مرز ایمان و کفر ومساله تکفیر در ادبیات مسلمانی

گسترش دایره تکفیر در یک صد سال گذشته، چیزی که عامل اصلی آن وهابیت و سلفی ها از یک سو، و برخی از عالمان سختگیر در جهان اسلام از سوی دیگر بوده، این شبهه را پدید می آورد که آیا آنها متدین تر از قدیم شده اند یا آن که از ترس رواج بیدینی دست به این کارها می زنند؟

طی سالهای اخیر، صدها کتاب در موضوع تکفیر نوشته شده و در کنار آن، بازار تکفیر بیش از آنچیزی که تصور می رفت، داغ و داغ تر شده است. اگر قرار باشد از تکفیرهای موردی در مصر و ایران و برخی از نقاط دیگر جهان اسلام صرف نظر کنیم، دو پدیده مهم و مرتبط با یکدیگر، جریان وهابیت + سلفیت جدید یا همان تفکر سلفی جهادی با محوریت داعش مهم ترین جریانهایی هستند که بازار تکفیر را در دنیای امروز دامن زده اند. اما واقعا در گذر تاریخ، تفکر تکفیری تا کجا بوده است؟ به عبارت دیگر، فقه مسلمانی در ادوار گذشته، تا چه اندازه روی بحث تکفیر تأکید داشته است؟‌
در این زمینه، تاریخ و متون فقهی، دو منبعی هستند که می توانند به ما کمک کنند. اولی ما را با نمونه های تاریخی آشنا کرده و دامنه آن را نشان می دهد، و دیگری مبانی آن را به لحاظ مذهبی نشان می دهد.
نباید انکار کرد که نخستین بار، یک مورد تاریخی پیش آمد و آنگاه بحث های فقهی در ادامه آن صورت گرفت. این ماجرا، مربوط به جریانی است که در تاریخ اسلام به عنوان ردّه شهرت دارد، کسانی که زکات نمی پرداختند، و به دلیل ندادن زکات، متهم به ارتداد شدند.
در این زمینه، بر اساس منابع تاریخی، بین خلیفه اول دوم اختلاف بود، گرچه خلیفه دوم در زمان حیات خلیفه اول از وی پیروی کرد، هرچند بعد از وی، نظر خود را اعمال نمود.
ماجرا ادامه یافت و مورد تاریخی بعد، در باره کشتن خلیفه سوم و توجیه آن بود. مورد سوم جنگ جمل و ماجراهای بعدی به خصوص خوارج و بود. در این دوره بحث تکفیر تئوریزه شد و خوارج و معتزله سختگیرترین گروه بودند و مرجئه سهلگیرترین. بقیه هم در این میانه.
ماجرای تکفیر ادامه یافت. هم تاریخاً و هم فقهاً. حجاج ثقفی، ایرانی های مسلمان شده را کافر می دانست و شرط مسلمانی را معاینه آنها برای این که ختنه کرده اند یا نه و آیا می توانند قرآن بخوانند یا خیر، می دانست.
مدتی بعد، ماجرای تاویلات و تفسیرها از دین پیش آمد. کسانی که جهمی مذهب شدند، و برخی قیاسی و اجتهادی، توسط اهل حدیث و اخباری ها کافر به شما آمدند. برخی غالی شدند و توسط هم مذهبان یا مخالفان مذهبی خود تکفیر و در اواخر دوره اموی و بعدا عصر مهدی و هارون عباسی اعدام تکفیری شدند. معتزله عقل گرا هم به دلایلی کافر شناخته شدند.
با این حال، همچنان در فقه این بحث بود که دقیقا چه کسانی کافر هستند و مهم ترین سوال این بود که آیا اهل قبله در هر حال مسلمان هستند یا خیر.
بسیاری از فقها روی این مسأله تاکید داشتند که اهل قبله حتما مسلمان هستند. د راین زمینه، در بسیاری از آثار فقهی و کلامی، این بحث دنبال شده است.
و... اما مهم این است که هر بار سوژه ای خارجی رخ داده، مانند جنگهای ایران و ازبک یا ایران و عثمانی در دوره صفوی، فقه متاثر از این اوضاع بوده و به قول فوکو، قدرت نه فقط روی تاریخ که روی فقه هم تاثیر گذاشته است. البته فقه، همیشه متاثر از شرایط بیرونی بوده و در موردی مانند جنگهای یاد شده، سخت گیری بیشتری در این باره کرده است. همه اسناد تاریخی آن دوره نشان می دهد که فقهای سنی در عثمانی و ازبک، در این زمینه، نسبت به قزلباشان شیعی به خاطر جنگهای آن دوره، فتاوی تندی داده اند. موارد بسیار اندکی هم از سوی عالمان ایرانی داریم، گرچه تلقی مشابهی در باره آنان، میان این جماعت هم وجود داشت.
البته، همیشه میان بحث فقهی و تاریخی باید تفاوتی قائل شد، هم از این حیث که این دوره های سخت را باید از مسیر طبیعی بحث خارج دانست و هم از این جهت که اصالت با فقه بویژه در شرایط طبیعی است، هرچند یافتن متونی هم که فارغ از شرایط تاریخی تند نوشته شده باشد، سخت است.
جالب است که زمان حمله ازبکان به خراسان، بحث جالبی میان فقهای شیعه و سنی درگرفت. اساس حرف فقهای شیعه این بود که فقهای شما یعنی اهل سنت، همه اهل قبله را مسلمان می دانند. در این باره نمونه هایی هم آوردند. در مقابل آنها به موارد دیگری استناد می کردند. مثل این که توهین به صحابه، فی حد نفسه، کفرآور است، گرچه در این سوی، علمای شیعی خراسان اصرار داشتند که بحث آنها انتقاد از صحابه است نه توهین.

