسم آن گرما و نور را از خاموشی نجات دهد .ولی امید ندارم