سید محمدرضا دین پرور

در سالی که گذشت ؛ جرج جرداق هم درگذشت . آنکه نسل ما ، نامش را در خاطره و یادش را در جانش حفظ کرد . جرج جرداق خوش درخشید، چون خورشید حقیقت را دید و آنرا شناخت ، لمس کرد ... گرمایش را ، نورش را و حقیقتش را .

حقیقتِ خورشیدِ حقیقت را کشف کرد و با آن خود را گرم نمود... روحش را ،جانش را ، افکارش را و آرمانهایش را . خورشید را دکانش نکرد . خورشید را در دکانش نیاویخت.بر سینه اش نچسباند یا در جیبش نگذاشت ... آنرا در قلبش کاشت .... پرچم راهش کرد .

خیلی ها پرسیدند : آیا او شیعه شد ؟ مگر به حقیقت نرسید ؟ باید گفت : اتفاقاً زیبایی و اهمیّت و جلوۀ کار جرج جرداق به این بود که مسیحی ماند و علوی شد و الّا « کپی پیست » خیلی های دیگر می شد .

هر یک از ما ، دوست داریم اگر کسی حق را تشخیص داد ، فوری به رنگ ما در آید . جزو حزب ما و باند ما شود . در زمین ما بازی کند . انگار خود ما ، بیشتر برای خودمان مهم ایم تا نفس حق و نفس حقیقت و فطرت و پاکی

و امّا برای او درون و روح و قلب و جان انسان مهم بود ، برای او انسانیّت ارزش داشت . او علی را والا داشت چون گوهر انسانیّت را در معارف علی متجلّی و متکامل می یافت ....

. . . . . . .

دوستان ! می خواهم مطلبی را آهسته با شما در میان نهم . از بالاترین رجل سیاسی تا ناشناخته ترین فرهیختۀ دوران، از پر فیس و افاده ترین فرد تا آنکه منبع ارتزاقش ، زباله های شهرمان است .... همۀ ما درونمان کودکی داریم که نامش « جرج » است . او هر روز ، در هر بزنگاه ، پشت هر میز یا بالای هر کرسی یا آخر شب وقت خواب ، بما تلنگری می زند ، هشدارمان می دهد .... می گوید : هی ! این جمله را دویستمین باری است که به یادت می آورم ... بس کن ، بلند شو برو ، حرف نزن ، کرنش نکن ، امضا نکن ، اینجا نمان .

در هر برزن و برزخی بر می آشوبد و بر می خروشد که هی ... آدم ! ... آدم باش ! این دویستمین باری است که به تو می گویم : برو جلو ، حرفت را بزن ، نگذار حق پامال شود . نگذار حق ، ناحق جلوه کند . نگذار ناحق ، جای حق بنشیند ، پاپس نکش . دویست ماه است نان توپچی گری ات را می خوری و بر سفرۀ بیت المال نشسته ای... وظیفه ات را در قبال دینت ، آرمانت و مردمت به درستی ادا کن .

نمی خواهد افسوس بخوری که چرا نهج البلاغه را دویست بار نخوانده ای . یکبار بخوان و همیشه بدان عمل نما !

یکبار بخوان و برای همیشه در عمق وجدانت ، جاریش ساز !

یکبار بخوان و برای همیشه آنرا چراغ راهت ساز !

یکبار بخوان و برای همیشه آنرا در افق آرمان و افکارت بیاویز !

هر لحظه علوی باش ! علی وار زندگی کن و علی وار بمیر تا علی وار در یادها بمانی و در خاطره ها بدرخشی که « انّ الله یدافع عن الذین آمنوا » !

این « جرج » درونمان است که گذشته امان را به نقد می کشد .آری ! هریک از ما درونمان « جرج » ی داریم . فقط باید به او میدان دهیم . او ؛...« جرج » درونمان به چشم نمی آید . اهل مفاخره و خودنمایی و جلوه گری نیست ، در صحنه ها ، آن گوشه است ، در منظرها نیست . او را برکشیم ، او را حاکم خود کنیم ... حاکم افکارمان ، اعمالمان و نیّت هایمان .

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 402725

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی IR ۰۶:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
    3 0
    بنام خدا کلیدی ترین مفهوم این نوشته را چنین جملاتی یافتتم «هر یک از ما ، دوست داریم اگر کسی حق را تشخیص داد ، فوری به رنگ ما در آید . جزو حزب ما و باند ما شود . در زمین ما بازی کند . انگار خود ما ، بیشتر برای خودمان مهم ایم تا نفس حق و نفس حقیقت و فطرت و پاکی...» خدایا روح عالی جرج را متعالی فرما.
  • بی نام IR ۰۷:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
    3 0
    زیبا بود