در شب خونین پاریس چه گذشت؟ / بزرگترین عملیات تروریستی در تاریخ معاصر فرانسه / پرونده

تروریست‌هایی که به جان پاریس افتادند یکی از تلخ‌ترین شب‌های این شهر را طی دهه‌های اخیر رقم زدند.

محمدرضا رستمی
mrezarostami@

تیم ملی فرانسه اگر 10 گل هم به تیم ملی آلمان می‌زد بازهم فایده‌ای نداشت، تروریست‌ها آن‌چنان بلایی به سر پاریس آورده بودند که خاموش شدن چراغ‌های برج ایفل هم نمی‌توانست مرهمی بر زخم‌های این شهر باشد.

پیش از آن‌که سوت پایان بازی به صدا دربیاید و فرانسه با دو گل آلمان را شکست دهد، فرانسوا اولاند تحت تدابیر شدید امنیتی مجبور شده بود ورزشگاه را ترک کند تا چند ساعت بعد روبروی دوربین بنشیند، وضعیت اضطراری اعلام کند و بگوید که مردم فرانسه خوب می‌دانند که چگونه در مقابل تروریست‌ها مقاومت کنند و آن‌ها را شکست بدهند. (اینجا)

تروریست‌هایی که اولاند برایشان خط‌ونشان می‌کشید اما پیش‌ازاین حرف‌ها کار خودشان را کرده بودند، آن‌ها کلکسیونی از حملات را در سرزمین ویکتور هوگو و مارسل پروست انجام داده بودند.(اینجا)

بهت و حیرتی که در چهره‌ی بازیکنان تیم ملی فرانسه دیده می‌شد (اینجا) تمثیلی از بهت و حیرتی عمومی‌ بود که خیلی زود از مرزهای فرانسه گذشت و تا بازیکنان این تیم به رختکن بروند و لباس عوض کنند در آن‌سوی اقیانوس آرام باراک اوباما را وادار به واکنش کرد؛ «این فقط یک حمله به فرانسه نبود، این حمله‌ای به تمام انسان‌ها و ارزش‌های ما بود. ما شانه‌به‌شانه در کنار مردم فرانسه ایستاده‌ایم.» (اینجا)

حملاتی که باراک اوباما از آن حرف می‌زد، به‌صورت همزمان در چند نقطه از پاریس به وقوع پیوسته بود. در منطقه‌ی 11 پاریس مردی با یک سلاح خودکار وارد رستوران کامبوج شده بود و مردم را به رگبار بسته بود. «من صدای حداقل شلیک 100 گلوله را شنیدم.» این جملات را یکی از شاهدان عینی به روزنامه لیبراسیون گفت. (اینجا)  

گفته‌ می‌شد نمونه‌ی دیگری از این تیراندازی جنون آمیز در نقطه‌ی دیگری از این شهر هم رخ‌داده بود، شهری که در داستان‌های پاتریک مودیانو آخرین فرانسوی برنده‌ی نوبل ادبیات، کوچه‌ پس کوچه‌هایش جا برای پنهان شدن زیاد دارد. 

این البته فقط یکی از سلسله عملیاتی بود که مردم پاریس را پس از گذشت چند دهه از حمله نازی‌ها به فرانسه به خاک و خون کشید. این حملات اما با حمله ارتش هیتلر تفاوت داشت، این باری اگرچه خبری از حضور بمب‌افکن‌ها بر فراز آسمان شهر دوست‌داشتنی ژان پل سارتر و آلبرکامو نبود، اما به‌جایش انفجارهای انتحاری در نقاطی از این شهر رخ‌داده بود تا تاریخ پاریس با مفهومی به نام عملیات انتحاری هم آشنا شود. (اینجا)

اگر دومیه (نقاش) در دهه‌ی 1850 تصویری مضحک از حمله‌ی ولگردهای پاریس به کاخ رهاشده‌ی تویلری کشیده بود تا تصاحب تاج‌وتخت را در تاریخ ثبت کند، این بار دوربین عکاسان و شهروندان تصاویری واقعی و تکان‌دهنده را از «پایتخت مدرنیته»* در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذاشتند که از فاجعه‌ای تمام‌عیار حکایت داشت. (اینجا)

تعداد کشته‌های تیراندازی‌ها و انفجارها خیلی زود از مرز 40 نفر گذشت، اما در گوشه‌ای دیگر از این شهر تروریست‌ها در مرکز هنری باتاکلان بیش از 100 نفر را به گروگان گرفته بودند. (اینجا) این بار اما خبری از ژان والژان ویکتور هوگو نبود تا به لطف قدرت بدنی حیرت انگیزش به دل حادثه بزند تا ناجی روح پاریس شود.

