دو شاعر شیعی شیرازی از قرن هشتم و نهم هجری

ادب شیعی فارسی از پیش از عصر صفوی، به رغم نفوذ گسترده ای که در ایران داشته و تأثیری که در ایجاد زمینه تشیع در ایران صفوی پدید آورده، همچنان نیازمند پژوهش است. این روزها سعی می کنم فرصتی برای بازنویسی کتاب تاریخ تشیع در ایران بگذارم. آنچه می آید مطلبی است که برای آن کتاب نوشته ام و به دلیل اهمیتی که در موضوع خود دارد، تقدیم عزیزان خواننده می کنم.

از تشیع شیراز پیش از آمدن صفویان، آگاهی زیادی نداریم و هرچه در منابع مختلف بیابیم غنیمت است. در این باره، دو دیوان از دو شاعر نیرومند این دوره در سالهای اخیر چاپ شده است که نشان از حضور باورهای شیعی در این شهر دارد. هر دو دیوان در زمان مسوولیتم در کتابخانه مجلس منتشر شد، آن هم در کنار ده ها متن دیگر از متونی که می توانست نشانگر وجهی از ادب شیعی در ایران پیش از صفوی باشد. در این زمینه آقای ایمانی که مسوولیت پژوهش را داشت، دوستی همراه و متخصص بود. هر کجا هست خداوند یاورش باشد. دیوان عضد در سال 89 و دیوان غیاث در سال 90 چاپ شد.

