لذت مطالعه نوروزی با خبرآنلاین/9/
رمان «عالیجناب شهردار» که پروسه انتشار آن در دولت قبل به دلیل «شباهت شخصیتهایش با برخی چهرههای سیاسی کشور» متوقف شده بود، سال گذشته منتشر شد و جزء خواندنی های ادبیات کشور هم جای گرفت.
به گزارش خبرآنلاین، آخرین روزهای سال 93، تازه ترین رمان ابراهیم حسن بیگی را انتشارات نیستان روانه بازار نشر کرد. «عالیجناب شهردار» رمانی تمثیلی است. داستانی بلند که با نگاهی به واقعیتی سیاسی اجتماعی و اقتصادی در یکی از کشورهای همسایه به زبان تمثیل به بیان تندترین نگاه های اصلاحی نویسنده در باب حکومتداری و آداب برخورد اجتماعی می پردازد. حسن بیگی کشوری لامکان را در داستانی بلند پیش روی مخاطب ترسیم می کند با سیستم سیاسی منحصر به فردی که بدل از واقعیت است. طنز یکی از جدی ترین ابزارهایی است که نویسنده در داستان بلند خود برای ترسیم موقعیت هایش از آن بهره برده است. به عبارت ساده تر او با تمسک به ابزار بیانی طنزآلود توانسته جدی ترین و شاید حساس ترین اظهارنظرهای سیاسی اجتماعی و حتی اقتصادی خود را در قالب یک داستان به مخاطبش عرضه کند.
نویسنده خود پیشتر درباره اثرش گفته بود: «کتاب در تابستان سال ۸۸ به اداره کتاب رفت اما پروسه انتشار آن متوقف شد. به من گفته شد که این کتاب و داستانش با برخی از چهرههای سیاسی کشور شباهت دارد و لذا انتشارش امکان ندارد...این کتاب در مکانی بدون جغرافیایی مشخص و توسط افرادی با نامهای غیرواقعی رخ میدهد.»
باهم بخش هایی از فصل «منشی ویژه» این رمان خواندنی را مرور می کنیم:
«صبح اول وقت، رئیس شورا به دیدن او آمد. عالیجناب شهردار با اینکه از او خوشش نمیآمد و فکر میکرد مردی موذی و آب زیرکاهی است، اما با رویی گشاده از او استقبال کرد.
رئیس شورا مثل همیشه گل ارکیدهای را به یقه کتش الصاق کرده بود. با دهانی که تا بناگوش باز بود، با شهردار دست داد و او را به گرمی در آغوش گرفت و بوسید. بوی بد دهان شهردار او را کمی آزرد. اما گفت: «به به جناب شهردار. عطر شما چه بوی خوبی دارد. عطر منحصر به فردی مصرف میکنید قربان!»
عالیجناب شهردار به خاطر نیاورد که امروز صبح عطری به خودش زده باشد. فکر کرد رئیس شورا اظهار لطف بیشائبهای دارد. وقتی هر دو روی مبل نشستند، رئیس شورا گفت: «قربان تبریک عرض میکنم. نطق دیشب شما را از تلویزیون ملاحظه کردم. خطابه بسیار دلنشینی بود.»
...رئیس خودش را کمی به طرف میز عسلی که بین او و شهردار بود، خم کرد و گفت: «قربان در بیانات بسیار مهم و بلکه تاریخیتان در تلویزیون به یک نکته اشاره کرده بودید که باید به عرض شریف برسانم که خوشبختانه ما در شهر بزرگ زندانی سیاسی نداریم. حتی یک مورد محض نمونه.»
عالیجناب شهردار که پیپش را بین دندانهایش گرفته بود و میخواست آن را روشن کند، با تعجب به رئیس شورا نگاه کرد. سپس پیپ را به دستش گرفت و پرسید: «شما مطمئن هستید که ما زندانی سیاسی نداریم؟!»
رئیس خندید و گفت: «بله قربان. با اطمینان میگویم. شما بهتر میدانید در شهر ما از گذشته آزادی نزدیک به مطلق بوده است. در هیچ کجای جهان به اندازه شهر ما آزادی وجود ندارد. نمونهاش همین انتخابات اخیر که حضرتعالی با آزادی کامل نامزد شدید و به لطف خدا رأی بالایی هم آوردید. از این آزادی بزرگترش را سراغ دارید؟»
عالیجناب شهردار خواست بگوید: نه! سراغ ندارم، اما یادش آمد که خیاط حرفهای دیگری زده است، گفت: «با این وجود خوب بررسی کنید، تا مبادا کسی به جرم بیان عقایدش به زندان افتاده باشد.»
رئیس گفت: «حسب اطمینان خاطر شما چنین خواهم کرد، اما نکته دیگری که جسارتاً عرض میکنم این است که در نطق حضرتعالی اشاره شده بود به قطع دست متجاوزان به بیتالمال و حقوق عمومی. حرفهای شما بسیار متین و مردمپسند بود و همه مقامات رااز صمیم قلب خوشحال کرد.»
عالیجناب شهردار که حالا پیپش را روشن کرده بود، پکی به آن زد و سرش را تکان داد و با رضایتمندی گفت: «خواهش میکنم. خواهش میکنم.»