اولاند مردان کابینه را فراخواند تا جلسه‌ای اضطراری را برگزار کند، بان کی‌ مون حملات را محکوم کرد (اینجا) و خواستار آزادی گروگان‌ها شد، پلیس شهر را قرق کرد. (اینجا) خطوط مترو تعطیل شدند و مردم در خانه‌ها خودشان را حبس کردند تا از یکسو پای تلویزیون‌هایشان بنشینند و از سوی دیگر در دنیای مجازی خبرهای شهرشان را پی بگیرند. (اینجا)

خبرنگارانی که روبه روی دوربین‌های شبکه‌های خبری می‌ایستادند از خالی شدن پاریس می‌گفتند، از این‌که شهر در دست پلیس و سربازانی است که از پادگان‌ها به خیابان‌ها آمده‌اند تا امنیت را حفظ کنند.(اینجا) ابعاد اتفاق آن‌قدر بزرگ بود که به دستور اولاند مرزهای فرانسه هم بسته شود و یک‌هزارو 500 سرباز به سراسر کشور اعزام شوند.

تصویر کامیون‌های پر از سربازی که وارد خیابان‌ها شده بودند، پاریس دهه‌ 40 میلادی را به خاطر می‌آورد که خط مقاومت در برابر نازی‌ها در زیرزمین‌هایش شکل‌گرفته بود، خط مقاومتی که بعدها روی پرده‌ی سینما به خلق آثار جاودانه‌ای مثل «آخرین مترو پاریس» (فرانسوا تروفو 1980) انجامید.

نیروهای ویژه این بار درنگ نکردند، غرور فرانسوی‌شان آن‌قدر جریحه‌دار شده بود که بی‌درنگ به ساختمان «باتلاکان» حمله کنند. جایی که به گفته شاهدان عینی دو یا سه جوان بیست‌ساله بالباس سراسر سیاه حدود 100 نفر را گروگان گرفته بودند. در این حمله دو گروگان گیر کشته شدند، اما قبل از مرگ آن‌ها مردم را در سالن به رگبار بستند، ساختمان فتح شد اما اینجا هم 100 کشته روی دست پاریس ماند تا تعداد کشته‌ها به بیش از 150 نفر برسد. (اینجا)

حالا همه داشتند از فرانسه حرف می‌زدند، جایی که قرار بود طی روزهای آینده میزبان رهبران جهان باشد تا آن‌ها در همایشی به بررسی تغییرات آب و هوایی روی کره زمین بپردازند و در حاشیه‌اش برای مناطق مختلف این کره‌ی خاکی در دیدارهای پیدا و پنهان تصمیم بگیرند.

شهر هنوز بیدار بود، اما بیداری‌اش نه شباهتی با توصیفات ارنست همینگوی در «پاریس؛ جشن بیکران» داشت و نه ربطی به شب‌بیداری‌هایی «نیمه‌شب در پاریس» وودی آلن. 7 خط مترو تعطیل‌شده بودند و برج ایفل هم به نشانه‌ی عزای عمومی چراغ‌هایش خاموش شده بود. (اینجا)

پاریس یکی از تلخ‌ترین شب‌هایش را در عصر جدید پشت سر گذاشته بود؛ اما تازه این آغاز ماجرا بود، ماجرایی که حالا باید منتظر ماند و دید که چه ابعادی پیدا می‌کند و به کجاها می‌انجامد. کسی چه می‌داند شاید همانطور که از دل آشوب‌ها و خونریزی‌های نیمه قرن نوزدهم روح مدرنیته از دل خرابه‌های جنگ در پاریس برخاست، این بار هم این شهر دوباره جهان را شگفت‌زده کند.

*اشاره به نام کتاب «پاریس پایتخت مدرنیته» نوشته دیوید هاروی ترجمه‌ی عراف اقوامی مقدم  نشر پژواک

5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 477910

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 7 =