رسول جعفریان
بیفزایم که در پنج شش دهه اخیر،از ترس رواج بیدینی و غربگرایی، موجی از تکفیر علیه اهل تأویل و اصلاح طلبان دینی به راه افتاده که حتی در میان برخی از عالمان روشنفکر مذهبی هم وجود داشته و آنان از ترس رواج بیدینی و لائیسیته دست به این اقدامات زده اند.

هرچه باشد، لازم است تا این مساله در تاریخ مرور شود تا ریشه های آن بهتر آشکار شده وآنان که قصد ورود در این میدان را دارند، آگاهانه تر قدم بر دارند.

در این جا، قصد دارم یک اثری را که به این مباحث اشاره دارد مرور کنم. کتاب العقائد السنیه از عثمان بن عیسی صدیقی حنفی از یکی از فقهای حنفی ماوراءالنهر که در بخشی خاص به بحث تکفیر پرداخته است. ابتدا بگویم که در مقدمه کتاب گفته شده است که «هذه عقائد المحدثین و الفقهاء المدققین و قدماء کبار مشایخ الصوفیة و قواعد المتکلمین من اهل السنة و الجماعة». (فریم 1). کتاب شامل 17 فصل است و فصل چهاردهم آن در «کلمات الکفر»‌است.
این را بیفزایم که مسلمانان حنفی، جدای از بحث های کلی تکفیر، و به رغم باز بودن ابوحنیفه و تساهل و تسامح فقیهانه او در مباحث، بعدها گرفتار یک مشکل داخلی هم شدند. یعنی صرف نظر از بحثی که در باره تکفیر افراد خارج از مذهب خود داشته باشند یا نه، گیرشان در باره مسائل داخلی خودشان این بود که اگر کسی در ادبیات روزانه، جملاتی بگوید که توهین به خدا و پیامبر و احکام شریعت باشد، کافر است. در این باره در همین گزارش مطالبی را خواهم آورد.
وقتی به فصل چهاردهم «العقائد السنیه» مراجعه می کنیم، نخستین عبارت از صاحب شرح مواقف است که گفته است «جمهور المتکلمین و الفقهاء علی انه لایکفر احد من اهل القبلة». ابوالحسن اشعری هم «اسلام» را مشترک میان جمیع افراد متعلق به فرقه های مختلف دانسته است. شافعی فقط «خطابیه» را استثناء کرده چون «دروغ گویی را حلال می شمرند». در باره ابوحنیفه هم گفته شده:‌ «لم یکفّر احد من اهل القبلة». (فریم 51). معنای همه اینها این هست که اهل قبله همگی مسلمان هستند و کافر نخواهند بود. اگر این معیار به عنوان معیار اصیل و رسمی شناخته می شد، بسیاری از مشکلات مسلمانان حل می شد. اما ماجرا به اینجا خاتمه نیافت و همان طور که اشاره شد، گاه برای ساده ترین مسائل، حکم تکفیر صادر شده و روز به روز، کسانی به خاطر نشان دادن شدت تدین خود، بر دامنه آن افزودند.
یک نمونه مهم مواردی است که به ادبیات کفرآمیز داخلی خود حنفیان بر می گردد، و این مربوط به عبارات فارسی کفرآمیز عامیانه است که آن زمان میان مردم ماوراءالنهر وجود داشته و از نظر فقها نوعی توهین به دین بوده است.
جالب این که این کتاب به عربی است، اما تنها جملات فارسی آن، همان جملات عامیانه است که فقهای حنفی، برای مقابله با آنها، گوینده را کافر می دانستند. برخی از نمونه ها چنین است:
اگر کسی بگوید: دست خدا دراز است «یکفر عند اکثرهم». نزد بیشتر فقیهان کافر است!
اگر کسی بگوید: «نه مکانی ز تو خالی نه تو در هیچ مکانی» : «فهذا کفر».