1. عضد یزدی شیرازی شاعر شیعی قرن هشتم

دیوانی نفیسی از عضد صراف برجای مانده که آن را در سال 776 به شاه شجاع تقدیم کرده است. از زنده بودن عضد شاعر تا سال 795 هم آگاهی در دست است و پس از آن خبری از وی نداریم (مقدمه دیوان عضد، ص پنجاه و پنج). عضد در سالهای زندگی، به کارهای دیوانی در دستگاه آل مظفر اشتغال داشته و چنان که برخی از منابع گفته اند، در متن دیوان هم اشارتی هست، به شغل صرافی نیز می پرداخته است (دیوان، ص 82). ممدوحان وی در اشعارش، غالبا امیرانی از همین سلسله آل مظفر و بزرگانی از همین دوره شیراز و اصفهان و یزد هستند که فهرستی از آنها در مقدمه دیوان عضد آمده است.
صد البته که آل مظفر سنی بودند، اما دو نکته در این باره وجود دارد: یکی این که این روزگار، به تدریج در ایران این عهد، تشیع قوت گرفته بود و قدرت و نفوذی داشت. دیگر آن که ایران، دیگر، تمایلی به افراط گری مذهبی نداشت و از تسنن بغدادی اهل حدیثی قدیم فاصله گرفته بود و حاضر به بازگشت هم نبود. شاید بشود گفت که قدری به تسنن دوازده امامی نزدیک شده یا دقیقا نزدیک شده بود.
نبودن تعصب مذهبی، سبب حضور شیعیان در دستگاه آل مظفر شده بود. نمونه دیگر نشانه هایی از نیمه تقیه نیمه آشکار از تمایلات شیعی در نفائس الفنون از آملی شیعی است.
البته اشعار این شاعر بیشتر در مدح همین خاندان است و روحیه ای شبیه شیخ حسن کاشی یا ابن حسام خوسفی ندارد که اساس شعرشان مدح امامان باشد، با این حال، در چند موردی که به صراحت یا کنایت آمده، تشیع خویش را نشان داده است.
از عجایب روزگار آن که یگانه نسخه خطی این اثر در شهر مدینه، و در کتابخانه عارف حکمت بوده است (مقدمه دیوان، ص هفتاد و یک).
عضد شاعر، از نسل رسول (ص) است و در شعری گوید: (دیوان عضد، ص 188).
از من بگو به افضل سادات شرق و غرب / ای نور چشم روشن زهرا و مرتضا
کای شرزه شیر بیشه لا سیف و لو کشف / وی سرو روضه و گل گلزار لافتی...
گو ابن ابن ابن علی از بنی حسن  / گو سبط سبط سبط نبی از طباطبا...
زندگی وی میان شیراز و اصفهان ویزد و کرمان و حتی بغداد گذشته و در بیشتر این شهرها اقامت داشته است. (مرا ز دیده روان است دجله بغداد / در آرزوی مصلا و اب رکناباد).
آنچه از دیوان وی به دست می آید، تشیع دوازده امامی اوست که از این دوره، یعنی نیمه قرن هشتم بسیار جالب توجه است. شعر او در ستایش دوازده امام، این تشیع امامی را به روشنی نشان می دهد: (دیوان عضد، ص 11)
پس از رسول خدا بگرو ای برادر من / به یاد دار که من یاد دارم از استاد
برای نصرت دین، روز فتح در خیبر  / ببین که رایت منصور، خود، نبی به که داد
غلام قنبر او شو ز جان، اگر داری / هوای آن که شوی ز آتش جحیم آزاد
در مدینه علم نبی که می رسدش /  هزار بنده و دربان چو اردشیر و قباد
چراغ چشم من آن شمع مشهد غروی‌ست /  که چشم روشن از آنجاست کور مادرزاد
به سینه ای که جگر خسته شد به شربت زهر / به حلق تشنه مجروح دسته فولاد
به حق و حرمت درّ یتیم حسین /  کاسیر بند بلاد بود و بسته بیداد
به حق گوهر پاک امام خاک نشین /  که وزن تاج سلاطین به نیم جو ننهاد
به سر سینه جعفر، امام صادق علم /  که کس نگفت که در قول او خلاف افتاد
به خاک تربت پاک رضا که خالی نیست /  ز آب حسرت او چشم دجله بغداد
به آستانه سلطان نشان مشهد طوس /  که هست عالمیان را امیدگاه و ملاذ
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات /  که با تحمل شان کوه بود بی بنیاد
به حق حجت حق، صاحب الزمان مهدی / که قایم است پس از سال هفتصد و هفتاد
که اعتقاد عضد غیر از آن که گفتم نیست / که اعتقاد من این است هرچه بادا باد
دو بیت آخر یکی تاریخ سرایش شعر را دارد که سال 770 هجری است و دیگری، تأ‌کید او بر این که این شعر مذهب او را نشان می دهد و در این باره، به رغم خطرات، نگرانی ندارد و گوید هرچه بادا باد. دیگر مضامین شعری او حکایت از ادبیات عمومی شیعی در میان شیعیان دارد، مفاهیم و کلمات و تعابیری که گاهی تصور می شود، تولید آنها متاخر بوده اما وجود اینها در دیوانی از قرن هشتم، تاریخ آنها را قدیمی تر نشان می دهد.
در مجموع، در دیوان وی، اشعار اندکی از این دست هست، اما گاه ابیاتی در لابلای اشعار مدحی او دیده می شود که اشاره به تشیع او دارد: (ص 195).
نظر ز مردم و ابتاع بنده باز مگیر / که حق گزارت در حشر مرتضا باشد
هر آنچه در حق این بندگان بجا آری / جزای آنْت ز درگاه مصطفی باشد
و در جای دیگر: (ص 188)
او بود یار غار تو در مشهد علی /  او بود خضر راه تو در دشت کربلا
هم هادی طریق تو در حضرت تقی /  هم همدم و رفیق تو در روضه رضا

