خبرگزاری حوزه نوشت:

آیت الله نوری همدانی خاطره خود از زندگی زاهدانه علامه طباطبایی (ره) را این گونه نقل می‌کنند.

علامه طباطبایی (ره) وقتی به قم‌ آمدند با اينكه فيلسوف معروف جهان اسلام، ‌محقّق نامي روزگار و يك استاد متبحّر مشهور تفسير و كلام و حكمت بودند، اما با يك عمامه بسيار كوچك از كرباس آبي رنگ و قباي ساده و بدون جوراب با لباس كمتر از حدّ معمول در كوچه ‌هاي قم‌ تردّد داشت و اگر كسي ایشان را نمی شناخت وی را يك طلبه عادي تصور مي‌كرد.

خانه او اجاره‌اي بود و به خاطر دارم چند بار خانه خود را عوض‌كرد و از خانه دیگر به خانه ‌اي منتقل شدند، منزلش بسيار كوچك و محقر بود حتّي نمي ‌توانستن از دوستان پذيرائي كند چون از نظر امكانات ‌بسيار محدود بود.

گاهي به خاطر پرسيدن برخی سئوالات علمی مجبور بودم خدمت استاد در منزل شرفياب شوم؛ ‌ايشان در حالي كه جلو دَرِ منزل آمده، دو دست خود را بر دو طرف دَر گذاشته، سرشان را بيرون مي ‌آوردند و به سؤال من گوش داده و پاسخ ‌مي ‌گفتند. در اين هنگام اين سؤال براي من مطرح ‌شد؛ چرا استاد تعارف نمی‌کند منزل بروم. بعدها كه آشنائي من با ايشان بيشتر شد، متوجّه شدم منزل به اندازه‌ اي محدود و محقّر است كه ‌نمي ‌توانند از میهمان پذيرائي كنند.

مدّتها زندگي ايشان از حّق التّاليف كتاب هايشان اداره مي ‌شد و سال ها مبالغ‌ هنگفتي بدهکار بودند و حتي دامادشان آقای قدّوسي از اين ‌موضوع اطلاع نداشت‌.

علامه با وجود كسالت قلبي و كسالت اعصاب و کهولت سن‌ّ فقط و فقط براي‌ِ حمايت از دين و نشر فرهنگ اسلام براي ملاقات و مصاحبه با مستشرق‌ فرانسوي (دكتر كُرْبَن‌ُ) هر دو هفته يك بار با زحمت و تحمل رنج فراوان به ‌تهران مي ‌رفتند و اين رفت و آمد با ماشين عمومي مستلزم ‌رنج هاي فراوان بود.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 410523

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی آقا A1 ۱۲:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۱
    5 1
    خیلیییییییییی جالبه. تو زندگینامه آیت الله سیدعلی قاضی عارف بزرگ و استاد علامه میخوندم که ایشون به علامه میگفتن شما با اینهمه تجملات اونم تازه زمانی که طلبه بودن علامه به جایی نمیرسی. ببینید چقدر بزرگان و عرفا به ساده زیستی اهمیت میدادن. ساده زیستی یعنی مبارزه با نفس و این شاید تنها راه رسیدن به خداست.