اگر بگوید: «خدا بر تو ستم کند، چنانچه تو بر من ستم کردی»: الاصح انه یکفر.
اگر کسی بگوید: «خدای داد را نشسته است یا خدای داد را استاده است» هذا کلمة الکفر.
اگر کسی بگوید: «ان شاءالله که فلان کار بکنی و او بگوید: بی ان شاءالله بکنم» یکفر.
اگر بگوید: «خدا می داند که به غم و شادی تو چنانم که به غم و شادی خویش» بیشتر مشایخ او را کافر می دانند.
اگر بگوید: «به خدای و جان سر تو» در این باره مشایخ اختلاف کرده اند.
اگر بگوید: «خدا و رسول را گواه کردم» یا بگوید:‌ «خدای را و فرشتگان را گواه کردم» کافر است، چون اعتقاد دارد که رسول خدا و فرشته، غیب می دانند!
اگر بگوید: «فرشته دست راست و فرشته دست چپ گواه کردم»‌ کافر نمی شود.
اگر بگوید: «من پیغمبرم، و مقصودش این باشد که یپغام می برم» کافر می شود!
اگر بگوید: «پیغمبر درویش بود» یا بگوید: «جامه پیغمبر ریمناک بود» مطلقا کافر می شود.
اگر بگوید: «نماز می کنم، چیزی بر سر نمی آید» یا بگوید: «تو نماز کردی چه بر سر آوردی» کافر می شود.
اگر بگوید: «خدا را نماز کن تا حلاوت کردن یابی» و دیگری بگوید: «تو مکن تا حلاوت بی نمازی یابی»‌ دومی کافر شود.
اگر قدح می گیرد، می گوید بسم الله بگویید و بخورد، کافر شود.
چندین نمونه دیگر هم در این باره آورده است
اینها نشان می دهد فقه مسلمانی تا کجا پیش رفته و تا چه اندازه در این باره غور کرده است. جالب است بدانیم که این افراد وقتی این چنین کافر شوند، الزاما باید به تمام احکام کفر در میان آنها حکم شود که نمونه های آن را می دانیم.
البته در همین متن، از ابوحنیفه نقل می کند که گفته است «لایکون الکفر کفرا حتی یعتقد علی الکفر» کفر، کفر نخواهد بود مگر آن که بر حسب باور بر کفر، ابراز شود. (فریم 58). این هم معیار جالبی است.

رسول جعفریان

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 404872

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۲۰:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۶
    4 1
    جالب بود ابوحنیفه چقدر اهل تسامح وتساهل بوده .لذت بردم
  • چکو A1 ۰۵:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۷
    5 1
    سلام چه بحث زیبائی،ادبیات وفرهنگ جدیدی که درسالهای اخیر ونمیدانم به یمن چه عواملی پدیدامده است،انسانهارادارای حق وحقوقی میکندکه عمده ترین ان "حقوق شهروندی"ست.طبق این قاعده حتی به سعدی هم میتوان ایرادکردکه گفت:ای کریمی که ازخزانه غیب/گبروترساوظیفه خورداری/دوستانراکجاکنی محروم توکه بادشمنان نظرداری بنابراین امروزیهاکه حتی به سعدی اشکال میکنند میتوانندبه فقهاوعالمان دین هم این اشکال رابگیرندکه چراوچگونه تکفیررابعنوان یک حربه وچماق وامروزی تر یک اهرم بکارمیگیرند؟مگرخلق همه یکسرنهال خدانیستند؟
  • بی نام A1 ۰۶:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۷
    3 1
    اقای استاد انشاالله همیشه موفق باشید وتحقیقات را مثل این خلاصه بنویس