رئیس شورا گفت: «اما من به شما اطمینان میدهم که ما زحمت شما را در این خصوص کم کرده ایم و از قبل دست چپاولگران به بیتالمال را کوتاه کردهایم. خصوصاً آقازادهها را که حضرتعالی به قطع ید آنها اشاره فرموده بودید.»
عالیجناب شهردار نوک بینیاش را خاراند و گفت: «عجب! عجب! نمیدانستم.»
رئیس شورا سرش را به علامت رضایت تکان و داد و گفت: «بله قربان. بنده خودم حساسیت زیادی به حفظ و حراست از بیتالمال دارم و نمیتوانم ببینم که دیناری از بودجه عمومی به ناحق حیف و میل شود. من اگر ببینم یکی از مقامات شهر سوءاستفاده مالی کرده قبل از اطلاع به شما خودم او را از پستهای دولتی خلع و روانه زندانش خواهم کرد.»
عالیجناب شهردار گفت:«آفرین. آفرین. قصد و مراد من هم از نطق دیشب همین نکات بود. والا غرض دیگری نداشتم.»
رئیس که رضایتمندی از چشمهایش موج میزد، دستی به سر تاسش کشید و گفت: «البته نطق شما خطاب به ملت بود و لازم هم هست که عالیجناب شهردار هرچند وقت یک بار بیایند و برای تسکین و آرامش مردم، نطقهای زیبایی کنند. به خصوص از شهرداری که شاعر هم هست انتظار میرود سخنانش چون شعری زیبا و خیالانگیز احساسات مردم را به غلیان آورد.»
عالیجناب شهردار شعله فندک را به دهانه پیپ گرفت و وقتی دود و بوی توتون فضا را پر کرد، گفت: «نظر لطف شماست جناب رئیس.»
رئیس گفت: «وقتی در نطق شما شنیدم که گفتید مردم ولی نعمت های ما هستند و ما نوکر و خدمتگزار مردم هستیم، از خوشحالی چند قطره اشک از گوشه چشمهایم بیرون زد. چقدر این سخنان زیبا و آرامشبخش دلهای مردم بود. شما مانند یک سیاستمدار خبره صحبت کردید. اصلاً نمیدانستم این همه مرد سیاست باشید.»
خدمتگزار که وارد شد، آنها ساکت شدند. او دو استکان چای را روی میز عسلی، کنار ظرف شیرینی گذاشت و بیرون رفت. رئیس آرنجهایش را روی زانویش گذاشت و خودش را کمی جلو کشید و گفت: «قربان مطلب مهم دیگری هست که از زمان شهردار متوفی مطرح شد و نیمهکاره ماند، اگر اجازه بدهید...»
عالیجناب شهردار شیرینی کوچکی برداشت و آن را در دهان گذاشت و پرسید: «چه موضوعی؟»
رئیس گفت: «میدانید که بیشتر مقامات شهر افرادی هستند با سن بالا و دارای فرزندان بزرگ و حتی نوههای نوجوان. اگر اجازه بدهید در جلسه شورای شهر قانونی را مصوب کنیم که بر اساس آن همه فرزندان و نوههای مقامات شهر که به فرموده حضرتعالی نوکر و خدمتگزار مردم هستند صاحب مسکن شوند. میدانید که مسکن از اولویتهای اساسی زندگی انسان است.»
عالیجناب شهردار بدون اینکه فکر کند، گفت: «عیبی ندارد. ما باید همه مردم را صاحب مسکن کنیم. اینها هم که گفتی جزء همین مردم هستند.»
رئیس خنده شیطنتآمیزی کرد و گفت: «خیلی ممنون جناب شهردار. چون قصد و نیت شما خدمت به مردم است، من هم به پاس لطف شما دستور دادهام دختر جوانی را به عنوان منشی ویژه شما در منزل به کار بگمارند که به صورت شبانهروزی در خدمت شما باشد. دختر خوب و زیبارویی است. به وظیفه خود آشناست.»
عالیجناب شهردار گفت: «ولی من در منزل خدمتگزاران زیادی دارم. فکر نمیکنم نیازی به منشی ویژه داشته باشم.»
رئیس چشمکی زد و گفت: «اما این منشی با بقیه آنها فرق میکند. او منشی ویژه است و خلوت شما را پر خواهد کرد.»
بعد تکیه داد به پشتی صندلی و با خنده به عالیجناب شهردار نگاه کرد که سرش را با رضایت تکان میداد.
توضیح ضروری
نطق تلویزیونی عالیجناب شهردار انعکاس زیادی در بین مردم و مقامات شهری داشت. مردم به وعدههای او امیدوار بودند و تحول بزرگی را انتظار میکشیدند. اما مقامات شهر میدانستند که این نطق در ادامه سخنرانیهای تبلیغاتی شهردار یک امر ضروری است و همانطور که رئیس شورا گفت یک مانور سیاسی است و خوشحال بودند از اینکه شهردارشان مرد سیاست پیشهای است و بین حرف و عمل او فاصله زیادی مشاهده میشود و خوشحالی آنها زمانی زیادتر شد که رئیس شورا نتیجه مذاکراتش با عالیجناب شهردار را به اطلاع آنها رساند و گفت: درست یک شب بعد از آن نطق آتشین او با ساخت بنا برای فرزندان و نوادگان مسئولین شهری موافقت کرده است.»
رمان «عالیجناب شهردار» در 150 صفحه و با قیمت 8هزار تومان از سوی انتشارات نیستان روانه بازار نشر شده است.
6060
نظر شما