۰ نفر
۲۵ تیر ۱۳۹۳ - ۰۳:۴۷

جانشینِ کمیته یِ صیانتِ شهرداریِ تهران گفته از این پس برای رعایت فاصله ی دختر و پسر در پارک ها بین نیمکت ها میز قرار داده می شود.

 چند سکانس کوتاه را در اين باره ببینیم:

سکانس اول:

خارجی-پشت چراغ قرمز دور میدان ونک-عصر حدود ساعت 5 و6:

یک آقا پسر و یک دختر خانم (که مثل فیلم های صدا و سیما با هم نامزد هستند)داخل یک پژو 206 سفید کولر روشن کرده اند وبه آرزوهای دورشان می خندند وغروب خورشید پشت چراغ قرمز طولانی" بک گراند"شان شده.ناگهان یک آقای پلیس با آنتن بی سیم به شیشه ی ماشین می زند،پسر اندکی هول می شود و دختر خانم روسری اش را تا نوک بینی اش جلو می کشد.دریغ از اینکه لامروت کوتاه است و از عقب...

خلاصه آقا پسر شیشه را پایین می کشد و آقای پلیس با نگاهی مرموز مثل همیشه می پرسد:خانم چه نسبتی باهاتون دارن؟

آقا پسر با صدایی لرزان:هیچی.

آقای پلیس با خنده ای پدرانه:خب چرا آخه؟اگه بدونید چقدر بهم میاین؟شما که ماشالا اینقد خوش برو رویید می دونید چقد بچتون خوشگل میشه؟حیفه بخدا.

و آقای پلیس بدون خداحافظی از صحنه خارج می شود.

دختر خانم و آقا پسر با چهره ای شبیه به این K به سمت افق رفته و تمام تلاششان را می کنند تا محو شوند.

سکانس دوم:

خارجی-پارک-10 و 11 صبح:

یک آقا پسر و یک دختر خانم دیگر(شک نکنید که نامزد هستند مثل فیلم های صدا و سیما)،روی یک نیمکت نشسته اند و دارند با هم گل می گویند و می شنوند و اینها.

 ناگهان دو نفر با سرعت و درحالی که چیز بزرگی را حمل می کنند نزدیک می شوند.وقتی نزدیک ترمی شوند معلوم می شود لباس های خدمتکار کافی شاپ بر تن دارند و آن چیز بزرگ هم یک میز است.

آقا پسر و دختر خانم مبهوت هستند.

میز را می گذارند جلوی نیمکت و یک صندلی هم اینورش قرار می دهند و با کمال ادب می گویند:به پارکی شاپ غنچه های ازدواج که از دیروز افتتاح شده خوش آمدید.لطفا برای صیانت از رعایت و فاصله ها روی این صندلی بنشینید.(همزمان یک نفر در کنار آنها شروع به نواختن پیانو می کند.)

آقا پسر و دختر خانم هنوز مبهوت هستند.

آقا پسر وقتی با دقت به اطراف نگاه می کند می بیند دو ردیف پایین تر سفره ی عقد پهن کرده اند و عاقد دارد می گوید:عروس خانم وکیلم؟یکی از میان جمع می گوید:عروس رفته گل بچینه با باغبون درگیر شده،پلیس آوردن.

آن طرف را نگاه می کند که یک پرده زدند و آقایی که با اضطراب دارد قدم می زند و ناگهان صدای نوزادی شنیده می شود.

هیچی دیگر.این دوتا هم مثل آن دوتا با چهره ای شبیه به این K به سمت افق رفته و تمام تلاششان را می کنند تا محو شوند.

سکانس سوم:

داخلی-خانه ی اکبر آقا-نیمه های شب:

آقا پسری با زیرشلوار راه راه آبی و زیر پیرهن سفید که از 5 نقطه دچار سوراخ شدگي است، تشکش را وسط اتاق پهن کرده و در حال وایبر بازی با یک دختر خانم (که نامزد هستند دیگر).

ناگهان مادرش با شتاب وارد اتاق می شود،آقا پسر که در حال تسلیم کردن جان به جان آفرین است می گوید:چی شده ننه.

ننه اش،ببخشید مادرش در حالی که کفگیر چوبی بدست گرفته و بشدت عصبانی است می گوید:پسره ی عقب افتاده تو باز چشم بابات و دور دیدی با آناهیتا کات کردی؟چند بار بهت گفتم عسل بدردت نمی خوره؟امروز مادر آرزو بم زنگ زده می گه مینا کیه دیگه؟بهش گفتم احتمالا همکلاسی ساراست.دیروزم خواهر ستاره بهم گفت سهراب(همین آقا پسره) پریروز به میترا سر صف نونوایی لبخند زده.آخه درسته که بهنوش بخاطر تو با لاله دعواش بشه؟بابات می گه با بابای ساناز ...

در همین حال آقا پسر با دهانی باز به همراه حبابی بر سوراخ بینی خواب پادشاه ششم را تمام کرده و شروع مي کند به ديدن خواب پادشاه هفتم.

 

1717

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 365507

برچسب‌ها