رسول جعفریان

2. کمال غیاث شیرازی شاعر شیعی قرن نهم
کمال الدین غیاث شیرازی شاعر قرن هشتم و نهم شیراز و متوفای 848 از شاعران شیعی این دوره است که در حوزه ادب شیعی یکی از استوارترین شاعران پارسی گوی در این دوره به شما می آید، دوره ای که در آن لطف الله نیشابوری و شاعران فرهیخته دیگری در خراسان هستند. اما امتیاز وی به این است که از فارس است و خود را با افتخار فارسی می داند و می خواند. کمال غیاث به عنوان یک شاعر شیعی امامی، برای مداحان و مناقب خوانان شناخته شده بوده، و همان طور می دانیم چندین قصیده وی در جنگ عبدالکریم از تاریخ 849 باقی مانده است. (بنگرید: تشیع و ولای اهل بیت در ادب فارسی قدیم «جنگ عبدالکریم مداح»، ص 37 ـ 42)
دولتشاه در باره وی نوشته است: «مقدم اهل طریق و از معرکه گیران فارس بود و شاعر پهلوانان است و در مناقب خاندان طیبین و طاهرین قصاید غرا دارد». در میان غزالیات وی اشاراتی به تشیع او هست اما در قصاید برجای مانده، تشیع امامی و اثناعشری او چندان آشکار است که شعر او را می توان یکی از جدی ترین اشعار در حوزه منقبت خوانی در این دوره دانست. سام میرزا وی را «مولانا کما الدین حسین قصه خوان» نامیده است و ضمن آن که او را در شیراز دانسته، نوشته که تولدش در اصفهان بوده است. (تحفه سامی، ص 138 ـ 139)
گفتنی است که تشیع با شیراز در قرون کهن میانه ای ندارد، گرچه دشمنی خاصی هم از این ناحیه نسبت به تشیع گزارش نشده است. تقی الدین کاشانی با وصف شاعری و شعر وی در باره تقیه توسط دارد که وقتی ابراهیم سلطان (م 838) با کمال عیاث بحث کرده و سوال از باور مذهبی او پرسید که: ائمه به حق بعد از نبی چند‌اند، کمال گفت: ای شاهزاده! ائمه بعد از نبی، چهارند، چهارند، چهار. اگر عاقل به نظر انصاف نگرد، داند که تقیه چنین است. (خلاصه الاشعار، برگ 96 به نقل از مقدمه دیوان کمال غیاث شیرازی، ص سی و هشت.)
غیاث شیرازی گوید: (دیوان کمال غیاث شیرازی، ص 145)
خارجی قدر آل نشناسد /  دولت بی زوال نشناسد
هر که در جاهلی ابوجهل است /  میم و حا میم و دال نشناسد
نکند فرق ذره از خورشید /  ماه بدر از هلال نشناسد
موش کوری که آب شور خورد /  قدر عین زلال نشناسد
نیست از خیل عاشقان آن دل / که فراق از وصال نشناسد
نیک بشناختی کمال غیاث  کاهل نقصان کمال نشناسد
و در جای دیگر گوید: (دیوان، 296)
شاه قلندران منم، لاف قلندری زدم  / خطبه ترک خواندم و سکه احمدی زدم
مهر علی و آل و او، همیشه بر دلم  / بر در خلد جاودان، مهر مخلّدی زدم
حیدریم بر در دین، داغ و درفش من ببین / رایت دین فراشتم، نوبت سرمدی زدم...
صاحب سیفم و قلم، در همه عالمم علم /  همچو کمال فارسی، کوس محمدی زدم
و در جای دیگر گوید: (همان، 451)
طواف کعبه دل کن که تا صدق و صفا بینی /  قدم در مقدم جان نه که فیض کبریا بینی
گر از معنی خبر داری به بدبینی مشو خودبین /  ببین آن صورت زیبا که تا صنع خدا بینی
اگر شاهی همی خواهی گدایی از در او کن /  به کوی عاشق ار آیی گدا را پادشا بینی
همیشه کعبه می بینی که ما را قبله این باشد /  ببین آن گوشه ابرو که محراب دعا بینی
مسلمان آن زمان باشی که در دین مسلمانان /  کمال از مصطفی یابی جلال از مرتضی بینی
اما در قصاید وی اشعار فراونی در این زمینه وجود دارد: در یکی از قصاید دیوانش گوید:
کجا شد آدم و ادریس و شیث ونوح و کو صالح/کجا شد هود و ابراهیم و کو هارون و کو موسی
کجا رفتند اسماعیل و اسحاق و عزیر آخر/کجا رفتند شمعون و شعیب و یوشع و شعیا
و به همین ترتیب نام های زیادی از پادشاهان وامیران آورده و چنین ادامه می‌دهد:
کجا رفتند ابوبکرو عمر عثمان و کو حیدر / حبیب احمد مرسل، سوار دلدل شهبا
