و از یک طرف مانده بودند با صاحب این سخنان که سال هاست او را به جاسوسی و معاند بودن با انقلاب و فراماسونری متهم کرده بودند چه کنند. این بود که فکر بکری به ذهنشان رسید، بالاتفاق نوشتند: سخنان نتانیاهو آن قدر سست و مهمل بود که "حتی" عطاءالله مهاجرانی به آن واکنش نشان داد. من با این "حتی" کار دارم. ظاهرا یک کلمه است مثل خیلی از کلمات دیگر که همین جور بی محابا آن را به کار می بریم اما در این جای به خصوص آن قدر زشت و زننده است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت. می دانم که اهل ظاهر بدون هیچ تامل و تدقیقی طعنه خواهند زد که: فلانی! از کی تا حالا طرفدار عطاءالله مهاجرانی لندن نشین شده ای و...ترهاتی از این دست. اما اگر کسی اندک بهره ای از انصاف داشته باشد و خردک هوشی، می داند که بحث بر سر طرفداری و یا مخالفت با شخص خاصی مورد نظر نگارنده نیست. بحث این جاست که چرا وقتی بی مهابا به کسی انگ و تهمت می زنیم در مواقع این چنینی به شیوه های زشت تری متوسل می شویم و با آوردن واژه ای مثل "حتی" سعی می کنیم پرده ای بر سر صد عیب نهان خود بپوشانیم:
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم
آقای مهاجرانی مثل خیلی از سیاستمداران و فعالان فرهنگی کارنامه ای دارد قابل نقد و بررسی. صاحب این قلم ده- دوازده سال پیش در هفته نامه مهر پنج- شش قسمت در رد یکی از سخنان ایشان و هم چنین نقد کتاب "افسانه" چیزهایی نوشتم. نقد تند و تیزی که همین امروز هم به بسیاری از فرازهایش به شدت معتقدم و از آن دفاع می کنم. اما نقد و مخالفت چیزی است و انگ و اتهام چیزی دیگر. من همان موقع معتقد بودم و الان هم هستم که آقای مهاجرانی،هم کارهای خواندنی و قابل تامل دارند و هم کارهایی که فاقد ارزشند. در حوزه سیاست و فرهنگ هم، هم حرف های شنیدنی دارند و هم حرف هایی که چند و چون بسیار بر سر آن ها می توان کرد. اما همه این ها باعث نمی شود که به او بگوییم وطن فروش و خائن و جاسوس. اتفاقا اگر قرار باشد "حتی" حکم به ظاهر کنیم باید آقای مهاجرانی را بسیار انقلابی تر و ارزشی تر از دوستان مدعی و "حتی" نویس بدانیم. چرا که دست کم کتابی نوشته است در رد "آیات شیطانی". کتابی خواندنی و مستدل، و شاید بتوان گفت تنها کتابی که در این زمینه نوشته شده است. کتابی که بدون شک هیچ کدام از دوستان "حتی" نویس ما نخوانده اند. و اصلا چه نیازیست به کتاب خواندن؟ وقتی می توان با شعار دادن و یقه جردادن و لنگه کفش پرتاب کردن، در شمار انقلابیون و ارزشی ها در آمد و رونق مسلمانی برد؟ تلاش های انقلابی آقای مهاجرانی به همین جا ختم نمی شود. وقتی احمد شاملو حکیم ابوالقاسم فردوسی را به دفاع از فئودالیته متهم کرد و شاهنامه فردوسی را اثری بی ارزش و مرتجعانه خواند، آقای مهاجرانی سلسله مقالاتی نوشت با عنوان " گزند باد". مقالاتی که بعد ها به شکل کتاب هم در آمد. احتمالا دوستان "حتی" نویس نه این کتاب را دیده اند و نه حرف های آقای شاملو را خوانده اند. و اصلا چه نیازی به این کارها؟ سالی یک بار سنگ قبر شاملو را شکستن به هزار بار "گزندباد" خواندن می ارزد. به فهرست آثاری از این دست می توان کتاب های دیگری را هم اضافه کرد. کتاب هایی مثل: پیام آور عاشورا و مسیحیت و اسلام و...اما منظور من فهرست کردن آثار این چنینی نیست. بدون شک همین آثار هم قابل نقد وبررسی اند اما همان طور که گفتم دوستان "حتی" نویس " حتی" اهل ظاهر هم نیستند. آن ها فقط دشمن تراشی را خوب یاد گرفته اند و مدت هاست برخلاف آنچه مدعی آنند دفع حداکثری می کنند و جذب هیچ. سخنان آقای مهاجرانی برای آن ها که او را نه از روی سایت های خبری و سیاسی که از روی نوشته هایش و گفته هایش می شناختند اصلا چیز عجیب و غریبی نبود. من ازآن ها که همه جهان را از دریچه تنگ سیاست زدگی می بینند توقع انصاف و مروت و جوانمردی ندارم اما از آن دسته از دوستانی که حقیقتا درد دین دارند عاجزانه تقاضا می کنم که در موارد این چنینی به جای " حتی " نویسی کمی تامل بفرمایند. شاید علاوه بر آن چیزی که آن ها حقیقت مطلق فرض کرده اند چیزهای دیگری هم برای فهمیدن وجود داشته باشد.
نظر شما