کجا شد احمد مرسل، کجا شد حیدر صفدر/ وصی احمد مرسل سوار دلدل شهبا
کجا شد شبر و شبیر و زین العابدین آخر کجا شد باقر و صادق، کجا شد کاظم دانا
کجا شد آخر ای نادان امام هشتمین کآمد /غریب طوس بی شبهت علی موسی الرضا حقا
تقی کو و نقی و عسکری جز مهدی هادی / که او نیز آید و بیرون رود همواره چون آباء
در ادامه باز اسامی شمار زیادی از بزرگان و خلفا و علمای دوره اسلامی را می آورد و گویی نتیجه گیری وی این است که همه رفتند و تو: (همان، ص 467 ـ 468)
قناعت گیر و عزلت جو اگر مقصود می خواهی / که عیسی زین سعدت یافت جا در عالم علیا
گر از ابن غیاث این پند بنیوشی به جان و دل / میسر گرددت کلّی کمال ملک استغنا.
پس از آن قصیده‌ای در ستایش رسول (ص) و قصیده ای در ستایش امام علی (ع) دارد که باز نام امامان را در آن آورده (دیوان غیاث، ص 477).
و در جای دیگر: (همان، 485)
آن هشت و چار امام که هستند از شرف /سلطان بی تکبر و درویش و پادشا
آن طاهر خدیجه و کبرای و طیبه / وان سیده بتول سر و سرور نسا
بعد از بتول هست دو سبطین سیدین / یعنی حسن حسین شهیدان کربلا
دیگر امام آدم آل عبا علی است / زین العباد عابد بی روی و بی ریا
بعد از علی، محمد باقر بود امام / کز رفعت ست خازن گنجینه بقا
دریای علم جعفر صادق ز بعد او / باشد ز روی صدق امامت امام ما
دیگر امام موسی کاظم که بر حق ست / وز بعد او امام علی موسی رضا
دیگر بحق بود تقی متقی امام / بعد از تقی، نقی بود آن گوهر بقا
بعد از نقی بود حسن عسکری امام / لفظ چون قند او دل پر درد را دوا
در خاتمت محمد مهدی بود امام / سیمرغ برج کنگره قاف از صفا
یعنی امام حجت قایم که عاقبت / ظاهر شود ظهور جلالش بر آشنا
باطل کند تظلم بدعت به تیغ عدل / خوف موالیان شود از جاه او رجا
یا رب بدین ده و دو دانایان پیش رو / یا رب بحق چارده معصوم پیشوا
کز لطف یک نظر به کمال غیاث کن / ای از در تو حاجت درماندگان روا
بدین ترتیب نشان داده است که در شیراز قرن هشتم، یک شاعر امامی برجسته ای داریم که تسلط کامل بر حرفه خویش دارد و به رغم گرایشهای صوفیانه که آن زمان عمومی و فراگیر بوده، سخت وفادار به اهل بیت و مذهب تشیع اثناعشری است. جالب است که وی با لطف الله نیشابوری شاعر امامی مذهب معاصر خویش نیز آشنایی داشته و در دیوانش قصیده ای در منقبت امام علی (ع) در پاسخ لطف الله نیشابوری دارد. (همان، ص ، 485، و نمونه دیگر ص 514)
اشعار شیعی وی در این دیوان چندان است که خود نیاز به یک پژوهش و مرور مشتقل دارد.

رسول جعفریان

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 402874

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۹:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
    13 13
    به امید پیروزی اسلام
  • بی نام IR ۲۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
    14 5
    به حق و حرمت درّ یتیم دخت حسین / کاسیر بند بلا بود و بسته بیداد
  • علی A1 ۰۶:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
    6 7
    بسیار عالی. بهره بردیم.
  • بی نام A1 ۱۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۴
    4 2
    چه هوشمندانه با رعایت تقیه ، عقاید مذهب حقه تشیع رو توی اشعارش بیان کرده.
  • بی نام IR ۲۰:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۷
    2 1
    نمی دونم چرا استاد چراغ برداشته ودر به در دنبال ان می گردند که فلان چه مذهبی داشته مگر چه توفیری دارد تمام بزرکان وادیبان وجکیمان ما پیرومذاهب اهل سنتند اخرش که چه .صفویه امد ودودمان همه بر باد داد اخرش که چه .کاش به مسایل از دیدگاه اخلاقی وانسانی نگاه می کردیم فارغ از باور ومذهب در قرن 21این شایسته تر می نماید